گفته ميشود ايرانيان «مدركگرا» و مدركزده شدهاند و نتيجهگيري ميكنند كه «مدرك» چيز بدي است و گاهي مسئولان هم به تقبيح مدرك ميپردازند. سؤال بنده در بحبوحه حملات به مدرك و مدركگرايي، بسيار ساده است: «آيا مدرك چيز بدي است؟»
تصور كنيد بايد دارويي را از دست كسي كه «مدعي است» بيماريها و درمانها را ميشناسد دريافت و استفاده كنيد. فقط توجه داشته باشيد كه استفاده از داروي تجويزي براي درمان بيماري تشخيص داده شده «حياتي» بوده و استفاده از همين دارو درصورت تشخيص اشتباه «كشنده» است. براي اطمينان در اين تصميم مهم، چه راهي جز تكيه بر «درستي مدرك» وي داريد؟ مگر ما خودمان در همه زمينهها تخصص داريم كه درست و نادرست را مستقيما و با علم خود بررسي كنيم؟
دوباره ميپرسم: «آيا مدرك چيز بدي است؟» بهنظرم سؤال از خوببودن يا بدبودن مدرك، انحرافي است. سؤالات درست اينها هستند: «چهكسي بايد مدرك بگيرد و در چه شرايطي و متناظر با آنچه كساني و در چه شرايطي هرگز نبايد مدرك بگيرند»؟
«مدت زمان اعتبار مدرك چقدر بايد باشد چون برخي از صلاحيتها و يا شايستگيها ممكن است با گذر زمان كمرنگ شوند؟»
در واقع اگر كسي مدركي در دست داشت، بايد با اطمينان بالايي بتوان گفت آنچه از مهارت، دانش و صلاحيت در مدرك نوشته شده، در او وجود دارد. مسئوليت اطمينان از اين امر هم با مراجع ذيصلاح است و بايد بررسي كنند و مطمئن شوند اگر كسي مدركي در دست دارد، واقعا شايستگي يا صلاحيت نوشتهشده در مدرك را دارد يا نه؟ نه اينكه با به چالش كشيدن مدركگرايي، تلاش كنند از زير بار مسئوليت اطمينان از صحت و دقت مدارك و مسئوليت خودشان شانه خالي كنند.
حرف اصلي اين است: «مدركگرايي» يا «مدركزدگي» بد است نه «مدرك». صدور مدرك راهي براي ايجاد انضباط در اجتماع و اطمينان در تصميمگيريهاست. آفت مدرك، وجود مداركي است كه در آنها «دروغ» نوشته شده است.