بهعنوان مثال، در تابستان اين صحنه را زياد ديدهايم كه ماشين بزرگي دم در خانهاي معطل است و كارگرها تمام وسايل آن خانه را داخل ماشين ميگذارند.بله! مهلت ماندن در آن منزل سپري شده و صاحب منزل، آهنگ رحيل را نواخته است. اما وسايل منزل چقدر زياد است! و اين اثاثكشي چقدر سخت و طاقتفرسا! بايد همه را برد و البته خود منزل نيازي به جابهجايي ندارد؛ مانند بدن و جسم ما، در آن زماني كه از اين دنيا ميرويم. صاحب خانه، بدن را كه همان خانه است ميگيرد و اثاثيه منزل كه اعمال و افكار و عقايدمان هستند، مال خود ماست. همهاش را بايد ببريم؛ نگرش ما به زندگي، رفتار ما با ديگران، كارهاي انجام داده و نداده و.... اين اعمال ما آنقدر به ما نزديك هستند كه گويي در آن دنيا، ما چيزي جز اعمالمان نيستيم.
خداوند نسبت به پسر حضرت نوح زماني كه ديگر اميدي به هدايتش نبود، فرمود: «انه عمل غيرصالح» (پسر تو عمل صالحي انجام نداد). در حقيقت آنقدر عمل انسان والاست كه بعضي مفسرين ميگويند اين آيه ميگويد پسر نوح انگار خود عمل است!
و اين عمل تمام وجود انسان را ميسازد و همان اثاثيهاي است كه انسان آن را با خود ميبرد. انسان موجودي است كه قوه و استعداد و زمينه براي اشرف و افضل شدن را داراست. اگر حركتش را آغاز كند و بار را بر زمين نگذارد آنقدر بالا ميرود كه خدايي ميشود و حتي ميتواند به مقامي برسد كه همهچيز را به تسلط خود درآورد. چنانكه در حديث قدسي، خداوند ميفرمايد: اي فرزند آدم، همانا من به شيء ميگويم چنين و چنان شو، تو نيز مرا اطاعت كن (به چنان قدرتي) تو را ميرسانم كه به هر چه بگويي چنين و چنان شو، ميشود.
پس اين استعداد درون ما به امانت گذاشته شده است. ماييم كه ميتوانيم آن استعداد نهفته را آبياري كنيم كه به ثمر برسد و اين شدني نيست، مگر با توشهاي مملو از نيكي.