اما به زبان امروز، در خانه اگر كس است مسلم بدانيد چند چراغ الكي روشن است، شير آبي بيمورد شرشر ميكند و اجاقگازي هم شعلهور است. تجربه به ما ثابت كرده كه يك حرف بس نيست، سهل است، يك خروار شعار و تبليغ و خواهش و التماس هم افاقه نميكند. مگر كم بوده در اين سالها نوشته و فيلم و آگهي و سخنراني در اينباره كه درست مصرف كنيم؟ حتي خيال خام صرفهجويي هم به ناچار كنار گذاشته شد. آخر كسي كه شيوه مصرف نميداند و بيش از حد مصرف ميكند، چطور صرفهجويي كند؟ اول كار بايد چگونه و به اندازه مصرفكردن را ياد بگيرد و بعد اگر فرجي شد صرفهجويي را. خلاصه در اين خانهها كه بيستوچهار ساعته شير آب باز و شعله گاز روشن و چراغها منور است، اگر كسي هم باشد، گوشاش بدهكار نيست.
اين تازه بخش معمول داستان است. چيز جديدي هم نيست. اما پديدههاي نوظهور را چگونه ميشود توجيه كرد؟ سر شب در خيابانها و كوچهها راه برويد و در طول يك كوچه، ساختمانهايي را كه 40چراغ مسئول نورافشاني سنگنماي آنها هستند بشماريد؛ البته چند لامپ ريز و درشت هم با زيركي لاي در و ديوار تعبيه شدهاند، محض نورافكندن بر در و ديوار آهني. فقط نگاه كنيد كه سر صبح و ظهر در خيابان چند نفر ميبينيد كه شلنگ بهدست، با قوت فشار آب آسفالت را جلا ميدهند يا بيآنكه دغدغه منابع روبه زوال آب را داشته باشند مرمر پاركينگ و يا سر و صورت ماشين مباركشان راميشويند. بگذريم كه مشعلهاي مثلا چشمگير و جذابي كه صبح تا شب جلوي مغازهها روشن هستند هم دارند باب روز ميشوند. انگار هر چندوقت يكبار قرار است چيزي تازه براي اسراف و هدر دادن براي چشمو همچشمي يا زيبايي يا دلايل ناگفته ديگر رايج شود. چطور راه صرفهجويي در چيزي را كه به نفع شخص شخيص خودمان باشد و سودش مستقيما توي جيبمان برود را موبهمو بلديم و اجرا هم ميكنيم؟ مگر ميشود كسي كه در اين روزگار زندگي ميكند و ته پسانداز و صرفهجويي در ريزه جزئيات را ميداند نفهمد كه دارد اسراف ميكند؟
دستكم در اين 2دهه كه داد همه درآمده است؛ چرا ككمان هم نميگزد؟ لحظهاي به فكر ما خطور نميكند كه داريم چه ميكنيم؟ دود اين كارها به چشم چه كساني ميرود؟ اصلا فرض بگيريم بحراني هم در كار نيست، دغدغه خاطر آيندگان و طبيعت و اينها هم به كنار، پند و نصيحت بزرگان را هم نشنيده بگيريد؛ سواي همه اينها به اين رفتار خود چه نمرهاي ميدهيم؟ اين بيخيالي و خوشخيالي و كجخيالي نشانه چيست؟ اينكه براي اين رفتارمان چه بهانهاي ميتراشيم يا چه مقصري از توي آستين درميآوريم محل تامل است، چون دستكم در اينكار خبرهايم. داريم ميشويم مصداق بارز مثل «سال به سال دريغ از پارسال»، يا رفتارمان سطح توقع را تا اندازهاي پايين آورده كه به زبان رك و راست، به مثل تازهاي نياز داريم كه بگويد «نميخواهد بهتر شويم، لااقل از اين بدتر نشويم».