داستان اين مستند قصه 25زن استان مازندران است كه با همسرانشان به حج رفتند و بدون آنها بازگشتند. اين مستند از حيث تحقيق و پژوهش نيز از يك ويژگي برخوردار است؛ حضور «احمد جعفريچمازكتي» برادر كوچكتر حاجعباس جعفري، رئيس كاروان قائمشهر؛ كارواني كه اين 25زن، زيرمجموعه آن بودند. به مناسبت سالگرد اين فاجعه، محقق و كارگردان اين مستند به گفتوگو نشستيم.
- برادرم در جبهه ديگري مفقودالاثر شد
«زماني كه اين فاجعه رخ داد، برادر كوچكتر من تماس گرفت و گفت «حاجعباس» هم در بين كشتهشدگان است. البته همان وقت هم ما خبرهاي ضدونقيض زيادي ميشنيديم و تا چند روز به اميد خط و خبري از سلامتي او مانديم تا اينكه معاونش در كاروان تماس گرفت و آب پاكي را روي دست ما ريخت و گفت با چشمان خودش ديده كه حاجعباس ما شهيد شده. البته تا الان كه با هم صحبت ميكنيم نه خبري از او داريم، نه حتي جنازهاش به وطن بازگشته و نه نشاني قطعهاي، محل دفني چيزي به ما دادهاند. برادر من در جبهه ديگري مفقودالاثر شد.» اينها صحبتهاي حاجاحمد جعفريچمازكتي، محقق مستند و يكي از چهرههاي شناخته شده رسانه كشور است. او كه مسئوليت تحقيق و پژوهش تنگينفس را برعهده داشت درباره آن روزها ميگويد: «روزهاي سختي بود بهويژه براي برادر كوچكترم محمدرضا. برادر من مسئول كاروان بود و مردمي كه خانوادههايشان را با اين كاروان راهي منا كرده بودند، همه پيگيريهايشان را از خانواده او ميكردند. روزي كه بنا بود اين 25زن از فرودگاه وارد شهر شوند، يكي از سختترين لحظات بود. بعد از يكسال كه به آن روز فكر ميكنم هنوز متعجبم كه چطور ما آن حجم از غم و اندوه را تحمل كرديم».
- داستان بازگشت آن 25نفر
ايده اينكه از اين اتفاقات بهشدت دراماتيك مستندي تهيه بشود را آقاي عوضپور ارائه كرد. آقاي كارگردان درباره ساخت مستندش ميگويد: «انجمن سينماي انقلاب و دفاعمقدس از من براي ساخت مستندي درباره فاجعه منا دعوت كرد، من هم طرحي را بردم و تصويب كردم و دقيقا 3روز بعد از فاجعه، فيلمبرداري شروع شد. هيچ خط داستانياي براي مستند نداشتم و خودم را قانع كرده بودم كه مثل مستندهاي دفاعمقدسي، دوربين را بردارم و بزنم به قلب خاكريز دشمن. اما نشد، حتي دوستانمان در سازمان حج و زيارت هم در را به روي ما باز نكردند چه رسد به دشمن». او درباره يافتن روزنههاي اميد ميگويد: «به وسيله دوست مشتركي به نام آقاي تيموري با آقاي جعفري و خانوادهشان و داستان 25زن آشنا شدم؛ تازه فهميدم كه قرار است داستان مستندم چه باشد؛ روايتي از بازگشت 25زن بدون شوهرانشان. يك هفته بعد از بازگشت خانمها به شيرگاه پيش آقاي جعفري رفتيم و يك هفته تمام بدون آنكه حتي يك دقيقه تصويربرداري كنيم، فقط حرف زديم. من ميديدم كه آقاي جعفري داغدار است و از نظر روحي در شرايط ايدهآلي نيست اما از طرفي ديدم كه او خود به اين سفر رفته، سالها فعاليت رسانهاي در اين حوزه داشته و حتي سفرنامه حج خودش را منتشر كرده و به هيچ وجه دلم نميخواست فرصت همكاري و همنشيني با او را از دست بدهم و از طرف ديگر نميخواستم اين سوژه بكر و تأثيرگذار را زمين بگذارم، به همين دليل از آقاي جعفري خواستم كه دستم را جور ديگري بگيرند و تحقيق و پژوهش اين اثر را برعهده بگيرند و شد آنچه شد».
آقاي جعفري اما درباره حضور در اين مستند حرفهاي جالبي ميزند. او ميگويد: «من هم مسئولين خودمان را ميشناختم و هم مسئولين عربستان را. چون در اين 27سال كار در فضاي رسانهاي، نصف بيشترش را در خارج از كشور بودم با محيط و حاكميت عربستان آشنا بودم. وقتي اين اتفاق براي برادرم افتاد، خانواده را جمع كردم و گفتم كه اصلا منتظر حاجعباس نباشيد. خواهرهايم خيلي بيقراري ميكردند و حتي من يكي از خواهرانم را بهدليل همين داغ از دست دادم؛ چرا كه خيلي به عباس وابسته بود و نبودنش را و به ناگهان رفتنش را برنميتافت. برداشت من اين بود؛ حالا كه همه راههاي حقوقي را براي احقاق حقمان به روي ما بستهاند، بايد به آيندگانمان نشاني درست بدهيم. من و همنسلانم كه ديروز براي اين خاك 8سال تمام روبهروي 42ملت ايستاديم، امروز نميتوانيم حقمان را از راه ديپلماسي از كشورهاي عربي بگيريم. شايد نسل بعد اين فيلم را ببيند و بفهمد كه در آن صحراي سوزان با ما چه كردند و انتقام امروز را بگيرد».
- وقتي همه آدرس غلط ميدهند
قطعا ساختن چنين مستندي سختيهاي خاص خودش را داشته است. هم هيچ اطلاعاتي از عربستان به ايران منتقل نميشد و هم خانوادهها بهتزده بودند و خيليهايشان نميخواستند فاجعه رخ داده را باور كنند. آقاي عوضپور درباره سختيهاي اين كار ميگويد: «كار ما براي ساخت اين مستند خيلي سخت بود. رسانههاي خود ما دسترسي به منابع خبري درستي نداشتند. چند خبرنگار از جانب ما در حج حضور داشتند كه خودشان دچار حادثه شده بودند و هيچ تدبيري هم براي جايگزينشدن براي آنها نشده بود. از طرفي هم خانوادهها و هم افكار عمومي بهدنبال اين بودند كه بدانند دقيقا در يك خيابان، وقتي اتفاق خاصي نيفتاده، نه جرثقيلي سقوط كرده و نه جايي آتش گرفته، چه اتفاقي افتاده است؟! و همه آدرسها غلط بود. هيچكس از خانوادههاي داغدار دلجويي نكرد و هيچكس در برابر اين رژيم نايستاد تا زماني كه در نوشهر، مقام معظمرهبري به سخنراني پرداختند و رژيم آلسعود را تهديد كردند تا مردم داغديده دلگرم شوند». ميپرسيم جنازه همسران اين 25زن هم بازگشت؟ كه آقاي جعفري ميگويد: «خير، جنازه 2 يا 3 نفر از اين حجاج بازنگشتند».
- سفري با نهايت اميد
وقتي زمان حرفزدن درباره سختترين بخش ساخت اين مستند ميرسد هر دو يك نظر دارند. آقاي عوضپور ميگويد: «همه كساني كه با اين كاروان به سفر رفته بودند، سن و سالي داشتند، بچههاي بزرگ داشتند و براي هر كدام آنها كلي اميد و آرزو؛ با خانوادهاي مواجه شدم كه قرار بود بعد از بازگشتشان از سفر حج، براي دخترشان جهيزيه بخرند و راهي خانه بختش كنند، پدربزرگي كه در انتظار تولد نخستين نوهاش بود. همه اميدهايي كه يكباره نااميد شده بود لحظههاي سختي را براي ما رقم ميزد».
آقاي جعفري ادامه ميدهد: «كساني كه به جنگ ميروند در همه اين انتظار را بهوجود ميآورند كه منتظر شنيدن هر خبري باشيد. اما رفتن براي رسيدن به يك آرزوي ديرينه، تازه تو را براي ادامه مسير آمادهتر ميكند. رويارويي با خانوادههايي كه براي بازگشت عزيزشان پلاكارد خوشامد آماده كردهاند و براي بازگشت او لحظهشماري ميكنند و هيچ فكر تلخي را هم حتي بهخود راه نميدهند و بعد با خبري به اين ناگواري مواجه ميشوند، كار سادهاي نيست».
فرود عوضپور در ادامه توضيحهاي آقاي جعفري ميگويد: «ما تمام تلاشمان را كرديم كه اين مستند از حالت مصاحبه صرف با خانوادههاي داغديده بيرون بيايد و ما بتوانيم تا جايي كه در توان داريم، بخشي از زندگي شخصي آنها را هم در همين چند دقيقه كوتاه گفتوگو بازتاب بدهيم؛ اتفاقي كه براي خودمان هم خيلي دشوار بود. چون داغ تازهتازه بود، هنوز جنازه عزيزانشان نيامده بود و خانههايشان پر از رفتوآمد مهمان و خانوادههاي خودشان بود، حالا با اين وضعيت ما بايد نور ميچيديم، كابل رد ميكرديم، دكور تغيير ميداديم، وسط عزاداريهايشان بايد سكوت ميداديم. راستش همه اينها براي مني كه پشت آن دوربين ايستاده بودم هم سخت بود، چه برسد بهخود خانوادهها. ولي تا آخرين روز فيلمبرداري همه خانوادهها در كنار ما بودند و كمك كردند تا اين مستند شكل بگيرد. البته در تمام اين مسير نميتوانم از نقش مهم و تأثيرگذار محمدرضا جعفري بگذرم، اگر نبود خيلي از اتفاقات نميافتاد». آقاي جعفري اضافه ميكند: «بچهها كه خسته ميشدند، يا در معذوريت قرار ميگرفتند و ميگفتند نميشود، بهشان ميگفتم ما ميتوانيم صبر كنيم يك هفته ديگر همه اين رفتوآمدها تمام بشود و بعد برويم سراغ فيلمبرداري، اما آن وقت مستند، چيزي نميشود كه ما ميخواهيم». آقاي جعفري درباره نخستين نمايش اين فيلم توضيح ميدهد: «رونمايي اين مستند با حضور اكثر اين 25زن داغديده، ديماه سال گذشته در تهران و در تالار ايوان شمس به همت سازمان فرهنگي هنري و شخص مهدي محمدي، مدير روابط عمومي و امور بينالملل اين سازمان كه در اين كار مشاور پروژه ما بود، برگزار شد و با استقبال خوبي هم از جانب مردم روبهرو شد و توانست جوايز زيادي را هم از آن خود كند».
- تصوير حاجعباس چند ساعت قبل از شهادت
آقاي جعفري درباره احساسي كه حاجعباس به اين دوره از حج داشت ميگويد: «يكي از چيزهاي كه اين مستند را خاصكرده، كمترين استفاده از تصاوير آرشيوي است. حاجعباس از لحظهلحظه حضورش در سفر فيلم ميفرستاد، حتي فيلمي وجود دارد از حاجعباس، چندساعت قبل از شهادت؛ فيلمهايي كه ما در اختيار آقاي عوضپور قرار داديم تا از آنها در مستند استفاده بشود. جالب است بدانيد كه حاجعباس از همان نخستين روزهايي كه به اين سفر رفته بود هر روز به همسرش ميگفت كه حج امسال با سالهاي گذشته فرق ميكند. امسال يك اتفاقي ميافتد. نميخواهم بگويم كه حاجعباس علم غيب داشت يا هر چيز ديگري، او فقط تجربه داشت، به اين دليل كه سالها مدير كاروان بود. او پيام روشني را كه تعرض به دو نوجوان ايراني در جده به ما داشت دريافت كرده بود و ميدانست اين، شروع يك جنگ تمام عيار است».