چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ - ۰۷:۲۴
۰ نفر

۵۰سال زندگی مشترک کم نیست؛خودش نیم قرن می‌شود؛ نیم قرن بودن با کسی که در تمام شادی‌ها، غم‌ها، پستی و بلندی‌هاو... شریک و همراهت است.

نیم‌قرن عاشقی

  شراكتشان آنقدر شيرين است كه مي‌توانيد با ديدنشان حلاوت آن را با تمام وجودتان حس كنيد؛ مخصوصا وقتي ببينيد آنها بعد از اين همه سال زندگي، هنوز هم حالشان خوب است و با حرف‌ها و لبخندهاي گرمشان مي‌توانند حال شما را هم خوب كنند. «عاشقانه تو را مي‌خوانم» مراسمي بود كه در آن زوج‌هايي با سابقه بيش از 50سال زندگي مشترك دور هم جمع شده بودند و كنار هم بودن را جشن مي‌گرفتند. آنها در اين مراسم باز هم پاي سفره عقد نشستند و ياد ايام قديم را گرامي داشتند؛ كار خلاقانه‌اي كه سازمان بازنشستگي شهرداري تهران براي بازنشسته‌هاي خودش تدارك ديده بود تا هم نشان دهد آنها را فراموش نكرده و هم اين عزيزان را به‌عنوان الگويي از زندگي‌هاي مشترك پايدار جوانان و زوج‌هاي اين روزها نشان دهد. در اين گزارش با 3زوج هم‌صحبت شديم. آنها از خودشان، زندگي‌شان و زندگي‌هاي زوج‌هاي امروز برايمان گفتند.

گودرز زند يزداني و همسرش فرخنده خانم 53سال است كه با هم زندگي مشتركشان را شروع كرده‌اند. همسايه بوده‌اند و وقتي همديگر را براي زندگي مشترك انتخاب مي‌كنند، عروسي مختصري مي‌گيرند و به همين سادگي زندگي را آغاز مي‌كنند. آقاي زند يزداني مي‌گويد: «آن زمان كه فرخنده را ديدم 36-35سالم بود. او هم 32سال سن داشت. من كارمند شهرداري بودم و او پرستار. همسايه بوديم و با خودم گفتم مي‌تواند شريك زندگي خوبي باشد. يك عروسي مختصر در خانه‌ام گرفتيم و زندگي شروع شد. آن زمان‌ها من با مادرم زندگي مي‌كردم. ايشان هم پذيرفت كه اين زندگي را سه نفره شروع كنيم. مادرم هم براي او كم نگذاشت و هميشه پذيرايي‌اش را مي‌كرد. چون سر كار مي‌رفت تلاش او و مادرم اين بود كه بتوانند زندگي را به خوبي مديريت كنند و البته كه موفق هم بودند». از جهيزيه و مهريه كه سؤال مي‌كنيم مي‌خندد و مي‌گويد: «آن زمان‌ها حتما نبايد جهيزيه كامل مي‌آوردند. خانم من هيچ‌چيز با خودش نياورد چون من وسايل اوليه زندگي را داشتم. 10هزار تومان هم مهرش كردم و تا الان با هم زندگي مي‌كنيم». فرخنده خانم با خنده مي‌گويد: «الان زندگي‌ها عجيب شده است. دختر براي جهيزيه بايد تا چوب كبريت خانه‌اش را هم ببرد اما ما وقتي ازدواج كرديم همسرم مقداري وسايل زندگي داشت. كم‌كم با پول خودمان باقي وسايل را هم خريديم. حتي آن زمان مستأجر بوديم اما دانشگاه در آن دوران به ما وام 75برابر حقوق مي‌داد. من آن را گرفتم و با باقي پس اندازي كه داشتيم يك خانه در صادقيه خريديم. الان هم ساكن همان خانه هستيم».

  • مشكلات مالي، دغدغه اين روزهاي جوان‌هاست

ثمره زندگي‌شان يك دختر و پسر به همراه 3نوه است. آقاي زنديزداني از سختي زندگي‌هاي امروزي مي‌گويد كه به نظر او ريشه آن در اقتصاد است: «50-40سال پيش مشكلاتي كه الان زوج‌هاي جوان دارند تا اين حد نبود. به‌نظرم ريشه تمام اين مشكلات دغدغه اقتصادي است. در حال حاضر جوان‌هاي ما از لحاظ اقتصادي بسيار ضعيف هستند و دست و بالشان تنگ است. آنها نمي‌توانند از پس مخارج زندگي مثل اجاره خانه، خوراك و پوشاك و... بربيايند. براي همين اختلافات شكل مي‌گيرد و مابين آنها جدايي مي‌افتد. همانطور كه مي‌بينيد در دادگاه‌هاي خانواده غوغاست. اگر مشكلات مالي وجود نداشته باشد نيمي از زوج‌هايي كه از هم جدا مي‌شوند مي‌توانند زندگي خوبي با هم داشته باشند». فرخنده خانم از سفرهايي مي‌گويد كه يك زماني خيلي زياد مي‌رفتند و الان به‌دليل همين مشكلات مالي از آن محروم شده‌اند: «در همان سال‌هاي اوليه زندگي‌مان تمام تعطيلات را شمال بوديم و لذت مي‌برديم؛ اما ديگر به مرور زمان امكانات مالي به ما اجازه تفريحات بيشتر نمي‌دهد چه برسد به جوان‌ترها كه مشكلاتشان انگار روزبه‌روز بيشتر مي‌شود. ما هم با حقوق بازنشستگي نمي‌توانيم آنقدر راحت زندگي كنيم اما خدا را شكر ما توافق روحي و معنوي داريم و از هم راضي هستيم».

  • كوتاه مي‌آمديم

از فرخنده خانم مي‌پرسيم در زمان قهر و دعوا بيشتر كدامشان كوتاه مي‌آمد؟ مي‌گويد: «من بيشتر كوتاه مي‌آمدم. آن هم به‌خاطر فرزندانم بود تا آنها زندگي به كامشان تلخ نشود. مادر براي بچه‌اش حاضر است از عمر و زندگي‌اش بگذرد. من مادري را ديدم در سدكرج بچه‌اش را آب برد و او براي نجات فرزندش خودش را به آب زد و توانست او را نجات دهد اما خودش غرق شد. به هر حال بايد در زندگي گذشت داشت تا بتوان آن را ادامه داد. متأسفانه در زندگي‌هاي امروزي خبري از گذشت نيست. وقتي تصميم به زندگي مي‌گيري بايد براي آن نيز احترام قائل باشي.

  • عروسي 12ساله بودم

سرور شاه پسند و قربان ملكي زوج ديگري هستند كه 56سال است با هم زندگي مي‌كنند. با وجود آنكه گرد پيري و گذر زمان در چهره‌شان نمايان است اما وقتي آقاي ملكي با تمام وجودش مي‌گويد همسرش را هنوز هم دوست دارد متوجه مي‌شوي كه چقدر دلشان جوان است و ناخودآگاه با شنيدن اين جمله لبخند روي لبانت نقش مي‌بندد. سرور‌خانم تنها 12سال داشته كه به خانه شوهر مي‌رود و مي‌گويد: «آن زمان‌ها انتخاب همسر از طرف پدر و مادرها بود. اينطور مثل امروز نبود كه دختر و پسرها بتوانند همديگر را انتخاب كنند. پدر همسرم فاميل پدرم بود. وقتي به خواستگاري من آمدند من تنها 12سال سن داشتم. همسرم هم هنوز سربازي نرفته بود. 17- 16سال بيشتر سن نداشت. هرطور بود از طريق خانواده‌ها وصلت صورت گرفت. هم من و هم آقا قربان هر دو بچه بوديم اما زندگي را شروع كرديم». مهريه سرور خانم 7هزار تومان است و قرار بوده به‌عنوان پدر شوهرش يك لحاف، تشك و يك تخته فرش به او بدهد اما در نهايت به جايي مي‌رسد كه همه با هم در يك خانه زندگي مي‌كنند: «من فقط با يك چادر سفيد به خانه شوهر رفتم. قرار بود پدر شوهرم يك‌دست لحاف و تشك و يك تخته فرش به ما بدهد كه گفت ندارم و بيا با ما در خانه‌اي كه خودمان زندگي مي‌كنيم. من هم رفتم. همه با هم با پدر شوهر، مادر شوهر و دو تا برادر شوهرهايم در يك خانه زندگي مي‌كرديم. وقتي 15سالم بود نخستين دخترم به دنيا آمد و ديگر زندگي‌مان پرجمعيت‌تر شد. الان دو دختر و دو پسر دارم.»

  • با چادر سفيد رفتي با كفن برمي‌گردي

سرور خانم با خنده از خاطره 13سالگي‌اش تعريف مي‌كند كه از آن زمان تا به امروز آن را فراموش نكرده است؛«من بچه منطقه سد‌كرج هستم و در باغ و لب رودخانه بزرگ شده‌ام. وقتي ازدواج كردم از آن محيط بيرون آمدم و خوب خودتان درك كنيد چه حالي داشتم. يك روز پدرم آمد من را ببيند. به او گفتم بابا من را اينجا شوهر دادي دلم مي‌گيرد؛ يك هفته من را با خودت ببر خانه، قول مي‌دهم برمي‌گردم. پدرم چنان تشري به من زد كه هيچ وقت فراموش نمي‌كنم. پدرم گفت بايد بماني. تو با چادر سفيد به اينجا آمده‌اي، هر وقت مُردي تو را در كفن مي‌گذارم و از اين خانه مي‌برم. تو نبايد از خانه شوهر جاي ديگري بروي. در را بست و رفت.»

  • با سيب‌زميني پخته خوش بوديم

از زندگي آن زمان‌ها و هم خانه بودن با مادر شوهر سؤال مي‌كنيم مي‌گويد: «مادر شوهرم خيلي خانم بود. اصلا با هم قهر و آشتي نداشتيم. وضع مالي‌مان آنقدر خوب نبود. سيب زميني پخته مي‌خورديم خوش بوديم. الان مرغ و مسما مي‌خوريم اما حرص هم مي‌خوريم در اين سال‌ها گرفتاري و غصه‌هايمان بچه‌هاست. آن زمان‌ها كه جوان‌تر بوديم خيلي كمتر عصباني مي‌شديم اما الان ديگر سن مان بالا رفته، هم من عصباني مي‌شوم هم شوهرم، هم من بيمارم هم ايشان. زندگي آن زمان‌ها انگار خيلي آسان‌تر بود. الان موقعيت‌ها طوري شده كه مثلا پسرم مي‌گويد با من حرف ازدواج را نزن». سرور خانم با كمك همسرش تا امروز توانسته زندگي خيلي از زوج‌هاي جواني كه به مرز جدايي رسيده بود را جوش بدهد تا بار ديگر به سر خانه و زندگي‌شان بروند؛ «كساني بودند كه به‌دليل مشكلات و سختي‌هاي زندگي مي‌خواستند از هم جدا شوند اما با ميانجيگري‌هاي ما توانستند با مشكلات كنار بيايند و بار ديگر زندگي را از سر شروع كنند. بيشتر آنها مشكلات مالي، كرايه خانه، قرض و قوله و... داشتند يا با مادر شوهرهايشان نمي‌ساختند. آن زمان‌ها ما لباس‌هايمان را در يك تشت مي‌شستيم. غذاهايمان را يك كاسه مي‌كرديم و مي‌خورديم. اما جوان‌هاي الان اين چيزها را قبول ندارند. در بين‌شان گذشت وجود ندارد.‌ اي كاش كمي گذشت در بين‌شان شكل بگيرد! شب و روز دعاي ما خوشبختي جوان‌هاست.»

  • زن و شوهر فقط بايد با مرگ از هم جدا شوند

آقاي مالكي تمام مدتي كه همسرش حرف مي‌زند سكوت كرده و لبخند مي‌زند. در نهايت حرفي كه مي‌زند اين است: «ما هيچ وقت دعواي بدي نداشتيم اما وقتي بچه‌ها بزرگ شدند مشكلات ما هم بزرگ شد. به هر حال من خيلي دوستش دارم. دعوا و جدايي اصلا يعني چي؟ زن و شوهر را فقط بايد مرگ از هم جدا كند».

  • 50سال زندگي آرام

اگر اهل ورزش به‌ويژه ورزشي غير از فوتبال باشيد حتما نام تيمور غياثي و نصرت كردبچه را شنيده‌ايد. زوج دووميداني كاري كه آشنايي و ازدواج‌شان را هم ورزش رقم زد. آقاي غياثي هم جزو بازنشسته‌هاي شهرداري است و به همين دليل اين زوج هم در مراسم «عاشقانه تو را مي‌خوانم» شركت داشتند؛ زوجي كه 31شهريور شروع پنجاهمين سال زندگي مشتركشان است. آقاي غياثي درباره آشنايي با همسرش از طريق ورزش شروع مي‌كند: «من و همسرم ورزشكار بوديم. من ايشان را سر ورزش مي‌ديدم. علاوه بر آن ما هم‌محله بوديم. حتي با برادرش هم دوست و يك سال همكلاسي بوديم. همسرم از قهرمانان سابق تيم دووميداني و واليبال است و در دو دهه 40و 50 از قهرمانان پرش طول، پرش ارتفاع، دو‌هاي سرعت، دو‌هاي امدادي و 5سال متوالي نفر برتر مسابقات دانشگاه‌هاي كشور بود. او را در تمرين‌ها، مسابقات و مسافرت‌هاي داخلي و خارجي مي‌ديدم و حسي در وجودم ايجاد شده بود و با خودم مي‌گفتم شريك زندگي‌ام را پيدا كرده‌ام. خانواده‌شان هم خيلي متشخص و متدين بودند. يعني اينطور به شما بگويم كه همه جوره باب دل من بود. در آن زمان من 18-17سال داشتم كه ايشان را شناختم و در 21سالگي هم با هم ازدواج كرديم. هر دو متولد سال 1324هستيم و 31شهريور 1346با هم ازدواج كرديم و ديگر داريم50سال زندگي مشترك را رد مي‌كنيم. از آن سال به بعد در زندگي و ورزش كنار هم هستيم».

  • تحمل سختي و اعتماد؛ راز موفقيت در زندگي

ثمره اين ازدواج 2فرزند پسر و دختر است كه به قول آقاي غياثي يك خانواده تمام عيار پرشي را به‌وجود آورده‌اند. خانم كردبچه مي‌گويد: «الان صاحب 2فرزند پسر و دختر و يك نوه هستيم. فرزندانم هم عضو تيم ملي دووميداني بودند. پسرم عليرضا غياثي چند سال پيش قهرمان غرب آسيا در پرش ارتفاع شد. دخترم هم قهرمان پرش ارتفاع در كشورهاي اسلامي شد. مدتي هم ركورددار پرش ارتفاع ايران بود. خلاصه ما يك خانواده صددرصد پرشي هستيم». به مهريه و جهيزيه كه مي‌رسيم آنها هم مانند دو زوج ديگر همه‌‌چيزشان ساده و آسان گرفته شده: «مهريه من 70هزارتومان در آن زمان بود. آقاي غياثي مستأجر و تازه كارمند شده بود؛ اما خدا را شكر توانستيم با هم همه زندگي‌مان را بسازيم. جهيزيه مقبولي را هم به خانه شوهر بردم و بعد از 3سال توانستيم با همديگر كار كنيم و صاحب‌خانه شويم. آن زمان‌ها خريد خانه به سختي امروز نبود. با 900هزار تومان يك خانه 256متري در ستارخان خريديم. همين كه اجاره‌نشين نبوديم خوب بود». آنها عشق به‌هم، تحمل سختي و اعتماد را راز موفقيت در زندگي مي‌دانند و خانم كردبچه مي‌گويد: «راز طولاني شدن زندگي ما عشق به هم، اعتماد به هم و سختي‌ها را تحمل كردن است. الان به بهانه‌هاي كوچك آنقدر دعواهاي سخت به پا مي‌كنند كه مسلما نتيجه آن كدورت خواهد بود و در نهايت حرمت‌هاست كه از ميان مي‌رود. متأسفانه در حال حاضر جوان‌ها در روياهاي پوچي زندگي مي‌كنند. بايد زحمت بكشند و پشتكار داشته باشند. آنها بايد با كم و زياد بسازند و مطمئن باشند خداوند بركت به آنها خواهدداد. ما در شروع زندگي هيچ‌چيز نداشتيم اما با سعه صدر و اعتماد به هم و عشق به هم زندگي كرديم چون دوست داشتيم آشيانه تشكيل دهيم. اين آشيانه براي ما قديمي‌ها خيلي ارزشمند است. ما مي‌خواستيم زندگي كنيم و از كنار هم بودن لذت ببريم. خدا را شكر تا الان هم بهترين زندگي را داشته‌ايم و سعي كرده‌ايم براي فرزندان خود هم بهترين‌هايي كه در توانمان هست فراهم كنيم».

  • امان از حسادت و چشم و همچشمي

آقاي غياثي هم يكي از معضلات زندگي‌هاي امروزي را چشم و همچشمي و حسادت مي‌داند؛ «الان چشم و همچشمي خيلي زيادشده است. همه دنبال رقابت‌هاي بيهوده هستند و نسبت به هم حسادت‌هاي تأسف آور مي‌كنند. بايد ظرفيت‌ها را ديد و قانع بود؛ خدا هم به شما بركت خواهدداد. پرنده‌هايي كه روي درخت‌ها جيك‌جيك مي‌كنند يك وقت‌هايي هم به هم مي‌پرند. اين اتفاقات طبيعي است اما نبايد عميق باشد. نبايد كينه گرفت؛ مثلا يك‌بار غذا مي‌سوزد يا يك‌بار دير به خانه مي‌رسيد؛ بايد سريع از روي آنها عبور كنيد. اگر بخواهيد روي آن فشار بياوريد بدتر مي‌شود. اين زندگي روزبه‌روز سردتر خواهد شد. بايد گذشت كرد. شايد آدم يكي دو روز هم قهر باشد اما ديگر بايد بگذريد تمام شود برود. زندگي را مديريت كنيد. هر دو طرف بايد اين كار را بكنند. آن‌وقت است كه زندگي دوام پيدا مي‌كند و زن و شوهر روزبه‌روز هم از عشقي كه به‌هم دارند بيشتر لذت خواهندبرد. به‌طوري كه اگر يكي دو روز هم را نبينند از نديدن هم غصه بخورند؛ چون زن و شوهر به هم انس پيدا مي‌كنند. زن و شوهر بايد به‌هم اعتماد داشته باشند. بدترين زهر زندگي سوءظن است كه بايد آنها را از بين برد.»

کد خبر 346353

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha