اين را امير ميگويد و بعد ته خودكارش را ميكوبد روي ميز و به نقطهاي خيره ميشود. قاعدتا الان بايد بپرسم تكنيكهاي شهروندي چيست؟ نميپرسم، دوست ندارم باز هم تئوريهاي نخنمايش را بشنوم. صندليام را از سمتش ميچرخانم سمت ميز خودم. ميخواهم مشغول نوشتن شوم كه ميگويد: «تو چقدر تكنيك شهروندي بلد هستي؟» بايد گزارشم براي آقاي مدير را تمام كنم اما انگار بايد يك ساعتي مشغول گوش دادن شوم. سرش را به آرامي تكان ميدهد و ميگويد: «مثل اينكه تو از اونهايي هستي كه كلاهت پس معركه هست». بعد روي كاغذ زير دستش مينويسد: «تكنيكهاي شهروندي». بعد يك آكلاد گنده باز ميكند و اول از همه مينويسد: «رفاه».
رفاه از نظر امير به 2 صورت حاصل ميشود؛ اول با پول و دوم با زيركي. به عقيده امير ممكن است خيلي از ما نتوانيم پول زيادي كسب كنيم اما ميتوانيم با زيركي به حد معقولي از رفاه برسيم. بعد جلوي رفاه هم يك ستاره گنده ميكشد و ميگويد: «زيركي يعني اتخاذ بهترين تصميم در بهترين زمان ممكن. مثلاً روي صندلي متروي كرج به تهران نشستي و ناگهان ميبيني پيرمردي وارد شده، توجه كن كه تو تنها جواني نيستي كه نشستهاي، پس با دادن اين فرصت به ديگران براي بخشيدن جايشان به پيرمرد تازهوارد، هم كمي به ديگران فرصت كار خير بده و هم خودت در رفاه تا تهران بيا». سكوت ميكنم. ميگويد: «خوشت اومد؟» ميگويم: «خيلي». ميگويد: «نقش رابينهود رو هرگز بازي نكن. هميشه كساني هستند كه از تو فداكارتر هستند».
ميگويم: «جالب بود» و ميخواهم برگردم سراغ ميز كارم كه ميگويد: «يكي ديگه از تكنيكهاي شهروندي اينه كه اگه مدير ساختمون هستي، پول شارژ رو اولماه از همه بگيري و اگه يك ساكن معمولي هستي آخرماه پول شارژ رو بدي يا اينكه كلاً پول شارژ ندي». ميگويم: «اگه همه مردم شهر زيركي كنند، چي؟» دوباره خودكارش را روي ميزش ميكوبد و ميگويد: «تو زيركتر باش». و دوباره ميپرسم: «اگه همه در زيركي بهترين باشند، شهر بيشتر شبيه ميدان جنگ سرد نميشه؟» دستي صندلي را هل ميدهد، ميچرخم و روبهرويش متوقفم ميكند. ميگويد: «زندگي يك جنگه، جنگ الان جنگ مدرنه». آقاي مدير زنگ ميزند و ميگويد: «امير گزارشش را ببرد دفترش». به من ميگويد: «گزارشش را بنويسم». ميپذيرم.
گزارش خودم را مينويسم و لحظه آخر ميدهم دستش. ميرود توي اتاق آقاي مدير و بعد چند دقيقه ميآيد بيرون درحاليكه آقاي مدير داد ميزند. به من ميگويد: «اين چه كاري بود كردي؟» با لبخند ميگويم: «تكنيكهاي شهروندي رو ياد بگير ديگه».