همان دو سهتاي اول كه جلدي به ذهن ميآيد بس است. خواستهايم ورزش را شروع كنيم، راكت خريديم و كتاني هم گرفتيم اما جفتشان دارند گوشه كمد خاك ميخورند. قصد كردهايم سر و ساماني به موضوع يا مسئلهاي بدهيم منتها يك سال است كه معلق روي هوا مانده. سختتر از همه اراده كردهايم كه كاري را ترك كنيم، رفتاري را تغيير دهيم يا عادتي را دستكاري كنيم كه همان اوايل كار آن را ول كردهايم به امان خدا. چندين و چند كار نيمهكاره و نوكزده داريم كه بلاي جانمان شدهاند. نه خودشان انجام ميشوند و نه ميگذارند تصميم جديدي وارد شود.
اينكه چرا نيمجويده و نيمهكاره اين برنامهها را رها ميكنيم زير سر خيلي چيزهاست؛ تنبلي، وقت نداشتن، بيحوصلگي. انصافا بعضي مواقع هم حق داريم. خب، وقتي نميشود، نميشود ديگر. اما چرا اينجوري ميشود؟ براي اينكه همان اول كار، انتخاب خوبي نميكنيم. دست ميگذاريم روي چيزي كه نبايد بگذاريم؛ يا جوگير شدهايم و يا نسنجيده تصميم گرفتهايم، بدون توجه به توانايي و ظرفيت و علاقه و نيازهايمان. اين حالت اول را كه از سر ميگذرانيم دليل دوم سر و كلهاش پيدا ميشود. گيرم كه انتخاب خوبي كرديم. اما چه جوري آن را پيش ببريم. اگر قرار است كه بنشينم و ورزش كنم قرار نيست از فردا، روزي 2 ساعت ورزش كنم. وقتي الان روزي 3 دقيقه هم ورزش نميكنم معنياش اين است كه اگر فردا 3 دقيقه هم راه بروم، از امروز بهتر بودهام؛ گام به گام، آهسته آهسته و نرمنرمك. صبر و حوصله ميخواهد و كمي هم علم و درايت. اين هم خيلي مهم است كه بدانيم هدف ما در عرض2-3 روز محقق نميشود. يك هفتهاي به قله نميرسيم، تازه اگر هدف را مناسب و متناسب درنظر گرفته باشيم.
لُب مطلب اينكه تجربه به آدم نشان ميدهد كه اين نصفهكارها از يك چيز ميآيند: هول بودن- عجله داشتن؛ چه در تصميم اول كار و چه در راه و روش عملي كردن آن و چه در انتظار تحقق هدف. اين خصيصه هم كه انگار با ما عجين شده است. آهستگي و پيوستگي شعار ماست، هول بودن و عجله كردار ما. يكي، فقط هم يكي از اين نيمهكارهها را انتخاب كنيم و پياش را بگيريم. شكي نيست كه مشقت و سختي هم دارد ولي هر جوري هست تا به آخر برسانيمش و بعد دستمريزادي بهخودمان بگوييم. بدجور ميچسبد.
نظر شما