زندگي ما با همه داستانهاي كوچك و بزرگش و تلخ و شيرينش، فرصتي براي پر شدن انسان از انسانيت است كه از مهمترين عناصر اين انسانيت، حس عزتمندي و رضايتمندي از خويشتن است. متأسفانه خانوادههايي كه تفكر مادي دارند براي راضيكردن درون خويش، سعي در بهدستآوردن ثروت بيشتر دارند و معتقدند كه «ثروت بيشتر، عزت بيشتر»؛ اين منطق ممكن است مبتني بر برخي واقعيتهاي اجتماعي به نظر برسد ولي اگر با ديده حقيقت بنگريم متوجه خواهيم شد كه در اين موارد عموما بايد عزت دروني خويش را بفروشيم تا با آن ثروتي دست و پا كنيم و بعد با همان ثروت بهدست آمده، عزتي بيروني بخريم.
غافل از اينكه عزت دروني وابسته به هيچ واسطهاي مانند ثروت و قدرت و هيچچيز ديگري نيست و تنها از درون انسان ميجوشد و با از بينرفتن اين واسطهها از بين نميرود. ولي عزت بيروني به واسطههاي بيروني وابسته است و با از بين رفتن آنها، اين نيز از بين ميرود. عزت دروني خود مايه كسب ثروت است، چنانچه ثروت هم از بينبرود باز عزت از بين نميرود و مثلا در ورشكستگي مالي، ورشكستگي روحي اتفاق نميافتد. اما ثروتي كه ميخواهد عزت بياورد يقينا با از بينرفتنش، عزت را نيز از بين ميبرد و باز دوباره نارضايتي دروني و باز دوباره احساس خاليشدن و خالي بودن از درون را ايجاد ميكند. شخصي كه از درون عزيز و آرام است را نميشود از بيرون ذليل و ناآرام كرد ولي شخصي را كه از بيرون عزيز و آرام است ميتوان از همان بيرون، ذليل و ناآرام كرد.
و لذا دنياي فاسق، اراده كرد حسين (ع) عزيز را با پول و زور و تزوير ذليل كند اما نهتنها ناكام ماند و نتوانست آقا را ذليل كند بلكه سببي شد تا عزت دروني حسين(ع) ظهور بيروني هم پيدا كند و عزيزتر شود. پس سزاوار است راه او را برويم تا زندگي باعزت داشته باشيم و «عزتمان ثروتساز» باشد نه «ثروتمان عزتساز».