اين نوع آموزههاي غلطي كه در ذهن خيلي از ما جاي گرفته، پيشداوريهايي را بهوجود ميآورد كه باعث ميشود خطا و خلاف نكرده را به ديگران نسبت دهيم. اين پيشداوريها بياعتمادي به وجود ميآورد. مثلا در ذهن پسري جا افتاده است كه زنها ميخواهند شوهرانشان را سركيسه كنند يا اينكه خانمها با گريهشان ميخواهند مردان را زمين بزنند و اين ابزار دست خانمهاست! آن جوان هم از همان اول كه وارد زندگي ميشود با چنين آموزه غلطي وارد ميشود و حتي بدون آنكه خطايي ديده باشد به هيچ عنوان به همسرش اعتماد نميكند. اين فقط به خاطر همين آموزههاي غلطي است كه در ذهنمان ساخته و پرداخته شده است. وقتي نسبت به ديگران اينگونه رفتار كنيم، منجر به آن ميشود كه اگر عيب كوچكي داشته باشند، آن عيب در نظر ما بزرگ جلوه كند؛ يعني با سوءظن و پيشداوري نسبت به ديگران، آنها را به چشم يك دشمن تمامعيار ميبينيم و هر خطايي را عمدي ميپنداريم.
اين نگاه نسبت به فرزندانمان نيز به همين ترتيب است. مثلا اينكه آدم بخواهد موبايل فرزندش را دائما چك كند تا ببيند به چهكسي پيامك ميدهد و... خيلي پسنديده نيست زيرا اين كار بايد با لطافت خاصي انجام شود و اگر در آن دقت نشود، موجب تشديد و حساسيتزايي در محيط خانواده ميشود. لذا اين پيشداوريها نهتنها افراد را اصلاح نميكند بلكه رفتار غلط طرف مقابل را تشديد يا زيادتر هم ميكند و مهمتر از همه اينكه صميميت را ميشكند. آدم نميتواند با كسي صميمي باشد كه نسبت به او قضاوت و پيش داوري غلطي دارد، چراكه آن پيشداوريها، تمام ذهن آن فرد را مخدوش ميكند بهطوري كه مدام به او گمان بد دارد و هرگز به چنين شخصي تكيه نخواهد كرد.