صحبتمان از همينجا شروع شد؛ از اينكه ايده تابلوهاي كلاژ ديجيتالش از كجا آمده است. مهيار افرا، 30ساله است و از روزهاي اول دانشگاه، با تئاتر و گرافيك و هنرهايي از اين دست سر و كله زده است تا امروز؛ و حالا با يك ايده ساده ولي اجراي خوب، نمايشگاهي برگزار كرده و از هنرش، كسب درآمد ميكند. حالا او با ايده گرفتن از ارورهاي كامپيوتري و پاك كردن فايلهاي اضافه، تابلوهاي كلاژ ديجيتال طراحي كرده كه اين تابلوها، آنقدر براي عدهاي جالب هستند كه حاضرند بابتش مبلغ تقريبا زيادي بپردازند. با او درباره تجربه درآمدزايي از طريق هنر صحبت كرديم؛ تجربهاي كه حالا او يك نمونه موفقش را رقم زده است. افرا، از جزئيات اين تجربه برايمان تعريف كرد.
- بانك ايده دارم
از همان اول ميدانستم كه به كارهاي هنري مثل تئاتر و گرافيك علاقه دارم و براي رشته دانشگاهيام هم اينها را انتخاب كردم. بعد از آن هم فعاليتهاي كاريام را در اين زمينه شروع كردم؛ مخصوصا كارهاي گرافيكي كه فكر ميكردم ميتوانم از علم و سوادم در اين زمينه براي درآمدزايي استفاده كنم؛ اينكه بتوانم با استفاده از همين هنر كمي كه دارم، زندگي شخصيام را پيش ببرم. ميدانيد؟ از يك جايي به بعد، اين اتفاق افتاد كه من بايد تمام ايدههاي ذهنيام را به يك اثر تبديل ميكردم.
مثلا پيش خودم فكر ميكردم كه اين ايده ميتواند يك عكس شود، يك فيلم يا حتي ميتواند يك لباس باشد. طرح يا حسي كه داشتم را با دوستان طراح لباسم مطرح ميكردم كه ميشود اين طرح به شكل يك لباس دربيايد؛ يعني يك بانك ايدهپردازي، پر از متن و نوشته داشتم كه بالاخره بايد يك روزي يك فكري به حالشان ميكردم. اتفاقي كه اينبار افتاد هم همين بود؛ من تصميم گرفتم از يكي از ايدههايم كه تلفيقي از تئاتر و گرافيك بود، استفاده كنم و آن را به شكل متفاوتي رقم بزنم كه بتوانم درآمدي هم با آن بهدست بياورم. براي همين به فكر توليد تابلوهاي كلاژ ديجيتال افتادم؛ تابلوهايي كه آنقدر جذاب باشد كه بتوانم با آنها يك گالري راه بيندازم و آنقدر براي مخاطبان جذاب باشد كه حاضر باشند يكي از آن تابلوها را داشته باشند.
- نگاه كنيد و پاسخي باشيد
براي همين آمدم و يك پروسه هنري اقتصادي را شروع كردم و از يكسري نقاشيهايي كه بين مردم محبوب و معروف بود براي اين كار استفاده كردم؛ البته شايد محبوبيت و معروفيت اين اثرها، در بين مردم آشنا به نقاشي بيشتر از بقيه باشد و براي ساير مردم اين نقاشيها خيلي ويژه نباشد. نقاشيهايي مثل آثار استاد كاتوزيان و فرشچيان و نقاشان خارجي مثل داوينچي و ونگوگ. بعد از آن چيزي شبيه به ارورهاي كامپيوتري را روي اين تابلوها كلاژ كردم. حتما همه با پيغامهايي كه حين عمليات كامپيوتري به ما داده ميشود، برخورد كردهايم؛ پيغامهايي كه پيامي براي ما درباره عمليات كامپيوتريمان دارد. من هم آمدم و اينطور تصور كردم كه اين تابلوي نقاشي، يك برنامه كامپيوتري حين پيش رفتن است و ناگهان يك ارور يا پيغام به ما ميدهد؛ حالا در اين اثر، آن پيغام راجع به شخصيتي است كه در تابلوي نقاشي وجود دارد. در واقع اين ارورها بهصورت ديجيتال و در قالب كلاژ روي آن نقاشي قرار گرفته است. محتواي پيغام هم جملهاي است كه وجدان آن شخصيت به او ميگويد؛ مثلا در يكي از تابلوها، خانمي روي نيمكت يك باغ نشسته و به رفتن خواستگارش نگاه ميكند. پيغام اين نقاشي اين است كه آيا به اين عاشق اعتماد داري؟ اگر داري اوكي را بزن و اگر نداري كنسل كن. اين مدل پيغامها، تلفيقي از فن ديالوگ در تئاتر است كه من آمدم و آن را در نقاشي استفاده كردم و دلم ميخواست، وقتي كسي تابلو را ميبيند، بهجاي درگير شدن با تكنيك نقاشي كه كار من نيست، با ارورها برخورد كند و آن را بخواند، فكر كند و دوباره نقاشي را ببيند. با اين كار، اين تابلو صرفا يك تابلوي نقاشي نيست. همين كنار هم قرار گرفتن دو چيزي كه اصلا ربطي به هم ندارند، توانست براي خيليها جذاب باشد.
- هم قرضم را دادم، هم شيريني
براي شروع همه مقدمات اين طرح، يك ميليون و 200هزار تومان قرض گرفتم و 500هزار تومان هم پسانداز خودم بود كه رويش گذاشتم و با يك ميليون و 700هزار تومان، اين نمايشگاه را راه انداختم؛ يعني همه هزينهها مثل چاپ، تبليغات، پوستر و... را با اين مبلغ انجام دادم. البته به غير از هزينه گالري كه همان ابتدا هزينهاي نميپردازي و در پايان نمايشگاه، سهم مشخصي از مقدار اثرهاي فروخته شده را به گالري ميدهي. از 19تابلويي كه در ابعاد 40در 40ساخته بودم، 12تا از خود تابلوها و 5تاي ديگر از تابلوهايم را تا نسخه سوم فروختم. قيمت هركدام از تابلوهايم را با پيشنهاد مشاوران گالري، 400هزار تومان گذاشتم و توانستم هم قرضم را پس بدهم و هم شيريني اين موفقيت را به او بدهم؛ يعني تقريبا دو برابر و نيم چيزي كه سرمايهگذاري كردم، توانستم بهدست بياورم.
- همه انرژيام را گذاشتم
شايد كسي فكر كند كه با يك سرمايهگذاري كم، نميشود چنين كاري كرد ولي واقعيت اين است كه من اين كار را انجام دادم و بيشتر از جنبه مالي، براي اين ايده، وقت و انرژي گذاشتم. اول اينكه اين نقاشيها را از آرشيو نقاشيهاي بزرگ دنيا خريداري كردم. بارها تست پرينت گرفتم و در نهايت روي كاغذهاي خاصي پرينت گرفتم و چاپ كردم. ساعتها در خيابان بهدنبال قابسازي متفاوتي بودم كه بتواند آنچيزي كه دلم ميخواهد را اجرا كند. من با قيمت مناسب، ميتوانم بگويم يك كار فوقالعاده تحويل گرفتم. در نهايت همدعوتنامههاي زيبايي براي هنرمندان اين حرفه ارسال كردم. از طرف ديگر هم عمدا گالرياي را انتخاب كردم كه سالنش با تماشاخانه تئاتر يكي باشد تا كساني كه براي تئاتر به آنجا ميآمدند، با گالري مواجه بشوند و چند دقيقهاي وقتشان را صرف تماشاي اين تابلوها كنند.
- در هر هنري پول خوابيده
من به شكست اعتقادي ندارم. شكست وقتي اتفاق ميافتد كه فكر كنيم دنيا فقط در يك كار خلاصه ميشود؛ آنوقت اگر همان يك كار را از دست بدهيم، فكر ميكنيم كه شكست خوردهايم. من هم در سالهاي قبل، ايدههاي متفاوتي را تجربه و پياده كردم كه به اندازه اين ايده موفقيتآميز نبودند اما مطمئن بودم كه شكست نخوردهام، بلكه اين يك مرحله قبل از موفقيت است. اديسون يك حرف خيلي جالبي زده است كه من هميشه به آن فكر ميكنم؛ اينكه من 49بار راهحل اشتباه پيدا كردم و بالاخره بار پنجاهم توانستم راهحل درست را پيدا كنم؛ يعني آنها هم در نوع خودشان راهحل بودهاند ولي نه به درستي پنجاهمين راهحلي كه پيدا كردهام. بهنظر من در تكتك هنرها ميلياردها پول خوابيده است، اما به قيمت شناختن هنري كه ميخواهيم انجام بدهيم. اگر من نقاشي را انتخاب ميكنم، بايد بروم و فلسفه نقاشي را دربياورم نه اينكه صرفا بهدنبال نقاشهاي موفق دنيا بگردم.
- فكر ميكنم موفق شدم
يكي از اتفاقهاي خوب اين پروژه اين بود كه در بين اين تابلوها، نقاشيهاي متعلق به كشورهايي مثل ايتاليا، فرانسه، آلمان، فنلاند و نروژ هم وجود داشت و سفيران فرهنگي آن كشورها آمدند و اين تابلوها را ديدند و از اينكه اين كارها در دفتر فرهنگي سفارت كشورمان نشان داده شود استقبال كردند؛ در واقع برايشان جالب بود كه يك آدم غيربومي آن كشور، با نقاشيهايشان چنين كاري كرده است.