یعنی یک جور او را تشویق میکند و هندوانه زیر بغلش میگذارد که آدم یک لحظه یادش میرود که دارد چه غلطی میکند. پس با خودش میگوید: «کارم درست است.» که درست نیست!
بعد از اینکه آدم گچ روي صندلي معلم گذاشت یا گوش همکلاسیاش را پیچاند یا دم گربه همسایه را گره زد یا هرچی، آن آدمفروش میرود و آدم را مثل خیار میفروشد که: «آقا اجازه! ما نبودیم و این بود!» خب بدتر از آن این است که آدم خیلی لجش میگیرد که اینطوری مفت به فروش برود، اما آن موقع کاری نمیتواند بکند جز گریه و زاری و اظهار غلط کردم.
همهي این اشک و زاریها موقعی است که آن نامرد آدمفروش دارد به آدم میخندد. در این مواقع بعد از تنبیهشدن معمولاً اولین جملهای که آدم به آدمفروش میگوید، این است: «آخر کلاس وایستا». که این بزرگترین اشتباه بشریت است. چون معمولاً همه میفهمند که پیام آخر آدم بعد از تنبیه چیست. این کار اصلاً خوب نیست و ما آن را تأیید نمیکنیم.
بهتر است چند روزی را در حالت «نه صلح، نه جنگ» بگذرانیم و بعد در یک لحظهي غافلگیرانه، وارد پروسهي دعوا بشویم. البته همه میدانند که آدمفروش هر چهقدر هم تنبيه بشود آنتنش آسیبی نمیبیند و باز هم به راه خودش ادامه میدهد.
کار زشتش اگر چه سنگین است
نیش آنتن نه از ره کین است
هست مجبور تا زند زیرآب
«اقتضای طبیعتش این است»