باز هم بیاییم فرض کنیم که آدم هم با شهری که قرار است به آنجا سفر کنند، خیلی حال میکند و کلی خوشحال میشود. (در واقع اگر آدم اینطوری با خودش کنار بیاید بهتر از این است که بابا بخواهد کنار بیاوردش!)
حالا باید برای یک سفر رؤیایی و باحال آماده شد. اولین چیزی که برای سفر به يك شهر نیاز داريم، نقشه است. البته نه نقشهي جغرافی، چون این قسمتش کلاً ربطی به آدم ندارد و بابا خودش یک کاریش میکند!
جمعکردن لباسها هم کار مامان خانم است. به هر حال اگر توی سفر آدم لباس کم بیاورد، کسی سرش غر نمیزند. تازه، اگر لباس نیاورده باشند، آدم میشود عینهو تارزان، مخصوصاً اگر توی جنگل باشند. خب این خودش کلی هم باحال است.
منظورما از نقشه، چیز دیگری است. از اینجا به بعد بچه باید یک نقشهي حسابشده بکشد که در طول سفر کجای ماشین یا قطار یا اتوبوس یا هواپیما یا گاری یا هرچی! بنشیند؛ با کی بنشیند؟ چهطوری بنشیند؟
اصلاً بنشیند یا میتواند (به قول مامان) عین اجلمعلق راه هم برود؟ حتی شاید بتواند عین چی! در کوپه یا راهروی هواپیما بدود. دوربینش را هم حاضر کند تا توی راه از ادا و اطوار خودش به اندازهي کافی عکس بگیرد. طبیعت که همیشه هست، اما ادابازی همیشه نیست.
نقشه بکشد که چهطوری سهم هلههولهي خواهر برادر و حتی بابا و مامان را بدون این که صدایشان در بیاید بالا بکشد و یک آب هم روش! حتی باید نقشه بکشد که چهطوری سیدی آهنگهای مورد علاقهي بقیه را بترکاند. بهطوریکه همه مجبور باشند تا آخر سفر فقط آهنگهای مورد علاقهي آدم را گوش كنند.
حساب طول موج جیغهای توی تونل، حساب روشهای اذیتکردن خواهر و برادرها، حساب و کتابِ گرفتن پول توجیبی فوقالعادهي سفر از بابا و کلی کار دیگر. میبینید یک مسافر چهقدر باید کارهایش دقیق و حسابشده باشد؟
نقشهي جغرافی اینجا سهم بابا میشود
سهم مامان نیز جیغ و داد و غوغا میشود
در سفرها عشق و حال و حال و حول و کیف هم
با تمام مشکلاتش قسمت ما میشود!
تصويرگري: مجيد صالحي
نظر شما