تاریخ انتشار: ۷ آذر ۱۳۹۵ - ۰۴:۵۳

سلام دوچرخه‌ی عزیز، دوست دارم بنویسم...

برای دوچرخه بنویسم و به این فکر نکنم که مثلاً باید برای فردا کلی دین و زندگی بخوانم... آه دوچرخه! احساس می‌کنم پنچر شده‌ام. دوست دارم تمام درس‌های دنیا را بفرستم یک جای دور... مثلاً سرزمین درس‌های هیچ‌وقت خوانده نشده!

الآن که دارم تایپ می‌کنم یک گنجشک نشسته پشت پنجره و خوش و خرم آواز می‌خواند. شبیه گنجشک‌های آخر فروردین است. عجیب است ها! نمی‌دانم این‌جا چه‌کار می‌کند...

دماوند آخرهای آبان شکل سرزمین سرخ‌پوست‌ها می‌شود. کپه‌ي ‌برگ‌های خشکیده که سوزانده می‌شوند و از همه‌جای شهر دود بلند می‌شود. همه‌جا خاکستری می‌شود و یک‌جور بوی غمناک می‌دهد.

زندگی در چنین جای غم‌‌انگیزی افسرده‌ات می‌کند دیگر! اما من سعی کردم چند تا عکس خوشحال پاییزی خلق کنم و بفرستم برای دوچرخه‌جان و غم‌انگیزیِ این روزهای درس‌ناک را فراموش کنم کمی!

 

متن و تصويرگري: نیکو کریمی

خبرنگار جوان از دماوند