فصل سرد سرنوشت، ما رو بسته به زمين
از تموم زندگي، سهم ما شده همين
تن پوشالي ما، عمريه منتظره
نفساي ما دوتا، توي باد دربهدره
كي ميگه كه ما بايد، هي پرنده پر بديم
تا ابد جُم نخوريم، دل به آسمون نديم
كاش ميشد تموم بشه، بيپر و بالي ما
ديگه طاقت ندارن، قلباي خالي ما
وقتي راهي نداريم، غيرِ هم شعلهشدن
كاشكي بيخبر يه شب، دشتو آتيش بزنن
فرشته محمودنژاد،16 ساله
خبرنگار افتخاري از تهران
- سـه طـرح
(1)
گره ميزند
دلم را به دل تو
لبخندِ ساده
(2)
بالاي چنار
جوجههاي كلاغ
سايهي عقاب
(3)
به هم ميخورد
با بازي ماهيها
خوابِ ماه!
اميرحسن ابراهيميخبير
15 ساله از تهران
- راز
در شبنمهاي صبحگاهان
در لبخندهاي بيدليل
در آواز گنجشكان
رازي هست
از همان دست
كه در نگاهت بود
و من هرگز
نفهميدم آن راز چيست...
فريدا زينالي، 16ساله
خبرنگار افتخاري از تبريز
عكس: سارا ضيايي، خبرنگار جوان از تهران
- همسان
ما زيادي به هم شبيه بوديم
زيادي زياد!
رفتار آهنرباها را كه ميشناسي؟
دو قطب همسان
يكديگر را دفع ميكنند
مارال لطفي، 17 ساله
خبرنگار افتخاري از تهران
- نبودن
تو هيچوقت
در نبودنت نبودي
وگرنه تا حالا
آمده بودي...
دلارامسادات باقري، 15 ساله
خبرنگار افتخاري از شهرري