« خورخه لوئیس بورخس »، نویسنده نامدار آرژانتینی، نیز اگر از زنجان میگذشت حتما یکی از قهرمانهای داستانش را با چاقوهای آبدیده این شهر مجهز میکرد.« زنگان » را حالا زنجان میخوانیم که تداعیکننده تیزی چاقوهای دستساز هنرمندانش است.
کسانی که نسل اندر نسل از پدرانشان این حرفه و هنر را آموختهاند.زنان خانهدار خوب میدانند هدیه و هنر دست این شهر، چاقویی با مهر یکی از هنرمندان زنجانی، چقدر کار آنها در آشپزخانه را آسان میکند.چاقوسازان شهری که در گذر تاریخ چند بار ویران شده ولی دوباره حیات خود را بازیافته است اینک شاهد ویرانی حرفهاشان هستند و ترس آن دارند که چون مسگران شهر برای گذران زندگی دست به کارهای کاذب بزنند. این بار مغولان در راه زنجا ن نیستند.
از «تیمورلنگ » هم خبری نیست. این بار خود شهر به خوبی پابرجاست ولی دیگر تکاپویی در آنجا که شهرت زنجان را بنا کرده نمیبینید. چاقوسازی بازارش کساد شده است و از آن مهرهای معروف خبری نیست.
« دشنهای در کشویی آرمیده است. ... هرکه را چشم بدان افتد وسوسه میشود که دشنه را بردارد و با آن بازی کند، چنانکه گویی همیشه دنبال آن میگشته است. دست به سرعت قبضه منتظر را میگیرد، تیغه نیرومند مطیع با صدای خفیفی به درون غلاف میلغزد و بیرون میآید. این خواست دشنه نیست.
این دشنه چیزی بیشتر از یک مصنوع فلزی است، مردان آن را با هدفی واحد در سر طرح کردند و شکل دادند.»
این را بورخس گفته است اما اینجا در زنجان هیچ تکاپویی دراین حول و حوش نیست. اینجا را « سبزهمیدان » میگویند. بازار سنتی قدیمی شهری که تا دوره اردشیر بابکان ریشه در تاریخ دوانده است حالا روزهای رکود دیگری از صنعتگرانش را تجربه میکند. فروشندگان دل به قصابان و زنان بستهاند تا سازههای آنان را بخرند و از این کسادی بیرونشان بیاورند.
دیگر از شهرستانها کسی سفارش نمیدهد. بسیاری از جنسهای فروخته شده به زنجان و فروشندگانش بازگردانده شده است. در کنار بازار سنتی یکی از کوچههایی که به سبزهمیدان راه دارد فروشندهای هست که دراینباره بگوید. نامش « ناصرآسودی نژاد » است.
میگوید: « امسال مسافر نداشتیم، چون بنزین نبود. فروش چاقو هم ممنوع شده. همه شهرستانها جنسهای خریداری شده را پس فرستادند. کار دست ما ممنوع شده ولی بازار پر شده از چاقوهای چینی. همه دارند جمع میکنند». « دشنه میخواهد بکشد، میخواهد خون ناگهانی بریزد».
آسودی نژاد تمام ویترین فروشگاهش پر است از انواع چاقوها، قلمزنها، قمه و دشنهها، میگوید: دیه الان 30 میلیون تومانی میشود. کی جرات دارد خونی بریزد، کسی را بکشد؟!»
بالای فروشگاهش نوشته شده « شرکت تعاونی چاقو سازان زنجان». میگوید:« زمانه بد شده است. گفتهاند فروش چاقو ممنوع. دیگری کسی نمیآید چاقو برای فروش از ما بخرد ولی در عمل بازار پر شده از جنس چینی و خارجی. همه هنرمندان یا رفتهاند یا دیگر دل به کار نمیدهند. دیگر کسی سراغی از مرحوم حاج حسین فرجیان نمیگیرد. ابولفضل رنگرز فوت کرده است. محمد رستمی دیگر کار نمیکند.رضا رابط همین طور. اسماعیل نوری هم مثل آنهای دیگر».
« چاقوها پس از خوابی طولانی در کنار هم در ویترین بیدار میشدند. حتی پس از آنکه گاچوهای آنها خاک شده بودند... »
راسته چاقوفروشها همه مثل این همکار خود دل و دماغ نداشتند. میگفتند مسافر که نیست، فروش چاقو هم که ممنوع شده پس چه کسی باید از ما حمایت کند.
*****
نمایندگان دست بالا بردند. 140 نفر موافق. 9 نفر مخالف. 3 نفر ممتنع. یک فوریت طرح ممنوعیت ساخت ادوات و آلاتی که در درگیریها کاربرد دارند تصویب شد. کافی است این مصوبه به شور گذاشته شود و در زمان مورد نظر تبدیل به قانون شود، آن وقت دیگر ساختنچاقو، قمه و... ممنوع و احتمالا جرم شناخته میشود.
این طرح را یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی پیشنهاد داد. در بحبوحه روزهایی که پلیس میگفت میخواهد اراذل و اوباش را بگیرد.ششمین روز از خرداد بود که خبرش آمد. عزتالله یوسفیان مولا درباره پیشنهادش گفت:« ادوات و آلاتی که کاربرد آن فقط برای زدن است مثل چاقوی ضامندار و قمه چرا باید ساخته شود؟ عمده قتلهایی که اتفاق میافتد بهدلیل قمههایی است که زیر لباس افراد است و به راحتی افراد را میکشند.»
اگر پیشنهاد یوسفیان مولا، نماینده مردم در مجلس هفتم، تصویب شود آن وقت« ساخت، تولید، واردات، عرضه، فروش و نگهداری قمه، پنجه بوکس، چاقوی ضامندار، زنجیر مخصوص ایراد صدمه و نیز سایر ادوات قتاله که در درگیری فیزیکی بین افراد مورد سوء استفاده قرار گیرد ممنوع و مرتکبین به 6 ماه تا 2سال حبس و اقامت اجباری 2سال در مناطق معین شده محکوم میشوند».
حالا دیگر فرقی نمیکند که ضامندار باشد یا معمولی هر وسیلهای که در درگیری سوءاستفاده شود حکم همین را دارد.
ویترین را که نگاه کنی همهاش برق است و سوز فلز. دنیایی از آهن تفت دیده. همه آبدیدهاند.انواعی از چاقوهای آشپزخانه، ساطور و.... همه برای کار در خانه یا قصابی ساخته شدهاند. بعضیهاشان سرگردند. میگویند برای کندن پوست گوسفند بعد از قربانی شدن. هر کدام از آنها میتواند در دست خشمگینی، خونی بر زمین جاری کند در حالی که سازندهاش میخواسته ابزاری برای دست من و شما باشد.
*****
« من دیگر سلاح مرگ نمیسازم... اینها را بهدلیل ارزش هنری و احساسی که دارند اینجا نگهداشتهام. من بازنشست شدهام». این جملات را « هانتوری هانزو» در اوکیناوا وقتی به زبان آورد که قهرمان کیلبیل به سراغش رفته بود تا برایش شمشیری بسازد که با آن بتواند انتقام بگیرد.
اما مشابه این جملات را نمیتوانی در راسته چاقوفروشان زنجانی بشنوی. آنها بدون مستمری بازنشستگی چه کاری باید بکنند که هنر دستشان مورد سوءاستفاده قرار میگیرد ولی آنها مقصر شناخته میشوند.
کمی اینطرفتر از سبزهمیدان مغازهای بود که مردی با اثر گذری از زمان در چهره در جلویش نشسته بود. « ابراهیم اسماعیلی » بود؛ مردی که روزگاری مهرش بر چاقوها و قلمزنهای ساخته و پرداخته شده دستش نقش میبست. گفت:« از 7 سالگی آمدم در این کار. حالا 67 سالم است. 50 سال است که جواز دارم ولی دیگر فروش ندارم. اگر همین چندتا قندشکن و قلمزن را درست نکنم هیچ اتفاقی در این دکان نمیافتد.»
او گفت بر خلاف گذشتگان در زنجان بچههایش کارمندی دولت را به هنر دست او ترجیح دادند و رفتند تا زندگی دیگری برگزینند و حالا او مانده که دیگر دلش به کار نیست تا شاخ قوچ را دو سه روزی بسابد تا دستهای گیرا برای چاقوها بسازد.
*****
«گفت: خوان اینجاست، میخواهی او را ببینی؟ - یکی از کشوهای میز کنار تخت را بازکرد و قدارهای بیرون کشید، آن وقت با صدای نرم و آهسته به صحبتش ادامه داد: او اینجاست. میدانستم هیچ وقت ما را ترک نمیکند... »
این هم برش دیگری از نوشته بورخس است گاوصندوقی در آن دکان بود. بازش کرد. در آنجا نمیشد تکان خورد. به دیوارها چاقوهایی آویزان شده بود که همه کار دست بودند. در ویترین هم همینطور. احساس میکردی همه سربازان لشگری هستند که هر آن ممکن است به فرمانی یورش آورند. اما کسی قرار نبود فرمان حمله دهد. در گاو صندوق را باز کرد. برق فلز آبدیده چشمها را زد. براق و تمیز با رگههایی زرد از طلا. گفت: « این که یک طرفش تیز است ویک لبه دارد، قداره است.»
هنوز برق قدارهای که او ساخته بود چشم را میزد که برق دیگری به کمک آن حمله نورانی آمد.« این قمه است میبینید دو لبهاش برندهاست و نوکش تیز. کسی این کارها را برای سوءاستفاده نمیخواهد.چون این کارها برایش زحمت دست کشیده شده و قیمتش راه به زورگیری و اذیت مردم ندارد.»
او تنها کسی بود که در این راسته راه پدر برگزیده بود ولی میگفت نمیگذارم بچههایم به سراغ این هنر و حرفه بیایند. کسی قدر این هنر را نمیداند.»
هم قداره و هم قمهای که «محمدرضا فرجیان» ساخته بود «سیاه قلم» بودند. این یک سبک هنری در ساخت این ابزار است. این مرد گفت: «کسی نیست که بخواهد این هنر را بیاموزد».
شاید بعدها که در داستانهای کتاب تاریخ بعد ازآنکه حیات دوباره زنجان در صفویه را خواندیم به بخشهایی از داستان این شهر برسیم که باورش برایمان مشکل باشد. اینکه چگونه نسل شمشیرسازان عصر صفویه به چاقوسازان معاصر ما تبدیل شدند و در عصر حمله اژدهای چینی هنرشان را به تاریخ سپردند. شاید باورش برایمان سخت باشد که آنها از فنر ماشین این وسیله کارای آشپزخانه و این نخستین ابزار ساخته دست بشر را به شکل امروزیاش میساختند.
*****
میگویند چون جوانها و نوجوانها چاقو به همراه دارند آمار قتل و ضرب و جرح بالا رفته است.میگویند وقتی نزاعی درگرفت جوان دست به چاقو میبرد و بعد میشود ضرب و جرح و قتل. اما هیچ کس نمیپرسد جوان و نوجوان چرا باید چاقو در جیب بگذارد؟
فهیمه حاجی محمدعلی وکیل دادگستری است. او وکیل تسخیری بسیاری از اطفال و نوجوانانی بوده که به همین اتهامات گرفتار قانون شدهاند. او با تاکید میگوید:« جوان یا نوجوان از یک احساس ناامنی رنج میبرد که برای اطمینان خاطر خود چاقو در جیب میگذارد و ناخواسته قدم در راه یک جرم مینهد».
دکتر علی نجفی توانا هم وکیل دادگستری و جرم شناس است. او معتقد است:«در جوامع ملتهب مردم و دولت با مظاهر پست مدرن و مدرن رابطه زور با زور را حاکم میبینند.آنها به جای گفتمان و کلام به بحث حذف میاندیشند. این رفتار را در روابط احزاب و سیاسون گرفته تا اقشار اجتماعی و فرهنگی میتوان به خوبی لمس کرد».
این وکیل دادگستری احساسی را تشریح میکند که منجر به گذاشتن چاقو در جیب شده و بستری میسازد که صنعتی دستی و هنری تاریخی به راه ارتکاب جرم ختم شود. نجفی توانا میگوید:«این نوع رفتارها و اینکه منازعات ومناقشات راه گفت وگو برای حل و فصل را نمیپیمایند و به حذف میاندیشند به نوعی احساس ناامنی و دلهره از وقوع برخی اعمالی که امنیت فرد را به مخاطره میاندازد ختم میشودو نتیجهاش این است که فرد خانه خود را با حفاظهای سخت مجهز کند، خودروی خودرو به انواع دزدگیرها و قفلها تجهیز کند و همراه خود سلاح و آویزهای اطمینان ساز حمل کند».
این همان حسی است که اگر تمام چاقوسازان را هم از بازار خارج کنند و اگر تمام واردات چاقوها را ممنوع کنند میجوید و میجوید تا ابزاری را بیابد که با آن اعتماد به نفس و اطمینانش را بازجوید.
دکتر نجفی توانا باز هم تاکید میکند که علت را در این صنعت – هنر چاقوسازی نجوییم و میافزاید:« وقتی انسانی در محیطی زندگی کند که برای حل و فصل منازعات و مناقشات و اختلافات با زبان گفتمان و مذاکره بتواند این کار را عملی کند دیگر نیازی به خشونت و ابزار زور و قدرت فیزیکی ندارد و بنابراین مردم کمتر متوسل به ابزاری میشوند که به جای قانع کردن ، مغلوب و مرعوب کنند و نتیجه بگیرند».
****
حرف همه چاقوسازان زنجانی، همه آنها که میراثدار کسانی هستند که در جنگ معروف چالدران سپاه ایران را به شمشیرهای آهیخته تجهیز کردند، در این جمله و در این گفته متفق است که « ما سلاح مرگ نمیسازیم. ما هنری را آموختهایم که هم میتواند ابزار دست مردم باشد و هم میتواند تاریخ جنگآوری ایرانیان را به نمایش گذارد.»
راست میگفت محمدرضای فرجیان.این حرفش را با برق تیز شمشیر و دشنهای که ساختهبود ثابت کرد. او شمشیر کوروش هخامنشی را ساخته بود تا نمونهای از سلاح آن زمان را در موزه آلمان به تصویر بکشد. او شمشیر سربازان صفویه را ساخته بود.
این هنر را از پدرش آموخته بود و اگر ما امروز به کمک او و دیگر هنرمندان زنجانی نشتابیم با صنعت دست زنجانیها همان می کنیم که مغولان و تیمور لنگ با شهرشان کردند.مشکل امروز چاقوها نیست ، مشکل امروز به تاریخ پیوستند پهلوانان است و به این دلیل که پهلوانان را دیگر نمیبینم پایانی برای همراهشان جستهایم.