به هر حال خواستيم بگوييم دانشجويي چيز خيلي مهمي است و دانشجو هم آدم مهم و تأثيرگذاري است! آن وقتهايي كه يك تحصن دانشجويي، تصميم مسئولي را «تغيير» ميدهد، ميزان اهميت اين عنصر رهاشده در دانشگاه، بيشتر به چشم ميآيد. اما دانشجو را نبايد رها كرد، وگرنه ممكن است ديگران گرفتارش كنند. در آستانه روز دانشجو، به جاي هندوانه زير بغل گذاشتنهاي مرسوم، ميخواهيم از جايگاه واقعي دانشجو صحبت كنيم. در اين يادداشت، چند توصيه مهم به دانشجويان عزيز بيان ميشود تا لااقل خودشان سعي كنند خودشان را رها نكنند! اميدواريم اين نكات در مسير تحصيل و بعد از تحصيلشان نيز مفيد واقع شود.
- خودتان را از بين نبريد!
دانشگاه هم يك دورهاي از دورانهاي مختلف زندگاني است؛ اگرچه ميتواند مسير زندگيتان را به كلي تغيير دهد و عاقبت بخيري برايتان رقم بزند يا خداي ناكرده به خاك سياه بنشاندتان! به هر حال، دانشگاه تمام زندگي نيست بلكه سطح مقطعي از آن است كه معمولا چگالي بالاتري نسبت به ساير مقاطع دارد! نكته گفتني اين است كه نبايد تمام گذشته و آينده خود را به پاي اين دوران از زندگي بريزيد. داشتههاي خود را با رسيدن به دانشگاه، فراموش نكنيد و دل و دين در اين سراي آزاد از نظارت خانواده، نبازيد! ايمان از كف ندهيد كه در اين شهر شلوغ، هدف اصلي چيز ديگري بود كه آگاهانه و گاهي ناآگاهانه به چيزهاي ديگري آميخته شد!
آزاديهايي كه شما در دانشگاه ايراني و اسلامي خود داريد، دانشجويان دانشگاههاي سكولار و ليبرال اروپايي و آمريكايي هم ندارند. پس قدر آزاديهاي خود را بدانيد و شور قضيه را درنياوريد. به سوگ آزادي بيان و آزادي انديشه هم ننشينيد كه همگي، ميدانيم چه خبر است و راه آزادي از كجا و با چه انگيزههايي مسدود ميشود.
- هدف اصلي، شماييد!
نخبگان، افراد مؤثر، تصميمگيران يا تصميمسازان، بهترين اهداف براي نفوذ هستند. مسئولان آينده كشور، عموما از بين شما كه دانشجويان امروز هستيد، انتخاب خواهند شد، پس حواستان به اطرافتان باشد. تمام تلاشتان را بكنيد كه هميشه در جريان باشيد. نفوذ لزوما به اين شكل نيست كه كسي جاسوسطور وارد جايي شود و خرابكاري يا سرقت اطلاعاتي بكند؛ گاهي فرد نفوذي وارد جمع يا جرياني ميشود، خودش را همرنگ و همعقيده با آنها نشان ميدهد، اما كمكم و موذيانه، مواضع و نوع نگرش آنها را در قبال موضوعات و مسائل گوناگون تغيير ميدهد.
اين نوع خطدهي در بسياري از جاها ديده ميشود؛ از تشكلهاي دانشجويي ريز و درشت و موضعگيريشان در قبال حقوقهاي نجومي و قراردادهاي نفتي بگيريد تا مجامع بينالمللي و نگاهشان به مسئله فلسطين. آنچه مسلم است، اين است كه آينده را شما و دوستانتان ميسازيد؛ سران نظام، رئيسجمهور، نمايندههاي مجلس، وزراي آينده و... همه از بين شما انتخاب خواهند شد، پس خودتان را دستكم نگيريد و مراقب حشرات موذي اطرافتان باشيد!
شما كه با كسي عقد اخوت نبستهايد، ميتوانيد مو را از ماست بيرون بكشيد و ظريفترين حركات موذيانه نفوذيان را تشخيص بدهيد و در نطفه خفه كنيد. پس لااقل براي محافظت از انديشه و استقلال فكري خودتان، چشم و گوشتان را خوب باز كنيد.
- روشن باشيد!
شهيد بهشتي فرمودهاند: «دانشجو، مؤذن جامعه است؛ اگر خواب بماند، نماز امت قضا ميشود». در واقع، قشري كه هم نشاط و «حال»ش را دارد، هم بهدليل جواني، روحيه حقيقتجويي در او شكوفاتر و ميزان محافظهكاري در او كمتر است، همين دانشجو است. دانشجو بايد بيدار باشد و مسئولان و بقيه مردم را هم بيدار كند؛ حتي گاهي لازم است بعضيها را كه خودشان را به خواب زدهاند با مصاديقي از مشت و لگد اجتماعي (مانند همايش دانشجويي) بيدار كند! منتها اين بيداري را بايد امتداد داد تا دوران بعد از دانشگاه و تا پايان عمر! به بيان ديگر، انسان، زگهواره تا گور، دانش ميجويد، اما نه لزوما در دانشگاه!
وقتي دانشجو ميشويد، يعني پذيرفتهايد كه بدانيد و بخوانيد و آگاه شويد؛ پذيرفتهايد كه «حواس جمعبودن» بخشي از وظايفتان است و شما محكوميد به دانستن! ديگر دوران سرسريگذشتن از اخبار و وقايع، گذشته است و وظيفه داريد با تفكر و بينش، پيگير مسائل روز باشيد و هنگام لزوم، با ترتيب دادن اقدامات لازم، علائم حياتي را از خود نشان بدهيد.
فردي كه بينش دارد، بدون آگاهي حرفي نميزند و حرف بيخود را هم نميپذيرد! بنابراين اطرافيان او كه كمتر پيگير مسائل روز هستند، ميتوانند از نظر اطلاعاتي به او تكيه كنند و روي صحت حرفهايش حساب كنند. پس اين فرد ميتواند بر اطرافيانش اثرگذار باشد و به نوبهخود، آگاهي را در جامعه منتشر كند. اگر باور داشته باشيد كه «مسئول هستيد»، همين ميزان اثرگذاري در بازهاي كوچك از جامعه را هم غنيمت ميشماريد و برايش تلاش ميكنيد.
- اصالت خود را حفظ كنيد
فراموش نكنيد كه دانشگاه شما، زيرمجموعهاي از يك اجتماع بزرگ است، نه شهركي مستقل و آزاد از قوانين كشور. به عرف اجتماعي و ارزشهاي ديني كه با آنها بزرگ شدهايد و روح شما با آنها تنيده شده است احترام بگذاريد. جو فكري و ظاهري بعضي از تفكرات بيپايه و اساس رايج در ميان برخي دانشجويان را جدي نگيريد. جامعه، فقط دانشگاه شما نيست. زندگي واقعي مردم، آن بيرون، در كوچه و خيابانهاي شهر در جريان است؛ زيرساختهاي آموزش و پرورش شما و حقوق اساتيدتان با مالياتي كه همين مردم ميدهند، فراهم ميشود؛ پس آنها را «بيسواد»، «عوام» و... تلقي نكنيد و خودتان را «همهچيزدان» ندانيد. تازه وقتي از دانشگاه فارغالتحصيل شويد و محيط كار را درك كنيد، ميبينيد كه هنوز خيلي چيزها هست كه بايد ياد بگيريد، بدانيد و تجربه كنيد.
دانشگاه، اقيانوسي به عمق يكسانتيمتر است كه با بينش خودتان بايد در هر نقطهاش كه فكر ميكنيد چيز دندانگيري يافت ميشود، حفاري كنيد و به آن حيطه، عمق ببخشيد تا بتوان گفت عمرتان در دانشگاه به هدر نرفته است. بخش عظيمي از اين عمق بخشيدن، با كار و تجربه حاصل ميشود و خوب است بدانيد بعضي از مردم، بيرون از دانشگاه شما، آنچه را كه شما بعد از سالها تحصيل در پي كسباش برآمدهايد، سالهاست به سادگي و چشمبسته انجام ميدهند. پس تحصيلات دانشگاهي را ملاك ارزيابي شخصيت قرار ندهيد و هيچكس را دستكم نگيريد.
- «تحقير» را باور نكنيد
شخصيت كارتوني «گلام» را در «سفرهاي گاليور» بهخاطر داريد؟ موجود اعصابخردكن و منفيبافي كه هميشه سازمخالف ميزد و با عبارت «من ميدونم! ما موفق نميشيم! كارمون تمومه! و...» روان همه را به هم ميريخت. خوب است بدانيد اين شخصيت منفور، منحصر به آن كارتون نيست و براي تقويت و تست اعصاب ملت، «گلام»هاي زيادي در طبيعت رهاسازي شدهاند. احتمالا شما هم يكي از آنها را در اطراف خود ديدهايد كه مدام دانش و توانمندي شركتهاي داخلي و نيروهاي خودي را تحقير ميكنند و با جملههاي «ما چيزي نيستيم»، «ما نميتوانيم»، «آنها تكنولوژي فلان دارند، ما صدسال ديگر هم به گرد پاي آنها نميرسيم» و... اميد و انگيزه شما را ميگيرند.
تجربه ثابت كرده ايراني، آن هم از نوع «دانشجو»يش را نميتوان متوقف كرد، مگر اينكه خودش «خسته» شده باشد و «نخواهد» تكان بخورد! پس اين گلامهاي وطني و ناخودي را كلا ناديده بگيريد و راه خودتان را برويد. همانطور كه آنها در منفيبافي و سوهان كشيدن به اعصاب ديگران، ثابتقدم هستند، شما هم در مسير خود استوار باشيد.
- موضع بگيريد و مطالبه كنيد
اتفاق ناخوشايندي است كه بين دبيرستان (بهعنوان آخرين دوره مدرسه و بازيها و بيخياليهاي رايج در آن) و دانشگاه (بهعنوان نخستين دوره آموزش تخصصي و ورود جدي به دنياي دانش و كار و آگاهي سياسي و...) هيچ مرحلهاي براي آمادهسازي نيست؛ درست مثل ورود ناگهاني ما از جمعه به شنبه!
اما به هر حال بايد باور كرد و پذيرفت كه با ورود به دانشگاه، ديگر دنياي نوجوانانه دبيرستان و مسائل بچگانهاش، تمامشده است و بايد يكهو، خيلي بزرگ شد؛ حتي به اندازه مطالبهگري از بزرگان و مسئولان مملكت و موضعگيري در برابر خطاهايشان!
بايد هميشه بهروز و در جريان امور باشيد و براساس مطالعات موثق و اطلاعات دقيق، وظيفه سنگين «مطالبهگري» و «موضعگيري» را در قالب تشكلها و كمپينهاي دانشجويي به دوش بكشيد چون شما مؤذن جامعه هستيد و نبايد خواب بمانيد؛ وگرنه فرزندان شما و نسلهاي بعد از آنها، در مورد سكون، سكوت و سهلانگاري شما قضاوت خواهند كرد و خدا نكند كه لعن و نفرين حواله روح پرفتوحتان كنند.
- يادتان نرود درس هم بخوانيد!
شايد باورتان نشود، ولي هدف اصلي از رفتن به دانشگاه، «درسخواندن» و «ادامه تحصيل» است! مابقي هر چه هست، حواشي است و در رتبههاي پايينتر اولويت به سر ميبرد. البته منكر اين واقعيت نيستيم كه «درس خواندنخالي»، براي كسي نان و آب نميشود اما خب بايد قبل از ورود به دانشگاه با اين مسئله مواجه ميشديد و به آن فكر ميكرديد و برايش راهحل تدارك ميديديد. يك راه ساده براي اينكه «فارغالتحصيلخالي» نشويد، اين است كه به دروس دانشگاهي اكتفا نكنيد و براي تقويت بنيه علمي خود، كتابهاي غيردرسي و مقالات روز را هم بخوانيد و در كنار اين مطالعات، به كارآموزي و كسب تجربه در رشته تحصيلي خود (نه لزوما با دريافت حقوق!) بپردازيد.
فراموش نكنيد كه بيشتر دانشمندان معاصر از همين دانشگاهها سربرآوردهاند. شما هم چند قدم بيشتر با دانشمندشدن فاصله نداريد؛ پس وقت خود را تلف نكنيد و از اين شاخه به آن شاخه نپريد؛ يا دانشمند شويد و يا زودتر راه خودتان را پيدا كنيد.
- جوگيرنشويد؛ هيچ خبري نيست!
از دوران دبيرستان و مراكز آموزشي تكجنسيتي فارغ شدهايد، قدم به دوره جديدي از زندگيتان گذاشتهايد كه آغاز راه «بزرگشدن» است. درست است كه وارد دنياي تازهاي شدهايد كه همسن و سالهاي خودتان از جنس موافق و مخالف، به وفور در اطرافتان يافت ميشود؛ اما يادتان نرود كه آمدهايد درس بخوانيد و دانش بيندوزيد! و براي اينكه بتوانيد در اين مسير موفق باشيد، نياز به آرامش و آسودگي خيال داريد. بگذاريد خيالتان را راحت كنيم؛ اگر دور و برتان را از حواشي و بازيگوشيهاي (متأسفانه) رايج در دانشگاه پر كنيد، بايد قيد آرامش را بزنيد و با اعصاب داغان و روان پريشان، به تحصيل و كسب افتخارات مربوطه، بپردازيد. تازه موارد بيشماري هم داشتهايم كه بهعلت پيچيده شدن همين حواشي و قادر نبودن به حل و فصل عاقلانه چالشهاي پيشآمده (مربوط به تعامل با همدانشگاهيهاي خود از جنس مخالف)، نهتنها قيد آرامش كه حتي قيد ادامه تحصيل را هم زدهاند و تلاش كردهاند كه عطاي دانشگاه و دانشاندوزي را به لقايش ببخشند. چهبسا حتي آرزو كردهاند كه ايكاش، اين محيط هم تكجنسيتي بود و فارغ از حواشي متصاعده!
خلاصه، دانشجوي عزيز! مراقب باشيد با ورود به دنياي دانشگاه كه نظارت والدينتان آنجا نيست، دچار ذوقزدگي و سرخوشي كاذب نشويد و از هول حليم توي ديگ نيفتيد. تازه اگر داخل ديگ، چيزي بهعنوان حليم وجود داشته باشد. متأسفانه ديده شده كه خيليها داخل ديگ خالي ميافتند حتي. به هر حال داخل ديگ افتادن، مصيبت عظمي است؛ اگر ديگ خالي باشد يك جور، اگر هم پر باشد يك جور ديگر!