حالا اگر كسي به آخر همين كلمه آفتاب، حرف «ه» را اضافه كند، چه ميشنويم؟ بله درست است، «آفتابه».
به همين راحتي يك حرف، يك كلمه را از آسمان به زمين ميكشد؛ خواه عمدي باشد يا نه. همچنين گاهي يك حرف كه نبايد بگوييم و ميگوييم، شخصيت ما را از عرش به فرش ميكشد و يا كلمهاي را از معناي والايش بهمعنايي پست ميكشانيم. اين كلام رسول خدا «صليالله عليهوآله» است كه ميفرمودند: «گاه فاصله يكي از شما تا بهشت به اندازه يك نيزه است؛ يعني 2 قدم مانده تا بهشت؛ اما حرفي را بر زبان ميرانيد كه به اندازه صنعاي يمن شما را دور ميكند!»
با توجه به همين حديث، اهميت همين حرفهاي روزمرهمان بيشتر نمايان ميشود. اگر كمي بر روابط اطرافيان و درگيريهاي موجود بينشان، دقت كنيم و زير ذرهبين قرار دهيم، يكي از دلايل عمده اين درگيريها را ميتوان همين قدرت تخريب زبان و كلام دانست. حرفهايي كه ميان افراد رد و بدل ميشود گاه يك كوه را ويران ميكند و كلي خرابي به بار ميآورد. پس همان راهكار هميشه را فراموش نكنيم و بهكار ببنديم؛ حرفها را نخست مزمزه كنيم و بعد آن را بر زبان بياوريم. همچنين رسول خدا در جايي ديگر فرمودهاند، «احب الاعمال اليالله حفظ اللسان؛ بهترين كارها نزد خدا نگهداري زبان است.» اما چرا آنقدر روي زبان تأكيد شده است؟
پاسخ واضح است؛ چرا كه ريشه بسياري از گناهان همچون غيبت، تمسخر و دروغ و... همين زبان نيموجبي است. علاوه بر اين شايد بتوان دلخوري و سرخوردگي مومن را بدترين فاجعهاي كه ميتوان از زبان حاصل شود، دانست. حتي گفته شده است زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگويد درباره آن ميانديشد و سپس آن را ميگويد اما زبان منافق جلوي دل اوست، هرگاه قصد سخن كند آن را به زبان ميآورد و درباره آن نميانديشد. پس اول انديشه وانگهي گفتار... .