چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰۸:۱۲
۰ نفر

همشهری دو - محمود قلی‌پور: راستش مهرداد خیلی اهل اعتقادات و نذر نبود. خودش هم همیشه از اینکه گاهی در نماز و روزه‌اش سهل‌انگاری می‌کرد، احساس خوبی نداشت.

رحمت

به قولي از آن دست آدم‌هايي بود كه عذاب وجدانش، حفظش مي‌كرد. مادرش نصيحتش مي‌كرد كه «مهرداد جان نماز را سبك نشمار». مهرداد هم سري تكان مي‌داد و ابراز پشيماني مي‌كرد اما خودش مي‌گفت: «به همين راهي كه هر روز مي‌رم، قلبم پر از اعتقاد به خداست اما نمي‌دونم چرا تنبلي مي‌كنم». مهرداد راننده تاكسي بود و قسم اول و آخرش هميشه راه سلامت بود، كه خدا سلامت نگهش دارد.

مهرداد 11سال بود ازدواج كرده بود اما بچه‌دار نمي‌شدند. هزار جور دكتر هم رفته بودند و اتفاقا همه دكترها گفته بودند مشكلي براي بچه‌دار شدنشان وجود ندارد و شايد به‌خاطر همين بود كه مادرش مي‌گفت: «ببين بخت‌ات كي قراره باز شه». تا اينكه آن روز وقتي مهرداد آمد خانه براي ناهار، چشم‌هاي خندان همسرش را ديد، گفت: «خوش‌خبر باشي». خوش‌خبر بود. مهرداد قرار بود پدر شود. جشن گرفته بودند 2نفري و از همان روز مهرداد كمي در انجام فرايضش جدي‌تر شده بود اما خودش مي‌گفت: «هنوز گاهي آنقدر از فكر پدر شدن خوشحال مي‌شوم كه بعضي واجباتم را فراموش مي‌كنم».

هنوز چند هفته‌اي مانده بود به تولد فرزند مهرداد و مادر همسرش آمده بود پيش دخترش كه زنگ زد به مهرداد: «اگر آب در دست داري زمين بگذار و بيا خانه». مهرداد با عجله خودش را به‌خانه رسانده بود اما قبل آمدنش، مادر، همسر را برده بود بيمارستان. دكترها مي‌گفتند كه وقت به دنيا آمدن بچه است. همسرش را در بخش بستري كرده بودند و نوبت زايمان افتاده بود براي فردا و دكتر گفته بود شايد پس‌فردا. توي بيمارستان همهمه‌اي بود، هر كسي فرزندش به دنيا مي‌آمد شيريني پخش مي‌كرد. شب ميلاد حضرت محمد(ص) بود.

وقتي مهرداد اين را فهميد، احساس تازه‌اي در وجودش زنده شد. با خودش فكر كرد كه اين همزماني پيغام خاصي دارد. شب هفدهم ربيع‌الاول بود، توي دلش نذر كرد كه اگر فرزندش هفدهم به دنيا بيايد اسمش را محمد خواهد گذاشت. ساعت از 12 شب گذشته بود، هفدهم شده بود كه صداي كودكي در راهروي منتهي به محل نشستن مهرداد پيچيد. از جايش بلند شد، از پله‌ها پايين رفت، آستين‌ها را بالا زد، جورابش را كند و وضو گرفت. قامت بست و گفت:« به‌خاطر اين كودك كه در روز تولد بهترين انسان‌ها به دنيا آمده، دستم را بگير تا بنده صالحي باشم». انگار دلش بعد از سال‌ها آرام گرفته است.

کد خبر 355557

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار مهارت‌های زندگی

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha