«بلبل سرگشته»، «افعی طلایی»، «بازیگر و زنش»و... از جمله نمایشنامههای علینصیریان بودند که در دهه 40 با استقبال خوب مخاطبان همراه شد و با گذشت زمان نه تنها این آثار به ورطه فراموشی سپرده نشدند که حتی بارها و بارها از سوی هنرمندان جوان نسلهای بعدتر هم مورد توجه قرارگرفت.
علی نصیریان، امروزه بیشتر فعالیت خود را به بازیگری به خصوص در حوزه تلویزیون معطوف کرده و کمتر علاقهای به حضور در تئاتر نشان میدهد.
اما اینک نمایشنامه «بازیگر و زنش» به کارگردانی مجید ستایش، در خانه نمایش اداره تئاتر روی صحنه رفته است تا بار دیگر فرصتی فراهم شده باشد تا نسل جوانتر با یکی از نمایشنامههای این پیر تئاتر آشنا شوند.
به بهانه اجرای این نمایش با مجید ستایش گفتوگوی کوتاهی انجام دادهایم که میخوانید.
انتخاب نمایشنامهای از دهه40به قلم علینصیریان، باید دلیل خاصی داشته باشد.
- به خصوص اینکه کارگردان نمایش جوان باشد، چطور شد که این نمایشنامه را برای اجرا انتخاب کردید؟
پروژه نظری پایان نامهام «تاثیر اداره تئاتر در تئاتر حرفهای کشور» بود و به همین دلیل در بخش عملی پایان نامهام به دنبال نمایشنامهای از همین دوران بودم.
در بررسیهایی که انجام دادم، نمایشنامه «بازیگر و زنش» به قلم علینصیریان بیش از سایر آثار توجهم را جلب کرد.
چرا که به نظر من باوجود عمر 40ساله نمایشنامه، اما هنوز کارکردش را از دست نداده و تازگی و طراوت خاصی در خود نهفته دارد.
البته تلاش زیادی کردم تا به متن وفادار باشم در این راستا فضای نمایش را به فضای اداره تئاتر و هنرمندانی که در آن فعالیت میکردند، معطوف کردم. حتی در طراحی بروشور هم سعی کردم تا اداره تئاتر را پررنگ کنم.
اداره تئاتر عمری 40ساله دارد و سالهای سال بار تئاتر کشور را بر دوش کشیده است اما امروزه از یادها رفته وکمتر توجهی به آن میشود.
- داستان نمایش «بازیگر و زنش» به طور کامل در سالن انتظار فرودگاهی در آمریکا شکل میگیرد.اما در اجرای نمایش تاکیدی روی این مکان انجام ندادهاید. سالن انتظار فرودگاه دیده نمیشود. حتی برداشتهای متفاوتی میتوان از این فضا داشت. فضایی مثل سلولی از یک زندان یا زیرزمینی در یک خانه.
قصد من ساختن یک سالن انتظار فرودگاه نبود بلکه تلاش کردم تا افکتی از سالن انتظار پدید آورم نه حضور آدمها و... تا تنهایی «بازیگر و زنش» بیشتر هویدا شود.
در حقیقت صحنه نمایش ما نمادین است. تمام عناصر موجود در نمایش «بازیگر و زنش» نمادی از زندگی بشریت و تنهایی است قرار نیست صحنه نمایش صرفا فرودگاهی در آمریکا باشد. میتواند جای دیگری باشد و این بستگی به ذهنیت تماشاگر دارد.
- این حرف زمانی درست است که از ابتدا فرودگاهی متصور نمیشد و آن را معرفی نمیکردید.
سالن انتظار فرودگاه در ابتدای نمایش تصویر میشود اما به زودی فراموش میشود به طور قطع نصیریان از انتخاب این مکان مفهومی را مدنظر داشته؛شاید شلوغی و رفت و آمدهای زیاد مسافران که از نژاد و قومیتها مختلف هستند و در عین این شلوغی تنهایی بازیگر و زنش،تلاشی بوده برای غلبه محتوا بر فرم! در این اجرا همچنین انتظار موجود در نمایشنامه کمرنگ شده و این مقوله تنها در دیالوگها نمود پیدا میکند.
در طول نمایش با دو فضا سر و کار داریم، یک زندگی واقعی و یک فضای خیالی در زندگی واقعی آنان منتظر هستند اما در زندگی خیاطی به تمرین نمایش میپردازند.
به نظر من این انتظار در مونولوگهای «زن» کاملا احساس میشود به خصوص در مواقعی که «زن» در نور موضعی قرار میگیرد و در حقیقت حبس میشود.
این دو نفر برای فرار از این انتظار رو به بازی میآورند تا انتظار را فراموش کنند و از سنگینی زمان رهایی یابند. حال این تلاش میتواند در هر جایی باشد و مخاطب را از یک مکان قراردادی خارج کند.
- بیشتر کارگردانان جوان، در ابتدای کارشان به کسب تجربه میپردازند. در این نمایش شما از دو بازیگر حرفهای دعوت کردهاید که قطعا تجاربی را برایتان به همراه خواهد داشت اما فکر نمیکنید با حضور آنان توانایی کارگردان زیر سؤال برود؟
من از سال67 تا امروز در تئاتر فعالیت کردهام. درست است که اجرای این نمایش اولین تجربه حرفهای من بود و در ابتدا هم قصد داشتم از دانشجویان برای ایفای نقشها استفاده کنم اما بعدها نظرم عوض شد و... از همان ابتدای کار میدانستم که قرار است چه کار کنم و همه چیز برای من روشن و واضح بود اما با حضور آتش تقیپور و منیژه گلچین، خلاقیت و تجربه بازیگران هم به کمک من آمد تا موقعیتهای جدیدی شکل بگیرد.این همکاری هم تجربه خوبی بود و هم محک خوبی برای من به عنوان کارگردان.
- از علینصیریان هم کمک گرفتید؟ او سر تمرینات نمایش آمد؟
خیلی دوست داشتم از حضور ایشان در سر تمرینات بهرهمند شوم اما به دلیل مشغلههای کاری، این امکان فراهم نشد.
- در اجرا تا چه حد به ذهنیت، علی نصیریان به عنوان نویسنده، عینیت بخشیدهاید؟
با شناختی که از علی نصیریان دارم، احساس میکنم، فضای کار نباید از فضای ذهنی ایشان دور باشد. به متن خیلی وفادار بودم.
- بازیگران تا چه حد در روند کار تاثیرگذار بوند و تا چه حد در این راه کمک کردند؟
بازیگران تلاش زیادی به خرج دادند و راهنماییها و نظرات زیادی هم داشتند که به آنها به طور کامل احترام میگذاشتم.در حقیقت میتوان گفت نمایش «بازیگر و زنش» تا حدودی به شکل در کار گروهی پیش رفت و به سرانجام رسید.
اجرای موسیقی زنده در این نمایش تا حد زیادی فضای واقعی نمایش را دچار خدشه میکند.
- بهتر نبود از موسیقی زنده استفاده نمیشد تا فضای مورد نظرت برای مخاطب باورپذیرتر باشد؟
به نظر من، اجرای این نمایش موسیقی زنده میطلبید. آن هم موسیقی اصیل ایرانی. به نظر عدهای چون داستان نمایش در آمریکا رخ میدهد، بهتر بود از موسیقی غربی استفاده میکردم اما من معتقدم موسیقی این نمایش، موسیقی ذهنی بازیگران است که از سازهای اصیل ایرانی چون سهتار، تنبک و... که فضایی بین غم و شادی را تصویر میکند، نشأت میگیرد.
در بخش نقالی و سیاهبازی از ضرب و دایره زنگی بهره گرفتم و در تنهایی زن از سهتار استفاده کردم.استادمجیدانتظامی میگوید:«موسیقیای زیباست که حس شود، نه اینکه شنیده شود.» من هم معتقدم موسیقی باید در دل اثر جاری و ساری شود.
- در صحنه نمایش، دایرهای قرمز جلب توجه میکند و تا حدی تداعیگر زندگی بشر است که در آن حبس شده و فلشهای زردرنگ اطراف آن، ا ین ذهنیت را قوت میبخشد.چرخ و چمدان و... روی مسافر بودن شخصیتها تاکید میکند و گذرا بودن زندگی را تصویر میکند. به همین دلیل از این عناصر استفاده کردید یا در پی رسیدن به منطق خاصی بودید؟
طراحی صحنه تا حد زیادی نمادین است. رنگ قرمز علامت خطر و رنگ زرد احتیاط را تداعی میکند. در ابتدای ورود به سالن روی زمین نوشته شده «Wel com» و در پایان نوری موضعی روی کلمه«exit» داریم که البته ضربدری قرمز روی آن کشیده شده و این معنا را میدهد که خروجی در کار نیست!
در حقیقت با استفاده از این عناصر و نمادها قصد داشتم بگویم در دایرهای گرفتاریم و ناچار به سازش هستیم. البته سعی کردم بدبینانه به این موضوع نگاه نکنم و وجه تعادل را حفظ کنم.