تا خريدهايش را روي نوار متحرك بچيند و پاكت كند و كارت بكشد، 20 دقيقه ديگر هم طول كشيد؛ 5بسته بزرگ 3تايي دستمال كاغذي با جايزه ويژه، 2تا بسته شكلات تلخ به همراه 5مدل آدامس خارجي، 3بسته بطري نوشابه خانواده، جمعا 18عدد، 2تا پنير خامهاي با 2كيلو كوكتل، 4قوطي تن ماهي در 3مارك متفاوت و خيلي چيزهاي ديگر كه با عجله داخل كيسههاي پلاستيكي شل و وارفته فروشگاه جا داد.
دم در فاكتور را مهر كرد و به ازاي هر 50هزار تومان خريد يك كارت قرعهكشي دريافت كرد؛ شايد آخر ماه خودرو آلبالويي رنگ دم در فروشگاه مال او شود!
اگر روزي همه مردم دنيا تصميم بگيرند فقط به اندازه نياز واقعيشان مصرف كنند، آن روز حتما اقتصاد سرمايهداري ورشكست شده و كارخانههاي بسياري به تعطيلي كشيده ميشوند. پايههاي اقتصاد جديد، بر مصرف بالا، توليد انبوه و گردش مالي بيشتر استوار شده است. براي همين كارخانههاي بسياري ميكوشند مدام توليد انبوه خود را وارد بازار كرده و سود بيشتري بهدست آورند.
براي برقراري اين نظم، مردم هم بايد بيشتر و بيشتر مصرف كنند تا چرخهاي توليد نخوابد. اما مصرف مردم، حد و اندازه معيني دارد، پس بايد چه كرد؟ دنياي مدرن براي حل اين معضل دو راهحل يافته است: گسترش فروشگاههاي بزرگ و زنجيرهاي كه در هر قفسهشان دهها مدل از يك كالا را با تزيين و سهولت فراوان در دسترس مشتري ميگذارند و هم صنعت تبليغات كه ميكوشد مصرفكننده را براي خريد كالاهاي بيشتر اقناع كند.
تبليغات حرفهاي ميكوشد با تكنيكهاي رواني مؤثر، مشتريها را براي خريد كالاهاي بيشتر قانع كند. لذا دست به نيازسازي زده و با سرمايهگذاري روي آرزوهاي مشتري، او را به اين نتيجه ميرساند كه براي زندگي بهتر بايد بيشتر مصرف كند. فعلا سادهترين راه براي بههمريختن اين دور باطل آن است كه هركدام از ما به حد نياز واقعي خود توجه كنيم و بيش از سقف نيازمان مصرف نكنيم و اين معناي صحيح قناعت است.