هنوز هم گاهي، وقتی بیرون میروم به مردم زل میزنم! البته اين كار بیخود و بیجهت نیست، ميخواهم راه رفتنهای مختلف و چهرههای مختلف را ببینم و از آنها توی متنها و داستانهايم استفاده کنم.
نمیدانم تا حالا برای شما هم پیش آمده یا نه، ولی گاهی که دارم به داستانم فکر میکنم و بیرون خانه هستم، آدمهايي را میبینم که یك جورهایی شبیه شخصیتهای داستانم هستند.
راهنمایی: اگر اهل زلزدن هستيد، حتماً عینک آفتابی بزنيد تا مردم متوجه نشوند كه داريد نگاهشان ميكنيد!
زهرا حقیقتمنش، 16ساله
خبرنگار افتخاري از تهران
- رنگ زمستان
کاش میشد طعم احساس را چشید ورنگش را ديد؛ آبی، بنفش، قرمز، زرد، سبز، نیلی، صورتی... به نظر شما چه رنگی است؟
چشمانت را ببند و با تمام وجودت احساس را درک کن. شاید مزه هم داشته باشد؛ مثل طعم دلچسب ماکارونی، همبرگر، خورش قیمه، يا شاید مثل بستنی شکلاتی و فالوده باشد.
بعضیها میگویند زمستان بیاحساسترین فصل سال است، اما به نظر من زمستان هم احساس دارد. عاشقانه مرواریدهای روی دامنش را روی سر مردم میریزد، اما همه غر میزنند که چهقدر هوا سرد است و زیر برف و باران خیس میشوند. تنها عدهای از مردم نفس سرد زمستان را از درون حس میکنند.
کوثر مزینانی، 15ساله
خبرنگار افتخاري از سمنان
تصويرگري: فاطمه صديقي، خبرنگار جوان از تهران
- اورژانس کلاسی!
واقعاً دستشان درد نکند. منظورم اورژانس درسی یا همان امدادرسانهای سر کلاس است که وقتی جواب سؤالی را نمیدانی و به دنبال جواب به چهره بچههای کلاس نگاه میکنی، مثل فرشتهی نجات تو را از کمشدن نمرهات رهایی
میدهند.
اینکه خودت بتوانی فرشتهی نجات دیگران شوی، نیاز به خوب درسخواندن در خانه دارد. البته بايد مدام مواظب نگاه معلم باشی که متوجه تو نباشد و وقتی داری به کسی جواب میرسانی، مستقیم نگاهت نکند وگرنه کارت تمام است!
من چندان با جواب رساندن يا گرفتن موافق نیستم، ولی نمی شود کاری کرد. گاهی من هم به این فرشتههای نجات نیازمند میشوم.
متینا عروجی، 13ساله
خبرنگارافتخاری از انديشه