حالا فرقي نميكند اين لحظه در ميان بستر بيماري اتفاق افتد يا در ميانه تصادف و زلزله، مهم آن است كه در اين لحظه، ديگر جسم مهم نيست، قهرمان داستان، روح آدمي است، اما متأسفانه ما براي دانستن درباره روح، انگيزه خيلي كمي داريم.
جنازه را پيشتر از آنكه در دل قبر بگذارند 3بار در فواصل مختلف روي زمين ميگذارند تا بهاصطلاح معروف، ترسش بريزد. اما منشأ اين ترس چيست؟ يك عمر تمام، درست از همان 4ماهگي جنين، تا لحظه جان دادن، اين روح و جسم در كنار هم بودهاند، باهم انس پيدا كرده و به هم عادت كردهاند، حالا حتما جدايي اين دو رفيق ديرين، هولناك و سخت است.
در سبك زندگي معاصر، جسم آدمها مهم است و از توجه به روح كاسته شده. تمام ظرفيتهاي بشري به خدمت لذت و رفاه جسم درآمده است. صنايع مختلف نظير صنعت آرايش، صنعت زيبايي، صنعت ورزش، صنعت سلامت، صنعت سينما و خيلي از صنايع مرتبط با سبك زندگي، مستقيم و غيرمستقيم هدف خود را جسم آدمها قرار دادهاند.
اين مدل از زندگي، انسان را نسبت به روح و نگهداشت آن، يعني همان «كسب معنويت»، غافل كرده و فراموش ميكند اصل ماجرا روح او است. بهرغم آنكه باور دارد آخرالامر، فقط روح باقي مانده و جسم زير خروارها خاك ميپوسد، باز خود را به تغافل زده و ميكوشد خوشيهاي جسماني را با ياد مرگ مكدر نكند.
معرفت نسبت به روح، حال آدم را خوب ميكند و به او توان بيشتري ميدهد تا در برابر سختيها طاقت بياورد. اين همان تعبير دقيقي است كه در دعاها راجع به استعداد مرگ بهكار رفته است. امام سجاد(ع) ميفرمايند: «اللهم ارزقني الاستعداد للموت قبل حلول الفوت/خدايا به من استعداد موت قبل از فرا رسيدن مرگ عنايت كن!» خوب است بهصورت جدي به حال و احوال روح و ماهيت آن بينديشيم و اثرش را در زندگي دنيايي ببينيم.