در واقع همه ما وقتي دوست، فاميل و آشنايي را در شرايط دردناكي ميبينيم، دلمان ميخواهد به هر طريقي شده، براي بهبود اوضاع و بهترشدن حالش كاري كنيم يا دستكم به او بفهمانيم كه دردش را ميفهميم، اما گاه پيش ميآيد كه نحوه همدليكردن و دلداريدادن و حتي حمايتكردن درست را بلد نيستيم و از سر دلسوزي دست به گفتار و رفتاري ميزنيم كه طرف مقابل حالش نهتنها بهتر نشده كه بدتر هم ميشود. اما راه درست همدليكردن چيست؟ در موقعيتهايي كه بحران ملي بهحساب ميآيند چگونه بايد غم و اندوه خودمان را بروز بدهيم؟ در برابر خانوادههاي عزاداري كه عزيزي را از دست دادهاند بايد چه كرد؟ چه چيزهايي را گفت و چه چيزهايي را نگفت؟ اصلا ما ميدانيم خانوادههايي كه در چنين شرايطي قرار ميگيرند چه اوضاعي را پشت سر ميگذارند؟ در ادامه به اين سؤالات پاسخ خواهيم گفت.
- همدلي يا همدردي
آدمها در مواقع مختلف نياز به همدلي دارند. از كوچكترين اتفاق كه ميتواند يك بيماري پيشپاافتاده باشد تا بزرگترينشان كه از دست دادن و روبهرو شدن با مرگ عزيزان است. همدلي كردن اصولي دارد ازجمله اينكه:
بايد خودتان را جاي خانوادههاي اشخاص فوتشده بگذاريد. اين نخستين و سادهترين اصل همدلي كردن است. بله، شايد شما در چنين شرايط و موقعيتي، رفتار و افكار متفاوتي ميداشتيد، اما فعلا بايد خودتان را كنار بگذاريد و داستان را از زاويه نگاه طرف مقابل ببينيد تا بتوانيد معناي حرفهايش را بفهميد؛ در اين مرحله بيش از آنكه فكر كنيد: «الان بايد چي بگم؟» گوش و حواستان را بهكار ببنديد و شنونده باشيد.
اصل دوم قضاوت و سرزنشنكردن است. هرچقدر فرد آسيبديده به شما نزديك است و شما پيش از اين هم به او هشدار داده بوديد كه ممكن است با اين روشي كه پيش گرفته به چنين روزي بيفتد، وقتي حادثه رخ داد، زمان سرزنش و نصيحتكردن نيست. در واقع زماني بعد از وقوع حوادث دردناك وجود دارد كه تنها رفتار درست، همدلي و حمايت است و سرزنش و نصيحت و «من كه گفتم آخرش اينطوري ميشه» هيچ دردي را دوا نكرده و حال روحي طرف مقابل را خرابتر ميكند. از كلمه «حداقل» استفاده نكنيد. با خودتان فكر نكنيد كه با گفتن «حالا كه همسرت مرده، حداقل تو يه بچه داري» او را به نيمه پر ليوان معطوف كردهايد.
اصل سوم آگاهي از احساسات فرد است؛ هر اتفاق دردناكي ممكن است چندين و چند احساس را در فرد آسيبديده، برانگيزد؛ غم، خشم، نگراني، ترس و... . اگر هدفتان همدليكردن است بايد خوب اين احساسات را بشناسيد؛ بهطور مثال فردي كه عزيزي را از دست داده در پروسه عزاداري دچار احساسات متفاوت ميشود. او ممكن است خشمگين باشد، به اطرافيانش پرخاشگري كند و ديگران را مقصر بداند، پس از اين شديدا احساس غم و اندوه و نااميدي ميكند و ممكن است حتي دچار ترس و استرس و اضطراب از عامل مرگ عزيزش شود.
قدم چهارم همدلي، پس از شناخت احساسات طرف مقابل، حسكردن همان احساسات به همراه او است و اين همان همدلي است.
«حمايت كردن» آن چيزي است كه معمولا آن را فراموش ميكنيم. مطمئن باشيد آن چيزي كه فرد آسيبديده به آن احتياج دارد همين حمايتكردن است و اين حمايتكردن ميتواند در قالب رفتارهاي متفاوت بروز داده شود. حمايت شما ميتواند مادي يا معنوي باشد؛ عيادت از فرد بيمار، شركت در مراسم عزاداري، اطميناندادن به فرد آسيبديده كه «من كنارتم». حمايتكردن شما، چراغي است كه تاريكي گودال غم و اندوه و نااميدي را روشن ميكند.
- آسيبهاي جمعي
ممكن است در جامعه اتفاقاتي بيفتد كه تكتك افراد با آن درگير شوند و عده زيادي آسيبديده محسوب شوند. دراين شرايط كه اغلب «بحران» خوانده ميشود، كل جامعه دچار احساس غم، اندوه، نگراني و ترس ميشوند. هنوز زمان زيادي از حادثه ساختمان پلاسكو نگذشته، با اينكه حادثه در تهران رخ داده است، ميبينيم كه عمق آن بهقدري زياد است كه كل كشور درگير شدهاند. همه ناراحت و اندوهگين هستند و فكر ميكنند چه كاري از دستشان برميآيد كه براي آسيب ديدگان انجام دهند. اما واقعا وظيفه ما در چنين شرايطي چيست؟
- جزو كدام دستهايد؟
زماني كه جامعه درگير بحران ميشود، افراد به چند دسته تقسيم ميشوند؛ اول افرادي هستند كه مستقيما با آن بحران دست به گريباناند مانند «آتشنشانها و امدادگران و كسبهاي كه در حادثه پلاسكو در محل حضور داشتند و جان سالم به در بردند». دوم دستهاي كه حادثهديده محسوب ميشوند (خانواده، دوستان و همكاران شهدا)، دسته سوم كساني كه ارتباط نزديكي ندارند و از دور شاهد ماجرا هستند يعني همه مردم. هر كدام از اين گروهها وظايف خودشان را دارند. آن نوع از همدلي كردن كه در همين متن به آن اشاره شد، سهم كساني است كه ارتباط نزديك و مستقيم با افراد آسيبديده دارند؛ از درك متقابل گرفته تا حمايت مادي و معنوي. اما وظيفه عامه مردم چيست؟
- وظيفه ما چيست؟
در ابتدا بايد گفت كه مردم نيز در مقابله با حوادثي اينچنين عميق و با ابعادي گسترده 2 دسته ميشوند؛ آنها كه ناراحتند، غمگيناند، اشك ميريزند. اما احساسات ما به قدري عميق نيست كه حالت مرضي بهخود بگيرد و ما را از كار و زندگي بيندازد. دسته دوم آنهايي هستند كه سابقه وسواس و افسردگي دارند. اين افراد با درگير شدن بيش از حد طبيعي دچار استرسهاي دامنهدار، گريهكردنهاي طولاني مدت، ترس، نفستنگي و... ميشوند؛ در چنين شرايطي ما در مقابل افراد آسيبديده و كل جامعه (كه در اين دو دسته جا ميشوند) وظايفي داريم.
نخستين وظيفه ما اين است كه به فضاي متشنج جامعه دامن نزنيم. پخشكردن اخباري كه از صحت آنها اطمينان نداريم در شبكههاي اجتماعي يكي از اين كارهاست. اجازه دهيم اخبار از محل صحيح و قابل اعتمادش به گوش ديگران برسد.
وظيفه ما همدلي و حمايت است. همان كاري كه مردم ما به خوبي به نمايش گذاشتند كه از همان شبهاي اول به سمت ايستگاههاي آتشنشاني رفتند و اداي احترام و همدلي كردند.
احساسات و هيجان خود را كنترل كنيم. ممكن است خود ما نيز دچار احساس ترس و اضطراب شويم. بايد خيلي زود بر اين احساسات غلبه كنيم تا فضا متشنج نشود. اگر سابقه افسردگي و اختلال اضطراب و وسواس شديد داريد، به فكر درمان آن باشيد و به خدا توكل كنيد و خودتان را از پيگيري ريز به ريز و جزئي اخبار دور نگهداريد. كمتر به شبكههاي اجتماعي و كانالها و سايتهاي خبري سر بزنيد و لازم نيست مُدام شبكه خبر را بررسي كنيد.
همدليكردن ما نبايد مانع باشد. اگر حضور ما تنها از سر كنجكاوي و مخل درست انجامشدن كار است، بهتر است نوع ديگري از همدلي را انتخاب كنيم؛ همدلي كردن در اين شرايط يعني اجازه بدهيم آمبولانس زودتر به محل برسد؛ يعني با كساني كه مسئوليت و تخصص دارند تماس بگيريم؛ مثل آتشنشاني، اورژانس، پليس و...؛ همدليكردن يعني سلفي نگرفتن با ساختمان آتش گرفته؛ يعني راه دادن به ماشين آتشنشاني و آمبولانس؛ يعني خاليكردن محل حادثه و كمك به بازگرداندن شرايط نرمال روحي افراد.
قبل از انجام هر كاري به خانوادههاي آسيب ديده فكر كنيم و خودمان را جاي آنها بگذاريم؛ در واقع يعني همان اصل اول همدلي كردن. آن وقت ديگر حاضر نخواهيم بود كه شايعات بياساس، اخبار كذب، عكسهاي خصوصي و... از حادثه و افراد درگير را منتشر كنيم.
وقتي اتفاقي از اين دست رخ ميدهد كه فيلمها و عكسهاي منتشرشده از آن علاوه بر عمق ناراحتي و نگراني، هيجان و كنجكاوي را هم برانگيخته ميكند، جلوي هيجانتان را بگيريد و عكس و فيلمهاي آن را براي همه به اشتراك نگذاريد. شايد كساني باشند (از دسته دوم) كه با ديدن آن حالشان حسابي خراب شود.
به فرزندانمان نحوه صحيح رويارويي با چنين اتفاقاتي را بياموزيم. فراموش نكنيد كه چشمهاي آنها به شماست و فرهنگ درست را از شما ميآموزند. برايشان توضيح دهيد كه قانون درست اين است كه وقتي صداي آژير ماشين آتشنشاني يا آمبولانس را ميشنويم بايد درهرحالي كه هستيم، كنار بايستيم يا ماشين را در سمت راست خيابان نگه داريم تا آنها عبور كنند. به كودكتان بياموزيد كه چطور ميتواند خودش را جاي بقيه بگذارد و درد آنها را درك كند و چطور احساساتش را كنترل كند. به او بگوييد كه سلفي گرفتن و انتشار عكس و خبر از فجايع در فضاي مجازي، كار درستي نيست.