نميتوان منكر مسائل شخصي شد، ولي مشكل گستردهتر و ريشهدارتر از اين حرفهاست. درواقع ما بيش از بحران فردي با بحراني اجتماعي مواجه هستيم. اساسا هر رفتار غلطي كه در جامعه گسترش يابد از فروپاشي خانوادهها تا معضل اعتياد، ريشهاش بيشتر اجتماعي است تا فردي. نقش و سهم اراده فرد در مثلا گرايش به اعتياد را نميتوان ناديده گرفت، ولي وقتي دامنه مصرف مواد مخدر گسترش نگرانكننده مييابد و بهخصوص سن گرايش به اعتياد پايين ميآيد، نميشود آنرا بحران فردي افراد مبتلا دانست.
در يك محيط ناسالم بستر براي گرايش به بزهكاري فراهم است و ممكن است عدهاي بهواسطه اراده و ويژگيهاي فرديشان بتوانند خود را از گزند آلودگيها منزه نگه دارند، ولي وقتي شرايط اجتماعي نامناسب است معمولا افراد زيادي قرباني ميشوند. افرادي كه شايد در نگاهي شتابزده برخي آنها را سستاراده بنامند، ولي همين منتقدان اگر در شرايط مشابه قرار گيرند احتمال دارد خودشان هم اين وضعيت ناگوار را تجربه كنند.
بنابراين در بحرانهاي گسترده و دامنهدار اخلاقي نميتوان سهم اجتماع را ناديده گرفت. اگر بحث كمبود عواطف ميان اعضاي خانواده به موضوعي نگرانكننده تبديل شده ريشههاي اين مسئله را بايد با زاويه ديدي كاملا اجتماعي واكاوي كنيم. بحران طلاق عاطفي هم كه دامن بسياري از خانوادهها را گرفته، زمينه اجتماعي دارد و پس از در نظر گرفتن سهم جامعه است كه ميتوان سراغ دلايل فردي رفت.
اين به معناي حذف فرديت نيست و با احترام به نيروي اراده انساني، بايد سهم فضاي اجتماعي در بزنگاههاي حساس زندگي افراد را به رسميت شناخت و جدي گرفت. به واقع در كنار روانشناسي و روان درماني به شدت به آسيب شناسي اجتماعي نيز نيازمنديم. آسيب شناسي اي كه بايد به شيوه روشمند صورت گيرد.بدون اين كار، نميشود بر بحرانهاي گستردهاي كه جامعه را دچار آسيب كرده فائق آمد و حتي براي ارتقاي وجدان فردي هم نيازمند فعاليت اجتماعي هستيم.
اگر جامعهاي به سمت سلامت حركت نكند، فرد هم به سختي ميتواند خود را از گزند حوادث ايمن نگهدارد. فرد سالم و بهنجار و جامعه سالم لازم و ملزوم يكديگرند.
- نويسنده و كارگردان سينما