اما يكدفعه، چشم بازميكنيم و ميبينيم غرق شدهايم در شلوغي روزها و زمانمان به آشفتگي ميگذرد و سرعت و تكنولوژي به اضطراب و استرس سپردتمان. يك روز ميان اتفاقات ناخوشايند و حال اضطراريمان حس ميكنيم از درون تهي شدهايم. احساس پوچي داريم. قلب و ذهنمان خالي از آن ريسمان محكمي است كه از پس هر زمين افتادني، به آن چنگ ميزديم و دوباره بلند ميشديم. آدمي نيازمند ارتباط و راز و نياز با خداست، پشتوانهاي عاطفي كه از اين رهگذر نصيبش ميشود، بهداشت روان و آرامشاش را تأمين ميكند. اما همين بشر هم گاهي گُم ميشود، دور ميافتد و راهي جز بازگشت نيست؛ بازگشت به معنويت و اتصال به خداوند بزرگ...
- صلح؛ واژه غريب و گمشده
اولين اتفاقي كه در دوري از معنويات براي ما رخ ميدهد، دوري از صلح است. فكرتان نرود پي صلح جهاني كه البته به آن هم خواهيم رسيد. اما در پله اول منظورمان صلح با خودمان است. معنويات، ما را با خود و جهان در صلح نگه ميدارد. ارتباط با نيروي لايزال و قدرتمند خداوند كه هميشه و همهجا حواسش به تو هست و هر كاري از دستش برميآيد، قطعا آدمي را از اضطراب تنهايي و غربت هميشگي انسانيت نجات ميدهد؛ آن هم در جهان شلوغ و متفاوت امروزي. متون ديني، خاصه قرآن عزيز را اگر بررسي كنيد، متوجه ميشويد كه از صلح بهعنوان يك عمل صالح يادشده است. بارها و بارها در قرآن، مستقيم و غيرمستقيم به اين مفهوم اشاره شده. شايد هزارانهزار راه، بشر امروز براي رسيدن به صلح بينديشد، اما شاهراه آن همين معنويت است كه او را از «خودمطلقپنداري» دور ميكند.
- درد عدمخودشناسي
نيمي از مشكلات ما برميگردد به عدمخودشناسي؛ چه در مفهوم كلي آن و چه در مفهوم جزئي و شخصيترش. نميدانيم انسان چيست و كيست و نياز واقعياش كدام است. خودمان را خوب و درست از حفظ نيستيم. چم و خمهاي روحيمان را نميشناسيم. آنقدر حواسمان را پرت جهان پرزرق و برق اطرافمان كردهايم كه خودمان را يادمان نميآيد. فقط ميدانيم كه نيازمند آرامش هستيم. شيفته آنيم، اما مسير را اشتباه نشانمان ميدهند، يا خودمان اشتباه ميرويم. چنگ ميزنيم به راههاي دنيوي براي رسيدن به آرامش. به خانه بزرگتر، اتومبيل شيكتر، رابطههاي رنگينتر. اما آدرس اشتباهي است؛ چون درد عدمخودشناسي داريم و از خداوند كه منبع لايزال انرژي است فاصله گرفتهايم. آن وقت سرگردان و بيچاره در راه رسيدن به آرامش، مدام پي آدرسهاي اشتباهي ميرويم و خسته و كلافه ميشويم و خودمان هم نميدانيم عيب كار كجاست.
- چه كنيم؟
ما، حداقل ما ايرانيها، آدمهايي معنوي هستيم. در طول سال بهواسطه مناسبتهايي همچونماه رمضان و محرم، معطوف ميشويم به معنويات و راههاي رسيدن به آن. اما اگر بخواهيم آثار آن برايمان ماندگار باشد، بايد آن را در تمام زندگي روزمرهمان جاري كنيم و مصاديقش را در خانهها و خلوتهايمان هم برپا كنيم. بايد برنامهاي روزانه براي آن درنظر بگيريم.
- ارتباط با عشق
خودتان را نفي نكنيد. قلب تمام انسانها براي عشق و محبت ميتپد؛ حتي خشنترين و دورافتادهترين آنها. حتي بشر ناآگاه، بسياري اوقات براي رسيدن به عشق مرتكب اعمالي ميشود كه فرسنگها از اين واژه دور است و حتي در تضاد با آن قرار دارد. ارتباط با خدا و منبع و خالق هستي قلب ما را مالامال از عشق ميكند. اما قطعا اينطور نيست كه هيچ كاري نكنيم و اميدوار باشيم از آن سرشار شويم. پس به فكر بالابردن كيفيت رابطه خودتان با خدا باشيد تا حال قلبتان مدام بهتر شود.
- زير پر و بال عقلتان را بگيريد
عقل و دلايل عقلي پذيرش دين و معنويت را به حال خود وانگذاريد. مطالعه كنيد و بپرسيد، قولها را بشنويد و بهترين را انتخاب كنيد كه اين يكي، سخن صريح قرآن است. فكر كنيد. بسيار فكر كنيد. اگر دلتان را به حال خود رهايش كنيد و بيفكر و استدلال يا به اميد استدلالهاي ضعيف و رنگباخته و پوسيده كودكانه بخواهيد همچنان در اين مسير بمانيد، عقلتان دورتان ميزند؛ آن هم در جهاني سراسر قول و شبهه. اينگونه ميتوانيد اعتقادات قلبي خودتان را سفت و محكم براي خودتان نگه داريد و كمتر نگران لغزشهاي گاه و بيگاه دلتان باشيد.
- معنويت جاري؛ امنيت رواني
چه برنامه روزانهاي براي رسيدن به معنويت و حفظ و نگهداري از آن داريد؟ رها كردهايد و سپردهايد به گاهگاهي تا شرايط جامعه آن را يادتان بيندازد؟ و در عوض هر روز بهخودتان ميگوييد:«چقدر دلم آرامش ميخواهد»!؟ دست بهكار شويد. از همان ابتداي روز خودتان را به يك منبع عاطفي و معنوي متصل كنيد. نماز را سر وقتش بخوانيد. در آن تاريك و روشن شروع روز جديد، آرامش واقعي را تجربه كنيد. پيامبراكرم(ص) موقع اذان كه ميشد، «بلال» را صدا ميكردند و ميگفتند: «اي بلال، با اذان، من را به آرامش برسان».
- عادت كنيم به نام عزيزش
يادتان هست كه مدرسه ميرفتيم و ميخوانديم كه هر كاري بينام خدا شروع شود، ناقص ميماند؟ پس عادت كنيم به همين نامش. به اسم عزيزش كه پيش از هر كاري بر زبانمان جارياش كنيم؛ حتي قبل از كوچكترين كارها؛ قبل از فرو بردن نخستين لقمه غذا، قبل از بستن در خانه، قبل از شروع كار، قبل از گرفتن شماره كارفرما، قبل از... . عادت كنيم به نام عزيزش... . مگر نه اين است كه «الا بذكرالله تطمئن القلوب».
- هواتو كردم
دعاهايي كه از اهلبيت(ع) به ما رسيده، اغلب سرشار از مفاهيم ديني و اعتقادي است. اين دعاها پيش از آنكه عقل ما را قانع كند، دلمان را آرام ميكند. صحيفه سجاديه را كه اين همه مغفول مانده باز كنيد و ببينيد كه براي تكتك دردهاي امروزي بشر هم يك مناجات دارد؛ مناجاتهايي كه وقتي شروع به خواندنشان ميكني، ميبيني چقدر خوب لايههاي زيرين احساساتات را كاويده و فهميده. چه عيبي دارد كه وقتي بدهكاريم، شكست خوردهايم، گناهي ازمان سرزده و مضطربيم يا ظلمي در حقمان شده و مظلوميم، كتاب عزيز صحيفه را باز كنيم و به فراخور حالمان شروع كنيم به مناجات كردن و خواندن. بيتوجه به اينكه مناجات قرار است برود و برود و گرههاي كور زندگيمان را بازكند، تنها دل بدهيم به آرامش واژهها و اتصال به معنويت.
- هواي پرواز ملائك
همه ما تجربه حال خوب بعد از زيارت را داريم. اغلب بهترين خاطرهمان از سفر، مربوط است به زيارت امام رضا(ع) يا كربلا؛ شاهدش سيل جمعيتي كه حتي در برف و باران هم دست از اين سفر نميكشند و سختترين شرايط را متحمل ميشوند تا خودشان را برسانند به آن ضريح مهربان. زيارت، خواه ناخواه ما را غرق در معنويت و آرامش ميكند. زيارتگاهها، مثل يك جهان آرماني كوچكند كه ظواهر دنيوي در آنها رنگ ميبازد. سفرهاي زيارتي را در برنامه زندگي قرار دهيم. حضور در اماكن زيارتي، امامزادهها و مساجد را دستكم نگيريم. دست خودمان را بگيريم و ببريم رها كنيم در فضاي پرواز ملائك.