در این درسگفتار بررسی محتوای تاریخی شاهنامه و سامنام، تأثرات خواجوی کرمانی از فردوسی، تفاوت جنبههای ذوقی میان سامنامه و آثار دیگر خواجو، زاویهی دید و فضاسازی و حرکت طبیعی روایت در سامنامه تحلیل و تفسیر شد. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که تردیدی جدی در انتساب سامنامه به خواجوی کرمانی هست و پژوهشهایی در این باب انجام شده است.
- پیشینهی زیباییشناسی به زمان افلاطون برمیگردد
علیاصغر ارجی گفت: پیش از مقایسهی شاهنامه و سامنامه باید مطلبی در زیباییشناسی و مفهوم آن بگویم. باید مؤلفههای زیباییشناسی و معیارها و الگوهای آن را بشناسیم تا بتوانیم این دو اثر را بررسی کنیم. زیباییشناسی بحثی فلسفی است و پیشینهی آن به زمان افلاطون برمیگردد که در اینباره بحثهای فراوانی شده است. گاه زیباییشناسی را مقولهای عینی دانستهاند و گاه محصول ذهن؛ زمانی زیباییشناسی به پدیدههای فیزیکی و طبیعی پرداخته است و زمانی زیباییشناسی، تقلیدی شده است در حوزههای هنر و ادبیات. بحثهای مربوط به زیباییشناسی گسترده است. زیباییشناسی موضوعی است که شهود و ارتباط مستقیم انسان با یک عالم ناخودآگاه و هر پدیدهی نامکشوف را بیان میکند و کشفی است که انسان از درون خود و پدیدههای پیرامونش استخراج میکند. موضوع مهم این است که زیباییشناسی چگونه رخ میدهد؟ کانت میگوید: در زیباییشناسی مفاهیم و ماهیت مهم نیست؛ بلکه کشف عملکرد و چگونگی کاربرد مهم است.
مهمترین اصلی که درون زیباییشناسی تعبیه شده است شناخت نظاموارهها، طرحوارهها و چگونگی شکلگیری المانهای هر اثر است. هر اختراعی در زبان رخ میدهد. میتوان گفت راز و رمز شگفت زیباییشناسانه زبان میتواند در طرحوارههای پیچیدهی دیگر در زندگی نفوذ و ظهور پیدا کند. زیباییشناسی کشف میکند و بر مقولههایی توجه و تأکید میکند و میخواهد بگوید چگونه میشود نظاموارههای خلق یک اثر و صنعت و هنر را ردیابی کرد. در ادبیات غرب این موضوع منظم حرکت کرده است و از زمان افلاطون توجه و تأکید غربیها باعث شده ژانرها و سبکهای پیچیده به وجود بیاید زیرا تأکید آنها بر اصول زیباییشناسانه است.
- فردوسی شاهنامه را با سبک زیباییشناسانه سروده
ارجی در ادامه گفت: در ایران نیز فردوسی با سبک زیباییشناسانه شاهنامه را به این زیبایی سراییده است. کاری که وی انجام داده هنری و زیباییشناسانه است. در کل ادبیات به ظرافت و تکنیک شاهنامه از گذشته تا امروز متن ادبی نداریم. در ایران گذشته در زمینهی فرهنگ و تمدن بشری حرفهای بیشتری برای گفتن داشتیم. زیباییشناسی یعنی شناختن طرحها و نشانهها که بسیار متنوع و متکثر هستند و همین نشانهها هستند که یک اثر را از سایر آثار متمایز میکنند. اگر شاهنامه به نثر معمولی بود بدون ظرافتهای روایتشناسی، قطعاً جاودان نمیماند. اگر در ادبیات از تاریخ و جغرافیا و اخلاق و عرفان سخن میگوییم در جای خود باارزش است و در یک مکانیسم خاص ادبی تولید شده است. زیباییشناسی ادبی به ما تلنری میزند که مواظب باشید که مباحث در مکانیسم تعریف شدهی ادبی باشد. زیباییشناسی اصول متعدد، پیچیده و پنهان دارد.
دو نفر در حیطهی ادبیات فارسی هستند که ظرافتهای خاصی در ارائهی داستان دارند: نخست ابوالفضل بیهقی و سپس ابوالقاسم فردوسی. فردوسی شاهنامه را به گونهای تنظیم کرده است که تمام ذوق و قریحه و نبوغ خاصاش در آن عیان شده است. فردوسی در داستانپردازی استثنا است و سه مؤلفهی آشکار در شاهنامه دارد؛ نخست اینکه فردوسی برادری خود را به خط داستان و روایت ثابت میکند و میکوشد مباحث اندرزی و حکمی و اخلاقی را آنقدر زیاد نکند که داستان از دستش خارج شود و میداند که داستان باید چه ضربآهنگی داشته باشد.
- هوشمندی فردوسی در شاهنامه برای ماندگاری در تاریخ
وی یادآور شد: فردوسی همچنین هوشمندانه میداند که چه سخنی باید بگوید که در تاریخ ماندگار شود. فردوسی طرحوارههای داستانی را میشناسد و میداند دیالوگها باید چه اندازه و توصیفها از شخصیتها و حوادث داستان باید چقدر باشند. اما اگر سامنامه و گرشاسبنامه را ببینید، متوجه میشوید که در جاهایی قلم از دست شاعر دررفته و مطالب را آنقدر طولانی کرده که از دست خواننده خارج میشود؛ اما فردوسی شکل نمایشی به داستان میدهد و اجازه میدهد شخصیتهای داستانش سخن بگویند و با نشانههای غیرکلامی داستان را برای مخاطب زنده میکند. در گذشته در قهوهخانهها ساعتها مردم مینشستند و شاهنامه را به شکل نقالی میشنیدند زیرا زبانِ روانِ مخاطبفهم داشته است.
فردوسی تأثیر میآفریند و از طریق تصاویر به کلمات میرسد. فردوسی از صنعت تشبیه و استعاره کمتر استفاده میکند و از مراعات نظیر و با کنار هم قرار دادن واژههای غیر لمسی به یک تصویر میرسد. فردوسی توانسته از کنار هم قرار دادن و همنشینی واژگان به شکل غیر مستقیم به تصویر عینی برسد. فردوسی از کنایه و مجاز به این شکل بهره میبرد. فردوسی تنها کسی است که میداند در اثر حماسی به شکل نور، صدا و حرکت میتواند دوربین خود را در کرانههای مختلف میدان نبرد جابهجا کند. ابوالفضل بیهقی هم اینگونه است با اینکه تاریخ نوشته است اما در نثری که انتخاب کرده به تناسبهای عینی پرداخته است و ما دیگر مثل کار بیهقی را نمیبینیم. در قرن بیستم ژانرهای هنری و سینمایی به وجود میآید و شاعران این فاصلهی هزار ساله را به عنوان خلا چه بسا نمیبینند و مصداق این است که آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
- بخش عمدهی ابیات همای و همایون در سامنامه است
ارجی افزود: بحث بعدی سامنامهی خواجوی کرمانی است. سامنامه تا چند سال پیش به عنوان یک اثر حماسی تلقی میشد. پشت این عدله ژول مول، اشپیگل، ادوارد براون، ذبیحالله صفا، سعید نفیسی بودند. ایشان به نسخههایی استناد میکردند که درآغاز و پایان آن نام خواجو آمده است و آن را به او نسبت میدادند. در این زمینه وحید رویانی کار مهمی انجام داده و بیشترین نسخهها را از سامنامه در دسترس داشته است. وی معتقد است که این اثر از خواجو نیست و یک نفر دیگر این کار را انجام داده و از روی الگوی همای و همایونِ خواجه این را نوشته است. بخش عمده ابیات همای و همایون در سام نامه است و داستان همای و همایون با سام نامه شباهت بسیاری دارد، جز چند شخصیت که نام آنها تغییر میکند و ساختار هر دو یکی است.
سام شخصیت پهلوانی ایرانی و هندی است و در زمان منوچهر پادشاده ایرانی متولد میشود روزی سام نريمان، جهانپهلوان دربار منوچهرشاه، هنگام شکار با گور بسيار زيبايی برخورد میکند که از دمِ تيرِ چون باد او همچون آهو میگريزد. سام به قصد شکار او از لشکر جدا شده و ساعتها در بيابان سرگردان میشود تا به قصر زيبايی رسيده و داخل آن میشود. در قصر دختر بسيار زيبايی با گشادهرويی به استقبال او آمده و از او پذيرايی میکند. سام پس از استراحت با دختر به گشتوگذار در قصر پرداخته که ناگهان در يکی از اتاقها عکس پريدخت، دختر زيبای خاقان چين، را ديده و عاشق او میشود. دختر با فهميدن عشق سام به تصوير، آن را پاره کرده و به سام میگويد که او يک پری است و دلباختهی سام است و خود را به صورت گوری درآورده تا او را به تنهايی به قصر بکشاند و با او عشقبازی کند. اما سام به او بیمهری کرده و پری ناگهان غيب شده و قصر نيز محو میشود. سام پس از يافتن لشکر خود با قلواد به قصد يافتن پريدخت راهیِ چين میشود که در اين راه ورطههای خطرناک و حوادث عجيب و غريب و موجودات خارقالعادهای چون مار و اژدها و ديو و جادو و... را پشت سر میگذارد تا به پريدخت دست میيابد.
- سامنامه داستانهای پیوستهای دارد
وی تصریح کرد: ویژگیهای بسیاری از نظر قواعد زیباییشناسانه در سامنامه هست. اولین نکته این است که سامنامه داستان پیوستهای دارد و شخصیت اصلی داستان سام است و تا آخر داستان نیز سراینده به سام میپردازد. محور اصلی داستان سام است و شخصیتهای فرعی میآیند و کارهایی انجام میدهند؛ همانطور که در ادیسه و رامایانا است. برخی معتقد هستند که شاهنامه مجموعهای است از داستانهای گسسته، ولی در ادیسه این پیوستگی وجود دارد که داستان رشد میکند و انسجام مییابد. ویژگی مثبت سامنامه این است که خط محوری داستان را از جایی شروع میکند و با محورهای فرعیای که دارد، رشتهی کلام را از دست نمیدهد. سامنامه به سبک عراقی است و ویژگی غنایی در آن غنی است و تصویر رنگارنگ در آن کم نیست. برخی میگویند سامنامه اثری است که نباید در آن دنبال ظرافتهای هنری بگردیم، اما ویژگی سامنامه توصیفات غنایی است. یکی از توصیفات مربوط به برآمدن خورشید است و در آغاز آن صحنههای داستانی اتفاقی نیست و موقعیت داستانی با فضای باز شروع میشود. نه تنها در ابیات مربوط به همای و همایون ظرافتها دیده میشود، در ابیات بعد نیز این قدرتمندی غنایی وجود دارد. در زبانآوری عاشقانه و غنایی، سامنامه از همای و همایون چیزی کم ندارد.
نمونههایی که از شاهنامه مطرح میشود، برجسته و متمایز است. دو معیار برای تمایز شاهنامه و سامنامه در نظر گرفتم؛ یکی طرح و الگوی داستانی و دیگری زاویهی دید. جذاب کردن داستان احتیاج به چند قاعده دارد: ضربآهنگ خاص، رابطهی علت و معلولی، تناسب فضاها و موقعیتها که همهی آنها به ما میگوید که اثر داستانی باید الگو، قاعده، درک و دریافت و مخاطبپسندی داشته باشد. ما در سامنامه غالباً مصرعهای دوم را از نظر بار معنا ضعیف میبینیم. فردوسی بستر داستانیاش را با دو کفهی ترازوی بیت در نظر گرفته و اشعارش به عاریه و تکرار نمیافتد، اما در سامنامه مصرعهای دوم، داستان را جلو نمیبرد و در مصرعهای اول تمام هنر شاعر تمام میشود. سامنامه اثری است که گاه انسان را گرم میکند و گاه سرد.
- مضمونها و توصیفهای تکراری در سامنامه
ارجی در ادامه گفت: یکی از کاستیهای سامنامه، دیالوگهای طولانی است. فردوسی در نبردها و مناظرههایی مانند رستم و سهراب و رستم و اسفندیار گفتوگوهای کوتاهی دارد، اما ایجاز و غنای داستانش قوی است. از سامنامه به عنوان اثری با ضعف حماسی یاد میشود؛ سامنامه طولانی است و ۱۴ هزار و ۵۰۰ بیت دارد. اگر خواجو به خط داستانی موضوع اهمیت میداد ابیات آن کمتر میشد و جذابیت بیشتری داشت و در نزد مردم میماند. یک ویژگی دیگر از سامنامه که از آن به عنوان ضعف و ایراد یاد کردند مضمونهای آن است که به شکل تکراری آمده و توصیفها نیز تکراری است و این مسأله از جذابیتهای اثر میکاهد.
فردوسی به چشم خود اعتماد میکند و میگوید چشم در یک فضا چگونه میبیند. این شاعر حماسهسرا طبیعیترین شکل نگاه را دارد و میداند فضا را چگونه باید ببیند؛ اما در سامنامه سراینده زاویه دیدی ندارد و نمیتوانیم ببینیم که شاعر چشم خود را تیز کرده و جزئی و کلی نگریسته و افق دید خود را تغییر داده است. بین برشهای تصویری، عمیق شدن، کلی شدن و جزیی شدن تناسبی نیست و از این نظر مخاطب خسته میشود. در 60 هزار بیت شاهنامهی فردوسی، به شکل دایرهای موتیفها تکرار میشود اما خواننده دلزده نمیشود و به همین دلیل اشعار شاهنامه بین مردم ماندگاری دارد. در اثر داستانی مجموعه موقعیتها باید از زاویهی دید شاعر و نویسنده گزارش شود و نوسان داشته باشد، در عمق برود یا کلی و جزیی باشد یا از زاویههای مختلف مطرح شود تا چشم به آن عادت کند.