دكتر اكبر بهداد، پزشك و جراحي است كه طي 31سال تدريس، در كنار تربيت پزشكان و جراحان، اشعار بسياري را در قالب مثنوي سروده است. ديوان طبيب يكي از بهترين كارهاي ادبي دكتر بهداد است. او در اين ديوان امراض داخلي و همچنين علائم آن را با زبان شعر بيان كرده است كه ميتواند منبع مناسبي براي دانشجويان رشته پزشكي باشد. اين پزشك 72ساله، ادبيات را عجين شده با روح مردم ايران ميداند و معتقد است براي رسيدن به قله موفقيت بايد خود را به خدا وابسته كرد. او در گفتوگويي از راز و رمز پيوند بين پزشكي و ادبيات ميگويد.
- معمولا همه بچهها در كودكي آرزو ميكنند روزي دكتر و مهندس و خلبان بشوند. كودكي شما هم با همين آرزوها گذشت؟
بله اما من بر اثر يك اتفاق پزشكي را انتخاب كردم. سال 1323در محله ميدان شهداي اصفهان به دنيا آمدم. 7خواهر و برادر بوديم و من فرزند آخر خانواده. پدرم پارچهفروش بود و تأكيد هميشگياش بر درس خواندن ما بود. در خانهاي زندگي ميكرديم كه حياط و حوض بزرگي داشت و دنياي شيرين كودكيام در آن سپري شد. بهدليل علاقه زيادي كه به رياضي داشتم در مقطع متوسطه رشته رياضي را انتخاب كردم و از دبيرستان سعدي اصفهان كه يكي از بهترين مدارس آن شهر بود ديپلم رياضي گرفتم. اما مسير زندگيام در جاده اصفهان به تهران تغيير كرد. يك روز وقتي به تهران ميآمدم در جاده متوجه آمبولانسي شدم كه آژيركشان در جاده بياباني حركت ميكرد و سعي داشت تا بيماري بدحال را هر چه سريعتر به بيمارستان منتقل كند. همان جا به فكر فرو رفتم و با خودم گفتم يعني ميشود يك روز پزشك بشوم و بيماران را درمان كنم؟ از خدا خواستم كه به من كمك كند و از آنجا بود كه به پزشكي علاقهمند شدم. سال 1343وقتي در كنكور شركت كردم شرايط بهگونهاي بود كه پس از قبولي ميتوانستي رشته مورد نظر را انتخاب كني. 18هزار نفر در كنكور شركت كردند كه 1800نفر پذيرفته شدند و من به جز دانشكده فني دانشگاه تهران ميتوانستم هر رشتهاي را كه علاقه داشتم براي ادامه تحصيل انتخاب كنم. رشته پزشكي دانشگاه اصفهان را انتخاب كردم. البته مشورت با برادر بزرگم كه دكتري كشاورزي داشت هم در تصميمام تأثيرگذار بود و با مشورت او رشته پزشكي را انتخاب كردم. برادران من نيز در تحصيل بسيار موفق بودند و يكي از آنها تخصص جراحي قلب كودكان را در آمريكا گرفت و برادر ديگرم در رشته اقتصاد و يكي ديگر از برادرانم در كشاورزي دكتري گرفت.
- اين تغيير رشته، خوشايند بود؟
هيچوقت نخستين روزي را كه در كلاس درس دانشگاه حاضر شدم فراموش نميكنم. روز نخست، استاد درباره نحوه تشكيل جنين صحبت كرد و من احساس كردم دنيايي به روي من باز شده است كه تا قبل از آن هيچ اطلاعي از آن نداشتم. علاقهام به پزشكي هر روز بيشتر ميشد بهطوري كه اگر باز هم به آن سالها بازگردم دوباره رشته پزشكي را انتخاب خواهم كرد. در زمان تحصيل در دانشگاه اصفهان به خدمت سربازي رفتم و از سال سوم آموزش، نظام حين تحصيل داشتم. در تعطيلات تابستان نيز بهمدت 2ماه دورههاي آموزشي را در پادگان سپري كردم و پس از آن در قالب سپاه بهداشت به نقاط دور افتاده يا شهرستانها اعزام ميشديم. من علاوه بر تحصيل، كار هم ميكردم. شبها در بيمارستانها كشيك آزمايشگاه يا نوار قلب بودم و با حقوق ناچيزي كه ميگرفتم خودم را اداره ميكردم. وقتي طبيب بودم دوره يكساله سپاه بهداشت را در منطقه منج در چهارمحال و بختياري گذراندم؛ منطقهاي دورافتاده و محروم كه 30كيلومتر تا لردگان و 120كيلومتر تا بروجن فاصله دارد. خوشحال بودم كه به مردم محروم خدمت ميكنم. دوست داشتم در جايي باشم كه نياز به طبيب دارند و هيچگاه از مشكلات فرار نكردم زيرا معتقدم كه مشكلات هميشه سازنده هستند و مشكلات سربالاييهايي هستند كه بايد پذيرفت.
- چه شد كه بين تخصصهاي مختلف پزشكي، سراغ جراحي رفتيد؟
سال 1350در امتحان EC FMG آمريكا قبول و در همان سال با درجه انترن ممتاز از دانشگاه فارغالتحصيل شدم. اما كارهاي آماده شدن ويزا و رفتنم كمي طول كشيد و نتوانستم به موقع به آمريكا بروم. سال 52ازدواج كردم. همسرم دختر يكي از پزشكان بود و به اين واسطه من با او آشنا شدم و ازدواج كرديم. يك سال به خوانسار رفتم و در آنجا شبانه روز كار كردم و از آنجا كه علاقه زيادي به جراحي داشتم بهمدت 4سال دورههاي تخصصي را در شيراز سپري كردم. در زمان جنگ تحميلي جزو تيم اضطرار جنگ بودم و شبانهروز در آمادهباش بهسر ميبرديم تا در زمان حمله و نياز، به جبهه اعزام شويم.
- يعني در سالهاي پيروزي انقلاب مشغول گرفتن تخصص جراحي بوديد؟
با وجود آنكه در رشته جراحي ادامه تحصيل دادم اما اينگونه نبود كه طبابت بيماريهاي داخلي را رها كرده باشم و صرفا به جراحي بپردازم؛ زيرا اعتقاد من اين است كه طبيب خوب بايد بيماريهاي داخلي را بشناسد و علاوه بر آن جراحي نيز انجام دهد. سال 57در بحبوحه انقلاب فارغ التحصيل شدم و سال 58به اصفهان آمدم و در بيمارستان سپاهان مسئوليت اورژانس را برعهده گرفتم. سال بعد دوباره به خوانسار دعوت شدم و اين بار بهمدت 4سال در بيمارستان اين شهر عملهاي جراحي مختلفي انجام دادم. با وجود آنكه متخصص بيهوشي در بيمارستان نداشتيم به تنهايي عمل سزارين يا عمل آپانديس را در كنار عملهاي مربوط به شكستگي انجام ميدادم. اوايل انقلاب، شرايط، بسيار سخت و دشوار بود و دارو به اندازه كافي در اختيار نداشتيم و به همين دليل، گاهي اوقات يك زن باردار را از 40كيلومتر دورتر با يك وانت به بيمارستان منتقل ميكردند.سعي كردم از همه اين مشكلات براي خودم تجربهاي بيندوزم. طي اين مدت نيز چندين بار از طرف دانشگاه دعوت به همكاري شدم و سرانجام بعد از 4سال به دعوت آنها پاسخ مثبت دادم و سال 1362بهعنوان استاديار در دانشگاه اصفهان مشغول به تدريس شدم. سال88بازنشسته شدم ولي بازهم دعوت بهكار شدم و در اين سالها در كنفرانسها و كميسيونهاي مختلف دانشگاه حاضر شدهام و با همه وجود در خدمت دانشگاه هستم. علاوه بر آن هنوز هم جراحي ميكنم و در اتاق عمل حاضر ميشوم.
- از خاطرات روزهايي كه بهعنوان دانشجوي پزشكي در بيمارستان حاضر ميشديد بگوييد. وقتي به درجه استادي رسيديد چه مواردي را براي دانشجويان رشته پزشكي توصيه ميكرديد؟
تفاوت كار كردن در دانشگاه با محيط بيرون به شكل خصوصي در همين است كه در بيرون از محيط دانشگاه، شما بعد از يك عمل جراحي به اتاق خودتان ميرويد و مشغول خواندن روزنامه يا كارهاي ديگر ميشويد اما در دانشگاه شما دائما مشغول تربيت دانشجو و طبيب عمومي يا متخصص هستيد و ارزش اين كار براي من بسيار بالاتر از ديگر كارهاست. امروز بسياري از دانشجويان قديم من در جايگاه استادي قرار دارند يا از بهترين پزشكان و جراحان هستند و گاهي اوقات آنها را در كنفرانسهاي علمي و پزشكي ميبينم.كلاسهاي تخصصي جراحي همگي به شكل عملي برگزار ميشود و آموزش آن در 4مرحله باليني، درمانگاه، اورژانس و اتاق عمل خلاصه ميشود. توصيه من به دانشجويان هميشه اين بوده و هست كه بايد مرحله به مرحله جلو بروند و تا زماني كه نسبت به يك موضوع يا بيماري آگاهي كاملي پيدا نكردهاند حق هيچكاري ندارند. سال سوم دانشگاه پزشكي بودم كه يكي از روزها به بيمارستان آيتالله كاشاني رفتم و در درمانگاه از يكي از انترنها خواستم تا به من موضوع يا كاري را آموزش بدهد. او با نشان دادن اتاقي به من گفت در آنجا زن ميانسالي بستري شده كه به آبسه سينه مبتلا شده است. براي شروع برو اين آبسه را بازكن. با شنيدن اين جمله خيلي ناراحت شدم و از همان جا به خانه رفتم. اين پزشك توجهي به انسان بودن بيمار نداشت و از من بيتجربه ميخواست كه تيغ جراحي بهدست بگيرم و آبسه را باز كنم درحاليكه او بايد همراه من ميآمد و نحوه استريل كردن و همچنين سوزن زدن را به شكل عملي به من آموزش ميداد. نبايد اين كار را بهعهده دانشجوي سال سوم پزشكي كه تجربهاي در اين زمينه ندارد ميگذاشت. هميشه به دانشجويانم توصيه ميكنم تا زماني كه آگاهي كاملي پيدا نكردهاند حق انجام هيچ كاري را ندارند؛ تفاوت دانشگاه با محيط درمان در همين است. ممكن است يك عمل آپانديس خارج از بيمارستان يا در مراكز جراحي خصوصي در كمتر از نيم ساعت انجام شود اما در محيط دانشگاه اين عمل طولانيتر است زيرا بايد مرحله به مرحله، از آناتومي تا مراقبتهاي بعد از عمل پيش رفت. به دانشجويان تأكيد ميكردم كه شما را ابتدا به اورژانس نميبرم زيرا بايد ابتدا به بخش رفته و بهمدت 24ساعت شرح حال بيمار را زيرنظر بگيريد و بعد از آن بهمدت 20دقيقه در درمانگاه بيماران را ويزيت كنيد و پس از آن بهمدت 5دقيقه در اورژانس، بيمار اورژانسي را ويزيت كنيد. اين سلسله مراتب اگر رعايت نشود يك واخوردگي بهوجود ميآيد و مشكلات روحي را براي اين دانشجويان ايجاد ميكند. بايد مرحله به مرحله جلو برويم و آموزش بدهيم تا آنها براي مراحل بالاتر آماده شوند.
- اما اين همه ماجراي زندگي شما نبوده. پزشكي و ادبيات را از چه زماني و چطور پيوند زديد؟
بايد حقيقتي را بازگو كنم و آن هم اينكه زمان دانشجويي ارتباطي با ادبيات نداشتم. وقتي دانشجو بودم يكي از روزها يك كتاب ديني برداشتم و نزد يكي از علما بردم و گفتم ميخواهم كتب ديني را بخوانم. اين عالم به من گفت نيازي به اين كار نيست و بهتر است شما به همان علم پزشكي بپردازي و با آن به مردم خدمت كني. اين جمله در من خيلي تأثيرگذار بود و متوجه شدم كه در پزشكي هم ميتوان با خدمت به مردم خدا را عبادت كرد. سال 70وقتي براي گذراندن دوره 6ماهه به آمريكا رفته بودم روزهاي آخر علاقه عجيبي به شعر پيدا كردم. تا به آن روز كتاب شعري نخوانده بودم. از همان زمان بود كه دري به روي من باز شد و شروع به شعر گفتن كردم. مبحثي را انتخاب ميكردم و روي آن اشعاري را ميسرودم. هنوز هم به همين شيوه عمل ميكنم. دوست داشتم در باب پزشكي شعر بگويم و به اين ترتيب ديوان طبيب را سرودم و اين ديوان دوبار تجديد چاپ شده است. در اين ديوان درباره عملهاي جراحي و همچنين اعضاي بدن شعر گفتهام و سعي كردهام همه آنها را با شعر تشريح كنم. بهطور مثال درباره آپانديس و كيسه صفرا يا انسداد روده و بيماريهاي داخلي و شوك و... شعر گفتهام كه بسيار مورد توجه قرار گرفته است؛ مثلا اين شعر من درباره آپانديس بود:
آپانديس كه خود محرم راز بود
درون شكم مثل سرباز بود
درونش چنان بسته و تنگ شد
كه ديوار آن عرصه جنگ شد
فشار درونش فزوني چو يافت
زچنگال دشمن رهايي نيافت
همه دشمنان از درون تاختند
به ديوار و رگها رهي يافتند
در آن جنگ خونين كه ويرانه گشت
درون شكم، دشمن خانه گشت
چُنان سيل، دشمن سرازير شد
شكم را سراسر فراگير شد
طبيبا درآور ز دل محرمي
درون شكم گشته چون مجرمي!
سال 80وقتي در آلمان بودم ديوان «طبيب» را به پروفسور سميعي دادم و ايشان در يك مسافرت با قطار همه آن را خوانده بودند. بعد از آن سفر به من گفتند تو فردوسي علم پزشكي هستي. اين كتاب 268صفحه است و در ابتداي اين كتاب نوشته ام: «تقديم به تمام طبيباني كه عاشقانه تدريس ميكنند. من عاشق حرفهام بودم و بهخاطر شعر كارم را نيمه كاره نگذاشتم».
- ظاهرا همه اشعار شما در حوزه پزشكي نيستند. در چه زمينههاي ديگري شعر ميگوييد؟
ديوانهاي ولايت، حكمت، نور، كوثر، رسالت، عاشورا، غدير و اربعين، 8ديوان ادبي هستند كه تعدادي از آنها چاپ شده و تعدادي نيز آماده چاپ هستند. مضمون اشعار اين كتابها فلسفي و ديني است. كتابهاي تخصصي من نيز «يك هزار سال از كتابهاي رفرنس جراحي»، «شيوه ارائه مقالات در مجامع داخلي و بينالمللي»، «آناتومي دستگاه گوارش» و چند كتاب ديگر هستند. بسياري از اشعار و همچنين مطالبم را نيمهشب تا صبح مينويسم و هميشه به دانشجويانم تأكيد ميكنم كه خدا فضايل را در دل شب به انسان ميدهد. وقتي مطلع شعري در ذهنم تداعي ميشود، با مطالعه و كسب اطلاعات در اين زمينه ادامه شعر را ميسرايم. من عاشق احاديث و سخنان معصومين هستم و براي تكتك شعرهايم سعي كردهام از آنها كمك بگيرم. ادبيات جزو ذات ما ايرانيهاست و نميتوان آن را از زندگي اجتماعيمان جدا كرد. يكي از اشعاري كه درباره عاشورا سرودهام و آن را خيلي دوست دارم با اين مطلع آغاز ميشود:
ابر اشكي همچو درياي وجود
جمله جرم و گناهان را زدود
اشك ديده از دل بشكسته است
بر حسين فاطمه دل بسته است
همچنين در ديوان غدير يكي از شعرهايي كه سرودهام با اين مضمون است:
داني كه چرا علي در آن خانه درآمد؟
در مسجد و محراب حياتش به سرآمد؟
يعني كه به جز راه خداوند نپيمود
تا بر سر اين راه، مرادش سحر آمد
- موفق شديد دانش پزشكي را وارد شعر و ادبيات كنيد. برعكس آن را هم توانستهايد اجرا كنيد؟
محيط اتاق عمل بايد شاد باشد زيرا در ذاتش محيطي افسرده و استرس زا دارد. هميشه سعي ميكنم كه محيط صميمي و بسيار خوبي در اتاقي كه عمل ميكنم حاكم باشد و گاهي اوقات نيز در اتاق عمل شعر ميخوانم. در اين سالها هيچگاه خستگي براي من معنا نداشته است و سعي كردهام در كنار استادي و طبابت، يك پدر خوب براي 4فرزندم و پدربزرگ خوبي براي 3نوهام باشم. همه فرزندانم تحصيلات عالي دارند و دختر كوچكم نيز پزشك است و اين روزها مشغول گذراندن دوره طرح خود در چادگان اصفهان است. اگر بخواهم تعريفي از موفقيت داشته باشم بايد بگويم انسان موفق خودش را به خدا وابسته ميكند زيرا خدا پاياني ندارد و آن زماني كه احساس قدرت ميكند آن را نيز از خدا ميداند و به اين ترتيب بر همه مشكلات پيروز خواهد شد؛ هركاري كه ميكند بايد با عشق و علاقه باشد و به اين ترتيب هيچوقت احساس پيري و خستگي نميكند و همواره زندهدل ميماند.
- مباهله
حق و باطل در مدينه روبهروست
اهل حق را حق پرستي آبروست
حق پرستان همچو انگشتان دست
پرتو اين حق پرستان هرچه هست
اهلبيت مصطفي داني كه پنج
رحمت للعالمين مانند گنج
مصطفي ختم رسل در پيش بود
منزلت از هر پيامبر بيش بود
درگه حق او كه برتر از همه
در بغل دارد حسين فاطمه
سبط اكبر در كنار مصطفي ست
دست او در دست خير الانبياست
بعد پيغمبر، علي مرتضي ست
جانشين و همچو جان مصطفي ست
فاطمه خيرالنساء العالمين
فاطمه نور سماوات و زمين
مقتداي او پسر عمش علي است
تا قيامت مرتضي بر حق ولي است
آيت حق اهلبيت مصطفي ست
مستجاب الدعوه ارض و سماست
اهل نجران روبهرو با حق شدند
از كشيشان و نصارائي بُدند
پيش رو حق را كشيشان ديدهاند
فكر نفرين را ز دل برچيدهاند
جزيه دادن را همه كردي قبول
سر فرود آورده در پيش رسول
مسجدي با نام آن عرصه بهجاست
پرچم پيروزي آل عباست
چون حكومت در مدينه جان گرفت
سرزمينهاي رُم و ايران گرفت
هر كه را حُب محمد در دل است
چلچراغ روشن هر محفل است
تا ابد بر جا بماند اين سرود
بر محمد گو و آل او درود
تا تواني گو «طبيبا»اين درود
درگه حق اين دعا مقبول بود
- ديوان غدير، دكتر اكبر بهدادپدر؛ الگوي زندگي
دختر دكتر بهداد، راه پدر را ادامه داده است
دختر آخر خانواده بهداد، اين روزها راه پدر را ادامه ميدهد؛ راهي كه با عشق آغاز شده و با گرماي آن همچنان ادامه دارد. ثمين بهداد كه مشغول گذراندن دوره طرح پزشكي در چادگان اصفهان است پدر را الگوي بزرگ زندگياش ميداند و ميگويد: پدر راه رسيدن به قله موفقيت را به ما نشان داده است و دوست دارم مانند او به مردم خدمت كنم. پدر هميشه يك الگوي مهم در زندگيام بوده و هست و از كودكي او را در راه تلاش براي درمان بيماران ديدهام. اگر بخواهم تفاوت عمده پدر را با ديگر پزشكان بازگو كنم دقت بالاي او در معاينات باليني است؛ بهطوري كه بدون نياز به آزمايشگاه و كارهاي پاراكلينيكي، نوع بيماري را تشخيص و دستورات لازم درماني را ميدهد. بسياري از پزشكان امروز وابسته به آزمايشگاه و انجام كارهايي مانند سيتياسكن يا امآرآي هستند و كمتر به معاينات باليني توجه دارند اما پدر هميشه بر معاينه و گرفتن شرح حال دقيق بيمار تأكيد دارند. هميشه در كلاسهاي دانشگاه سعي ميكنند دانشجويان را وارد مباحث كنند و براساس نوع كلاس و مقطع آن، مباحثي را مطرح و دانشجويان را وادار به مشاركت در بحث ميكنند تا به اين ترتيب تعامل سازندهاي داشته باشند.
دختر استاد، از خصوصيات اخلاقي پدرش چنين ميگويد: سحرخيز بودن را از پدر آموختهام. از كودكي او را درحاليكه صبح خيلي زود بيدار ميشد ديدهام. هميشه نيمههاي شب كتاب ميخواند و بعد از عبادت صبح، بلافاصله بر بالين بيمارانش حاضر ميشد. هميشه ساعت 6:30دقيقه صبح در اتاق عمل حاضر ميشد و هنوز هم اينگونه است و در نحوه درمان بيمارانش سعي ميكند كه با مشاوره و مشورت اين كار را انجام بدهد.
دكتر جوان اعتقاد دارد فرزند پزشك بودن افتخاري است كه او و خواهر و برادرانش به آن مفتخرند اما مشكلاتي نيز وجود دارد: كار پدر بسيار سخت بود و بارها اتفاق افتاده بود كه بهخاطر عمل جراحي نميتوانست به مهماني بيايد يا نيمه شب مجبور ميشد بلافاصله به بيمارستان برود. او با همه مشغلهها سعي ميكرد در زمينه مسائل تربيتي چيزي براي ما كمنگذارد. البته نقش مادرم در اين ميان بسيار پررنگ بود و او با زحمت زياد و اداره خانه، جاي خالي پدر را براي ما پر ميكرد. من بارها برق عشق به طبابت و نجات انسانها را در چشمان پدر ديدهام و از همان كودكي علاقه زيادي داشتم كه راه پدر را ادامه بدهم و با علاقه خودم پزشكي را انتخاب كردم. با وجود آنكه دوران تحصيل دور از خانواده بودم اما آخر هفتهها وقتي به خانه ميآمدم سعي ميكردم مسائل و سؤالات مربوط به بيمارانم را با پدر در ميان بگذارم و از او مشورت بگيرم؛ زيرا راهنماييهاي پدر بسيار راهگشاست. پدر تدريس و تربيت پزشكان براي نسلهاي آينده را به همهچيز ترجيح داده است و هميشه ميگويد: چيزي كه اهميت دارد تربيت پزشكاني است كه به مقامي بالاتر از من برسند و هميشه تأكيد دارد كه براي همه نيروهاي بخشهاي مختلف، دورههاي آموزشي برگزار كند.