پس از اطلاع از چنين وضعيتي، آنچه در افراد عموميت دارد سوار شدن بر يك تِرن هوايي پرپيچ و خم از احساسات است، بهطوري كه شخص يك روز موضوع بيماري را براي خود ميپذيرد اما روز ديگر درگير خشم يا غم نسبت به آن است؛ بهعنوان مثال تحقيقات نشان داده است كه اطلاع از داشتن بيماري ديابت در بيشتر افراد احساس شرم و گناه را در پي دارد و يا تحقيقات ديگري همبستگي سكتههاي قلبي را با افسردگي نشان ميدهد. هرچند كه وقوع چنين اتفاقاتي فرد را بهطور طبيعي دچار احساسات منفي نسبت به زندگي و وضعيت سلامتي خود ميكند، اما قطعا راههايي وجود دارد كه افراد مبتلا به بيماريهاي مزمن بتوانند مديريت اين احساسات را براي داشتن يك زندگي رضايت بخش در دست بگيرند. خواندن متن زير به شما كمك ميكند كه براي خودتان يا ديگران توصيههاي كاربردي براي انطباق، پذيرش و داشتن احساس بهتر نسبت به وضعيت خود داشته باشيد.
- چرا بايد خودمان را در اين شرايط مديريت كنيم؟
همه ما داستانهاي زيادي از افرادي شنيدهايم كه با روحيه بالا و سرسختي و اميد، بيماريهاي بسيار پيشرفتهاي را شكست دادهاند و به زندگي طبيعي خود برگشتهاند. بيماري مزمن ممكن است ظاهر فرد را تغيير دهد، او را كسل و يا درگير دردهاي كم و زيادي در طول روز كند، انواعي از بيماريها هم ممكن است فرد را دچار محدوديتهاي عملكردي كند و يا حتي استقلال فرد را از او بگيرد. اما اگر توان مديريت احساسات خودمان را داشته باشيم، غلبه بر مشكلات بيماريها بسيار ممكنتر خواهد بود؛ مثلا پژوهشها نشان ميدهد كه زنان داراي سرطان سينه كه داراي حمايت اجتماعي بودهاند و از راهكارهاي قوي انطباقي با بيماري بهرهگرفتهاند، داراي آرامش دروني و رضايت از زندگي بالاتري نسبت به زنان داراي همين بيماري و فاقد اين دو گزينه بودهاند.
- گزينههاي تحت كنترل خودتان را به خوبي انجام بدهيد
قبول است كه بيماري گزينههاي اجباري و خارج از كنترل را به زندگي وارد ميكند اما بعضي چيزها را كه خودتان ميتوانيد انجام بدهيد در دست بگيريد تا به بهبود سريعتر خود كمك كنيد: رژيم غذايي متناسبتان را رعايت كنيد، داروهايتان را سر وقت بخوريد و ارتباط بيش از حد با افرادي كه حمايتگر نيستند را كم كنيد. در كنار طي مراحل درماني، به ورزش متناسب با بيماري خود اهميت بدهيد و نگذاريد بيماري شما را منزوي كند.
- بيماري خود را به دقت بشناسيد
حتي اگر امكان مطالعه درباره مسائل مرتبط با بيماري خود را نداريد، تمام سؤالات خود را روي برگه بنويسيد و از دكتر خود بپرسيد و بهترين مسيري را كه ميتوانيد براي بهينهسازي و پيشرفت بهبودي بيماري خود پيشبگيريد پيدا كنيد. ژدانش و شناخت دقيق آنچه بدنتان با آن درگير است، به شما احساس نيرومندي و عامليت در تلاش براي بهبودي خواهد داد. دانستن اثر هر دارو و اينكه اين دارو در بدن شما چه كاري انجام ميدهد، نيز به احساس بهتر شما كمك ميكند. سؤال راجع به عملكرد داروها را نيز ميتوانيد از دكتر خود يا پرستار بپرسيد.
- بهخودتان اجازه ياريطلبي از ديگران را بدهيد
مهم است كه در وضعيت بيماري، درباره تواناييها و محدوديتهايمان غلو نكنيم، خصوصا درباره محدوديتها. از طرفي يادمان نرود كه كمك گرفتن، خود نوعي مهارت است و بيمار بايد بين نيازش به استقلال و درخواست كمك از ديگران تعادل برقرار كند. بد نيست گاهي به سراغ رواندرمان و يا مشاور برويد و براي مرور احساسات منفي و افكار غيرمنطقي كه احتمالا به مرور زمان و متاثر از آن احساسات منفي شكل گرفتهاند از آنها كمك بگيريد. شركت در گروههاي همياري كه در آن، افراد با يك بيماري مشترك بهطور منظم دور هم جمع ميشوند و احساسات و راهكارهاي خود را با يكديگر به اشتراك ميگذارند، به بهبود روحيه و اميد همه افراد شركت كننده، كمك زيادي ميكند.
- لذتهاي زندگيتان را تنظيم كنيد
ارتباطتان را با آدمهاي حمايتگر و قدرتمند پررنگتر كنيد. اهداف لذتبخش كوتاه و بلندمدتي را براي خودتان درنظر بگيريد. اين اهداف ميتوانند از رفتن به پارك، تلفن مرتب به دوستان، حضور در نماز جماعت و يا شركت در كلاسهاي متناسب با بيماري را شامل شود. شما مسئول حفظ روحيه خود و قدرتمند نگه داشتن آن هستيد. نگاه مذهبي و معنوي باعث تفسير متفاوت از وقايع ميشود كه به دستيابي و تكيه بر يك منبع قوي قدرت ميانجامد. جستوجوي معنا در موقع چنين بحراني، منجر به رشد صميميت با خدا و دريافت بيشتر مفهوم زندگي و كسب آرامش ميشود. پس در چنين مواقعي تكيه بر لطف خداي بسيار مهربان را فراموش نكنيد.
- بايد رشد كنيم
«همه خانواده با هم مسافرت بوده و يك شرايط را تجربه كردهايم: برگشتهايم، همه خوشوخندان به سركار خود برگشتهاند و من با تغييرات هوا به محض رسيدن به خانه در بستر بيماري افتادهام! هميشه همينطور است؛ يك بيماري ساده سرماخوردگي در من تبديل به برونشيت ميشود و هر عملكرد نسبتا معمولياي يك هفته كمردرد را براي من در پي دارد. بيشتر وقتها اتفاقي در يك جاي بدن من ميافتد كه يك درد را به من تحميل كند؛ از حساسيت فصلي گرفته تا شكستگيهايي كه منجر به عمل جراحي شده است. واي خدا! چرا من بيچاره اينطورم؟ به بدنم ميگويم: يك جاي كار ميلنگد، فكر ميكنم تو هميشه با من سر جنگ داري! يا مريضي و يا زخمي هستي و بيحال! اين موضوع كه هميشه با دردهايي دست و پنجه نرم ميكنم، من را افسرده ميكند.»
شرح حال اين بيمار، يك چيز تازه و غير تكراري نيست. خيلي از كساني كه مجبورند مدتي طولاني را با يك مشكل بهسر ببرند، دچار اين نوع نگرش ميشوند و حتي گاهي افسردگي ميگيرند. گاهي با خودم ميگويم چرا با وجود كوتاهي عمر آدمي، نيمه پر ليوان را نبينيم؟ چرا روي تابآوري نسبت به شرايط كار نكنيم و سعي نكنيم كه نگرشمان را به موضوع عوض كنيم؟ بله، شكي در اين نيست كه بيماري يك بار اضافي است كه بهنظر ميرسد دائما بايد آن را به دوش بكشيم اما بايد روي اين كار كنيم كه چطور هنگام حمل اين بار، شوخ طبعي و سرزندگي زندگيمان را حفظ كنيم و خودمان را افسرده و خمود نسازيم. اين يك مهارت اكتسابي است و نياز به تمرين دارد. حتي شايد لازم باشد از يك مشاور براي اين كار كمك بگيريم.
بههرحال بهنظر ميرسد كه پذيرش بيماري بهعنوان جزئي از محدوديتهايي كه ما در زندگي تحمل ميكنيم، نخستين قدم است. تا وقتي كه آن را بهعنوان بخش لاينفكي از وجود آدمي ندانيم و آن را بخشي از هويت آدمي تعريف نكنيم، با هر هشدارِ آن، جا خواهيم خورد و خيلي سريع از پا ميافتيم. پذيرش بيماري خاصي كه ما را همراهي ميكند صرفا شناخت جديدي از محدوديتها به ما ميدهد اما بهطور قطع ما را از همه امكاناتي كه در دنيا براي پيگيري اهداف و استعدادهايمان داريم ناتوان نميسازد. نگرش را نبايد دستكم بگيرم، خواهينخواهي آنطور كه ما مسائل را در ذهنمان تفسير ميكنيم، روي احساس و افكار بعدي ما نسبت به آن اثر ميگذارد. قطعا اينكه من بيماري خاصم را «فلجكننده خودم» بنامام يا آن را «همراهي غرغرو!» اسمگذاري كنم، عملكرد و احساساتم را تحتتأثير قرار خواهد داد.
كافي است نگاه كوتاهي به زندگي انسانهاي اثرگذاري بيندازيم كه در تمام عمر از بيماريهايي رنج بردهاند كه هر كدامشان براي گوشهنشيني و انتظار تا رسيدن به مرگ كافي هستند؛ بهعنوان مثال زندگي استيون هاوكينگ را درنظر بگيريد كه قادر به هيچگونه تحرك و حتي صحبت كردن نيز نيست اما كيهانشناس برجستهاي است كه جوايز بسيار زيادي را در علم كسب كرده. بهنظر ميرسد كه او فقط خودش و محدوديتهايش را شناخته و سپس بر تواناييهايش تا جايي كه برايش مقدور بوده، تكيه كرده است؛ كاري كه ما هم بايد با بيماريهاي مزمن و هميشگيمان- درصورت دارا بودن آن- بكنيم؛ كاري كه با توكل بر خدا و دانستن قدرت و خيرخواهي او در مشيتاش ما را تبديل به انسانهاي توانايي ميكند.