اما همه ميگفتند تو راستش را نميگويي و حتما امتحانت را خوب دادهاي! ديروز خيلي از خدا گله داشتم كه با اين همه تلاش، چرا نتيجه نميگيرم. بهخودم گفتم مگر ميشود ديگران دلشان براي اين همه تلاش من بسوزد، اما خدا كه همهچيز را ميبيند، دلش برايم نسوزد و جواب زحمتم را ندهد؟»
اين نامه يكي از مخاطبان است. خيلي از ما درگير چنين شكايتها و گلايههاي دروني ميشويم و در برابر اتفاقات پيش آمده هيچ توضيح قانعكنندهاي پيدا نميكنيم. هر وقت واقعيتها با معادلات ذهني و عقلي ما جور درنميآيد، گيج ميشويم و كم ميآوريم.
پاسخ را بايد در 2 سطح پيدا كنيم. سطح نخست، همان مرحله تلاش و كوشش زميني ماست. خيلي وقتها گمان ميكنيم به قدر كافي تلاش كردهايم، اما اگر در مراحل كاري خود دقيق شويم خواهيم دانست كه بعضي فرايندها را درست طراحي نكرده و در برخي موارد دچار كمكاري يا غفلت شدهايم. خيلي وقتها تلاش رقبا را نميسنجيم، ضعفهاي خودمان را شناسايي نميكنيم و به ظاهر حركتها و وقتگذاشتنهاي خود قانع ميشويم؛ درنتيجه مدام بهخودمان دلخوشي ميدهيم كه موفق خواهي شد؛ درست مثل يك تيم فوتبال كه ماهها براي مسابقات بينالمللي تلاش ميكند اما نتيجه نميگيرد، چرا كه هيچوقت كيفيت كارش را ارزيابي نكرده است.
سطح دوم بحث به خدا برميگردد؛ اينكه ما خدا را با مجموع ويژگيهايش به رسميت بشناسيم. قرار نيست خدا دلش به حال كسي بسوزد. اصلا دلسوختن براي عالم ماده است. خدا همزمان هم حكيم است و هم توانا. او حتما تلاش ما را ميبيند اما قرار نيست الا و لابد نتيجه را همانجوري طراحي كند كه ما ميپسنديم چراكه او حكيم است و بالاترين مصلحتها را براي بندگانش ميخواهد. براي همين گفتهاند تلاش كنيد و نتيجه را به خدا بسپاريد.
اينكه گاهي از خدا گلهمند ميشويم بهخاطر آن است كه خدا را با جميع صفاتش قبول نكردهايم و فقط مواقعي او را دوست ميداريم كه هر كاري را كه به نفع ماست انجام دهد.