پدر 54فرزند معنوي است، در كارهاي خير يد طولايي دارد، عمر حمايتهايش بازميگردد به پيش از انقلاب. كارنامهاش درخشان است، تمام فكر و ذكرش فرزندانش است و خيال پذيرفتن 100فرزند را در سر دارد. همه جا هست، گاهي در يكي از روستاهاي مرزي و گاهي پشت ميز كارش. گاهي دلش زخم ميخورد از ديدارهاي مكررش از مركز ناتوانان ذهني و جسمي و گاهي در يكي از پاركهاي شهر، از طرح شفا حمايت ميكند و گاهي پا برجا، از تبليغ مهدويت. 67سال دارد و رضاي خدا تنها محرك او براي كار است و بس. با شوق رخت خدمت پوشيده است و در خاطراتش بوي ايام انقلاب به مشام ميرسد. محمد صادقي، فرزند ارشد خانواده است، سفيدي گذر زمان روي موهايش نشسته اما همچنان دلي جوان دارد. خاطراتش دفتري است رنگين از خدماتي كه براي رضاي خداوند انجام داده. خاطرات پدرش بخشي از خاطراتش را شامل ميشود؛ خاطراتي كه معتقد است باعث و باني قوتگرفتن ريشه كارهاي خير در او شده است.
خاطرات پدر را كه تكرار ميكند كمي سكوت ميكند و با آرامش ميگويد: «پدرم كشاورزي بسيار كوشا و مهربان بود، با اينكه به لحاظ مالي فرد ثروتمندي محسوب نميشد هميشه مهماننواز بود و هر زماني كه مهماني به روستا ميآمد با دستيگشاده پذيراي او ميشد و برايش ميزباني دست و دل باز بود.با اينكه در روستا اربابهايي وجود داشتند كه از تمكن مالي برخوردار بودند اما به مهماننوازي توجهي نداشتند. پدرم در حد توان خود به مهمانهاي روستا خدمت ميكرد و با رضايت خاطر از آنها پذيرايي ميكرد.» خاطراتش به گذشتههاي دور ختم ميشود؛ به اذانگفتن پدرش در ماههاي رمضان و زمانهاي نماز و خاطرهاي از تنبيهشدنش كه بهواسطه همين نخستين و آخرين تنبيه، عبرتي آموخته و مسئوليتپذيري را ياد گرفته است. وي با بيان اينكه پدرم هميشه مهربان بود و هيچگاه با من و برادرم تندي نميكرد، اشارهاي هم به سختكوش و مهماننوازبودن مادر ميكند و ادامه ميدهد: «بهواسطه مهماننوازي پدرم، مادرم هميشه آمادگي پذيرايي از تعداد بالاي مهمانان را داشت، بهنحوي كه وقتي يك سخنران به روستا دعوت ميشد مادرم صبورانه از همه مهمانان پذيرايي ميكرد.سالهاي 58 تا 60، پدرم مهمانهايي همچون آيتالله لنكراني، برادر رهبر معظم انقلاب و افراد برجسته ديگري داشت.»
- سالهاي قبل از انقلاب
وقتي از چرايي و چگونگي ورود بهكار خير سخن ميگويد، ميفهمي كه شور خير در دل و ذهنش خانه دارد. آرامش زندگياش ارتباطي ناگسستني با كمك و حمايت دارد. تن صدايش آرام است و عجلهاي براي سخن گفتن ندارد، قبل از هر سخن كمي فكر ميكند و حرفها را در ذهنش بالا و پايين ميكند و بعد به سخنانش ادامه ميدهد:
« اگر بخواهم به شكل دقيق، ورودم به امور خير و خداپسندانه را بگويم بايد گريزي بزنم به زمان انقلاب و حتي پيش از انقلاب شكوهمند اسلامي. آن زمان علاقه زيادي به كارهاي خير داشتم، با وجود نداشتن تمكن مالي كافي وارد كار شدم و فعاليتم بيشتر جنبه خدمترساني داشت.
پيش از انقلاب هميشه دغدغه كمك به افراد نيازمند را داشتم و فعاليتهايم در آن زمان شامل حمايت از نيازمندان ميشد اما پس از انقلاب شكوهمند اسلامي و تأسيس حوزه علميه امام صادق(ع) با دوستان در حوزه فعاليت داشتيم كه اين همكاري تا امروز ادامه دارد و هماكنون بهعنوان يكي از اعضاي هيأت مديره حوزه علميه امام صادق(ع) به خدماتم ادامه ميدهم و زميني را هم وقف حوزه كردهام. در آن زمان بهدليل اينكه هنوز حوزه شكل رسمي بهخود نگرفته بود با جمعآوري كمكهاي مردمي به توسعه و راهاندازي حوزه علميه كمك ميكردم.»
- سالهاي جنگ
كارنامه كارهاي خيرش پر است از رديفهايي كه گويا تمامي ندارند، به آن جايي ميرسد كه بايد بخشي از كارهاي خيرانه خود را بشمارد. با اينكه رغبتي براي گفتن ندارد، ادامه ميدهد: « بعد از پيروزي انقلاب، مدتي در دفتر حزب جمهوري بودم. در آنجا هم مشغول جمعآوري كمكهاي مردمي بودم و در همان زمان هم هيچوقت از توجه و حمايت نيازمندان غافل نبودم و در حد توان حمايتهايي را انجام ميدادم. در زمان 8سال جنگ تحميلي فعاليتمان با دوستان گسترش پيدا كرد و همزمان فعاليتهاي مختلفي را براي حمايت انجام ميداديم.در سالهاي سخت جنگ هر جمعه از اذان صبح تا نيمههاي شب به روستاهاي مختلف ميرفتيم و كمكهاي مردمي را براي حمايت از رزمندگان جمعآوري ميكرديم.مراجعه به روستاها كار سادهاي نبود اما عشق و انگيزهاي كه هميشه در كارهاي خير وجود دارد انرژي مضاعفي براي ادامه كار ايجاد ميكرد. آن زمان هنوز خودروي شخصي نداشتم و با خودروهاي هلالاحمر براي جمعآوري كمكهاي مردم به روستاها ميرفتم و همزمان در فعاليتهاي بسيج هم شركت داشتم. مدتي هم مسئول پايگاه بسيج شهرستان محل اقامتم بودم.
فعاليتهايم ادامه داشت تا زماني كه با كميته امداد امام خميني(ره) آشنا شدم. در آن زمان كميته امداد امام(ره) بهعنوان متولي حمايت از نيازمندان اعلام كرد كه افراد ميتوانند بر حسب توانايي مالي خود فرزندان معنوي داشته باشند و از آنها حمايت كنند.» ورودش به فعاليتهاي خيرانه كميته امداد همراه با پذيرش 5فرزند يتيم بهعنوان فرزند معنوي است، از فرزندانش كه سخن ميگويد نگاهش ميدرخشد. بهگونهاي از آنها حرف ميزند كه انگار از گوشت و پوست او هستند، همانطور آرام ادامه ميدهد: «در سالهاي نخست حمايتم از فرزندان يتيم، 5كودك در سنين متفاوت را به فرزندي پذيرفتم و در طول سالها فرزندان بيشتري را قبول كردم بهنحوي كه هماكنون 54فرزند دارم كه با تمام توان از آنها حمايت ميكنم و حاضر نيستم لحظهاي متحمل سختي شوند.»
- آرزوي متفاوت
تمام خواستهاش از خداوند، افزودن تعداد همين فرزندانش است، اين روزها علاوه بر فكر 54فرزندش خيال ديگري در سر دارد، خيال داشتن 100فرزند كه تكيهگاه زندگي خود را از دست دادهاند. خيال دارد چتر حمايتش را بگستراند و روزهاي آرام زندگي را به آنها هديه كند. وي ميگويد:«هر54فرزندم را دوست دارم و گاهي در حد توان و با هماهنگي كميته امداد به ديدن آنها ميروم اما قرارداشتن فرزندانم در روستاهاي مرزي، دور و صعبالعبور، ديدار همه آنها را غيرممكن كرده است. با همه اينها بهدليل علاقهاي كه به ديدن فرزندان معنويام دارم سالي يكبار در ايام نوروز، فرزندانم را به همراه مادر و خانوادهشان به هتل دعوت ميكنم و يك روز را با 54فرزندم سپري ميكنم.» عاشق خواندن نامههايي هستم كه آنها برايم مينويسند، تمام نوشتههاي كودكانهشان را ميخوانم و اگر مشكلي داشته باشند در حد توان و در سريعترين زمان ممكن برطرف ميكنم. اين پدر خيّر از دختربودن بيشتر فرزندان معنوياش ميگويد و از اينكه تا زماني كه به خانه بخت بروند كنارشان ميماند و حمايتشان ميكند. در اين ميان به ازدواج يكي از فرزندانش هم اشاره ميكند و اينكه فرزند ديگري اكنون جاي او را گرفته است. 5پسر و 4دختر دارد كه پدر را الگوي خود كردهاند و گاهي در امور خير دوشبهدوش پدر همراهياش ميكنند. توصيهاش به فرزندانش پيشقدمبودن در راه و كار خير و گامبرداشتن در اين مسير است.
شيرينترين و تلخترين خاطراتش هم به فرزندانش و كارهاي خداپسندانهاش گره خورده، اشك و لبخندهايش از خير است و دنيايي كه فراتر از زندگيهاي معمولي است. ميگويد:« شيرينترين خاطرهاي كه هميشه در ذهنم است، ماجراي كودك خردسالي است كه وقتي براي ديدنش به روستا رفتم بيدرنگ بدون اينكه از قبل مرا ديده باشد خودش را در آغوشم انداخت. تلخترين خاطراتم مربوط است به مركز نگهداري از كمتوانان ذهني و جسمي كه هر وقت به ديدن آنها ميروم، اشكهايم جاري ميشود و بيش از پيش انگيزه ماندن در كار را به من ميدهد، غمي است محرك براي ادامه كار.»
- كار خير بدون حد و مرز
گستره كار خير براي او حد و مرزي ندارد. معتقد است و ميتوان در هر مقام و جايگاهي از درياي خير سود برد و از اين چشمه زلال سيراب شد. او در اينباره ميگويد: «بدون شك كار خير و فعاليتهاي خداپسندانه حد و مرزي ندارد و در هر شرايطي ميتوان به شيوههاي مختلف كارهاي خير انجام داد و هيچ الزامي براي داشتن شرايط مالي قوي وجود ندارد. بهنظرم حتي با زبان، با قلم و با داشتن توصيههاي معنوي هم ميتوان كار خير انجام داد و اموري از اين دست نيازي هم به پول ندارد. امكاناتي وجود دارد كه جايگاه آن از پول بالاتر است، با همين امكانات ميتوان بهترين خدمات را به نيازمندان عرضه كرد و سهمي در كار خير داشت. همه كساني كه شرايط مالياي هر چند اندك دارند ميتوانند در خدمت فرزندان معنوي باشند و دل آنها را شاد كنند.»
- جاي خالي تبليغات
كمرنگ بودن تبليغات در حوزه امور خيريه و كارهاي عام المنفعه را از عوامل محدودكننده امور خير ميداند كه بايد به آن توجه شود زيرا ناآگاهي مردم موجب عقبماندن از كارهاي خير ميشود.
همانقدر كه معتقد است كارهاي خير بخشي از ارزشهاي اسلامي و سبك زندگي اسلامي است به همان اندازه هم باور دارد كه سادهزيستي در گسترش خير مؤثر است، در اين رابطه با بيان اينكه كار خير و انجام كارهاي حمايتي و خداپسندانه از اركان سبك زندگي اسلامي است، عنوان ميكند: «هميشه به اين گزينه توجه دارم و در جمعهاي دوستانه هم به آن توجه ميكنم، چون دوستانم هم دستي در خير دارند. در سالهاي پس از انقلاب روزي را به ديدار آيتالله املشي، دادستان كل انقلاب رفتيم. سبك زندگي ساده ايشان، الگوي زندگي من است و پس از گذشت بيش از 30سال هميشه در ذهنم وجود دارد و به همين دليل از تجملگرايي فاصله ميگيرم و مازاد درآمدم خرج امور خيريه ميشود.»
در انتها توصيهاي دارد؛ توصيهاي درباره سادهزيستي و كسب رضاي خدا. با همان نگاه آرام دستانش را روي هم ميگذارد و ميگويد: «توصيهام به همه،ساده زيستي است و كسب رضاي خدا، چون در اين راه تنها رضاي خداوند مهم است و ديگر هيچ.»
- حمايت از اين 54 نفر، وظيفه ام است
به هر شكلي بهدنبال بخشش شادي است، آنقدر كه شناسنامه تمام فرزندانش را در هتل كنار خود نگه ميدارد. تاريخ تولد همه فرزندانش را ميداند تا مبادا روز تولدشان را فراموش كند. هديههاي تولدي كه برايشان ميخرد يكي از بهترين و لذتبخشترين كارهايي است كه با رضايت تمام انجام ميدهد و با لبخند فرزندانش شاد ميشود.
قد و نيمقد هستند، از خردسال گرفته تا كودك و نوجوان، با اين حال براي او همه يكسانند، همه عزيزند و فرزند، حتي در سختترين لحظات مالي و اقتصادي پشت آنها ايستاده تا مبادا دلشان بلرزد، از لحظات سخت هم سخن ميگويد و ادامه ميدهد: «حتي در سختترين و دشوارترين لحظات مالي، اولويتم 54فرزندم است و نياز آنها ارجح از نياز خودم است. هر جا احساس نيازي وجود داشته بدون درنگ كمك ميكنم و اين تنها بهدليل رضاي خداست و تكليفي كه سبك زندگي اسلامي بر دوشم گذاشته است. اين بچهها، فرزندان خودم هستند، گاهي 9فرزند خودم را جاي اين كودكان ميگذارم و با تمام وجود درك ميكنم كه اگر فرزندان من در چنين شرايطي بودند چقدر به حمايت نياز داشتند.هر آنچه دارم از پول گرفته تا امكانات، همه امانت خداوند به من است و من وسيلهاي براي خرجكردن دارايياي هستم كه خداوند در اختيارم قرار داده است.»
سخن به بركات كارهاي خير در زندگياش كه ميرسد، كلامش اطميناني پيدا ميكند كه قابل وصف نيست؛ به اين بيت معروف «تو نيكي ميكن و در دجله اندازكه ايزد در بيابانت دهد باز» اشاره ميكند و ميافزايد:« اين شعر مصداق كامل بركات خير است كه نصيب من هم شده و در مواقع نياز و اضطرار، خداوند ياريرسان بوده است.يكي از بركات مهم كار خير، صالحبودن تمام فرزندان و اعضاي خانوادهام است كه همه به نوعي در تلاش براي ورود بهكار خير و كسب رضاي خدا هستند.»