تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۸۶ - ۱۱:۱۸

دکتر فرشته ندری ابیانه: 23 آبان اولین روز کنگره بزرگداشت حکیم واصل، آیت‌الله شاه‌آبادی‌است.

این کنگره که به همت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تدارک دیده شده چهارشنبه 23 آبان در تالار علامه امینی دانشگاه تهران و پنجشنبه 24 ‌آبان ماه در مدرسه دارالشفای قم برگزار می‌شود.

مقاله حاضر که از سری مقالات علمی ارائه شده به این کنگره بوده و اختصاصا در اختیار گروه اندیشه روزنامه قرار گرفته است، در پی تبیین نقش و تاثیرگذاری  این استاد اخلاق و عرفان  برحضرت امام است. برگرفتی از این مقاله از نظرتان می گذرد.

حضرت امام خمینی، شخصیت بی نظیر در قرون اخیر ، رهبر انقلاب اسلامی ، جمع اضداد، متخلق به اخلاق الهی ، معلم عرفان ، مدرس فلسفه ، اصولی ، فقیه ، و متکلم بود . کسی که توانسته بود از راه علم و عمل ، مقام خلیفه‌اللهی را شناخته و مطابق آن عمل نماید. 
در تشکیل شخصیت افراد ، مربی و معلم نقش بسزایی دارد. روح سر شار حضرت امام نیز از چشمه سار عالمان و عارفانی دلسوخته برخوردار بوده است.

 یکی از این بزرگان ، استاد ایشان« آیت‌الله محمدعلی شاه‌آبادی » است. تأثیرات ایشان بر حضرت امام از 2 حیث عملی و علمی قابل توجه است . نوع یاد کرد حضرت امام از ایشان به نحوی است که میزان تأثیر و تأثر را به خوبی نشان می دهد. 

امام برای درس آیت‌الله شاه‌آبادی ارزش و احترام زیادی قائل بودند و می فرمودند: « اگر آیت‌الله شاه‌آبادی هفتاد سال تدریس می کرد، من در محضرش حاضر می شدم، چون هر روز حرف تازه ای داشت. من در عمر خود، روحی لطیف تر از روح مرحوم شاه‌آبادی ندیدم.»
«ایشان، صرف نظر از چنین فقاهت، فلسفه، عرفان که کم نظیر بودند در سیاست نیز کم نظیر بودند. به این معنی که آقای شاه‏آبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و یک عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنا هم‏بودند.» 

آقای شاه‏آبادی ریاضیات را به خوبی می‏دانست و در علوم غریبه چون جفر، رمل و اسطرلاب مهارت کامل داشت و به زبان فرانسه نیز مسلط بود، چنانکه در خطابه و شعر نیز برجستگی بالایی داشت. این تعبیرات در آثا مکتوب بر جا مانده از حضرت امام نیز به کرات دیده می شود. 

مرحوم شاه آبادی استاد اخلاق حضرت امام بوده اند که در فلسفه و عرفان نظری و عملی یدطولایی داشته اند. از این‌رو آثار اخلاقی ایشان و به تبع حضرت امام با آثار سایر علماء اخلاق تفاوتی بسیار دارد.

 اخلاق در نزد ایشان همان مراتب سیر و سلوک عرفانی است که بانگرش هستی شناسانه ایشان تطابق کامل دارد.  به این معنی که اخلاق سیر در قوس صعود است که مکمل قوس نزول در مراتب هستی است.

 پس نکات اخلاقی در ضمن پلکانی ازفضایل ذکر می شود که هر مرتبه مقدمه مرتبه پسین و نتیجه مرتبه پیشین است. گذر از هر مرتبه متوقف بر گذراندن مراتب پیش است وگرنه دوام و قراری برای آن نخواهدبود. در حالی که اخلاق در نظر بیشتر علماء اخلاق که از این بینش فلسفی و عرفانی بر خوردار نیستند، عبارت است از کسب ملکات وفضایل وحسنات و پیراستگی از هلکات و رذایل و سیئات، بی آنکه تحت نظام طولی قرار گیرند.

 اما اخلاق عرفانی یعنی دست یازیدن تدریجی به ملکات وفضایل وحسنات ازطریق طی مراتب علمی و عملی. پس باید منازل سایرین را شناخت و در آن مسیر حرکت کرد. 

تاثیرات  عرفانی و تصریحات حضرت امام
حضرت امام خمینی در کتاب شریف شرح چهل حدیث در 18تا 19 مورد تصریح بر نام واستفاده علمی ازمحضر مرحوم شاه‌آبادی می‌کند. این تصریحات بدون ذکر منبع یا کتاب است . شاید به جهت آنکه امام سالها در محضر ایشان تلمذ کرده و این تعالیم چنان رسوخی در روحیه ایشان داشته که از ارجاع به منبع بی‌نیازشان ساخته است.

 در مواردی هم که ذکری از مرحوم شاه‌آبادی نیست شاهد تأثیرات ایشان بر آراء حضرت امام هستیم. درذیل به چند نمونه  از این تصریحات از کتاب چهل حدیث امام اشاره می گردد.

1 – حدیث اول در بیان نفس که انسان،  عاشق چیزی است که آن را ندارد و به دست او نیست و این فطرتی است که مشایخ عظام و حکمای بزرگ اسلام ، خصوصاً استاد و شیخ ما در معارف الهیه ، جناب  عارف کامل ، آقا میرزا محمدعلی شاه‌آبادی ( روحی له الفدا ء ) به آن کثیری از معارف الهی را ثابت می فرماید. 

2 - حدیث دوم در بیان ریا: فصل اول در مقام دوم می فرماید :بلکه شیخ استاد ما( دام ظله) می‌فرمودند : میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح ، قدم نفس و قدم حق است.

اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او برای ظهور نفس و قدرت و سلطنت آن باشد ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت می باشد و دعوی های باطله نوعاٌ از همین اشخاص بروز می کند و اگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خدا جو شد ریاضت او شرعی است و حق تعالی از او دستگیری می کند به نص آیه شریفه که می‌فرماید : « و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»  کسی که مجاهده کند در راه ما هر آینه هدایت می کنیم او را در راههای خود. 

3– حدیث سوم در بیان عجب : بدبینی به خدا و خود پسندی از مهلکات و سرچشمه مفاسد است . به نقل از روایتی از اصول کافی : همانا خدا دانست که گناه بهتر است برای مومن از عجب. اگر نه این بود هیچگاه مومن را مبتلا به گناه نمی‌کرد.

به نفس و شیطان بگویید ممکن است این شخصی که مبتلاست به معصیت، دارای ملکه ای باشد، یا ( دارای) اعمال دیگری باشد که خدای تعالی او را به رحمت خود مستغرق کند و نور آن خُلق و ملکه، او را هدایت کند و منجر شود کار او به حُسن عاقبت. شاید آن شخص را خدا مبتلا به معصیت کرده تا مبتلای به عُجب که از معصیت بدتر است نشود  و شاید من به واسطه همین بدبینی، کارم منجر به بدی عاقبت شود.

شیخ جلیل ما، عارف کامل، شاه‌آبادی روحی‌فداه می فرمودند:« تعبیر به کافر نیز نکنید در قلب، شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعبیر و سرزنش، کار شما را منجر به سوء عاقبت کند.»( البته) امر به معروف و نهی از منکر، غیر از تعبیر قلبی است.

بلکه می‌فرمودند:« کفاری را که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شدند لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن، هدایت شده باشند و روحانیت آن ها مانع از ترقیات شما شود.»در هر حال، نفس و شیطان، شما را وارد مرحله  اولی از عجب می کنند. کم کم، از این مرحله شما را به مرحله  دیگر و از آن به درجه  بالاتر، تا بالاخره کار انسان را به جایی برساند که به ایمان یا اعمال خود، به ولی نعمت خویش و مالک الملوک منت‌گذاری کند. 

در مورد تاثیرات عرفانی به عنوان نمونه تنها به مبحث فطرت از دید گاه این 2 عالم ربانی اشاره می‌شود :

فطرت
اهل لغت و تفسیر می‌گویند: «فطرت»به معنای «خلقت» است.«فطر»به معنای شق وپاره نمودن است؛زیرا که خلقت پاره نمودن پردة عدم و حجاب غیب است. 

مقصود از فطره الله ،حالت و هیاتی است که خدای تعالی ، خلق را بر آن نهاده که از لوازم وجودآنها و از آن چیز هایی است که دراصل خلقت،خمیرةآنهابرآن مخمرشده است.فطرت الهی ازالطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده. بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات،و دیگر موجودات یا اصلاً دارای اینگونه فطرتهایی که ذکر می شود نیستند  یا ناقصند و حظ کمی از آن دارند. 

جمیع معارف حقه از اموری هستند که حق تعالی بندگان را برآن مفطور فرموده است.برای تشخیص احکام فطرت باید دانست که احدی رادرآن اختلاف نباشد.عالم وجاهل،وحشی و متمدن،شهری و صحرا نشین درآن متفقند.هیچ یک از عادات و طریقه ها در آن راهی پیدا نکند وخلل ورخنه ای در آن ازآنها پیدا نشود.اختلاف بلادواهویه وآراءوعادات که در هر چیزی حتی احکام عقلیه،موجب اختلاف و خلاف شود،در فطریات ابداً تأثیری نکند.اختلاف افهام وضعف وقوت ادراک لطمه ای بر آن وارد نیاورد. 

احکام فطرت از جمیع بدیهیا ت،بدیهی تر است ، زیرا که در تمام احکام عقلی حکمی که بدین مثابه باشد که احدی در آن خلاف نکند و نکرده باشد نداریم ،ومعلوم است چنین چیزی ابده بدیهیات است ،و چیز هایی هم که لازمة آن باشد نیز بایداوضح ضروریات باشد .«و لکن اکثر الناس لا یعلمون»  «وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض.»  و « أفی الله شک فاطر السموات و الارض.» 

دیگر امور فطریه عبارتند از : احترام به منعم،احترام شخص بزرگ وعظیم ،احترام فرد حاضر، حب عدل و خضوع در برابر آن، حب بقاءو گریز از فناء ،عشق به کمال مطلق ، عبادت عظیم و منعم ، ثنای معبود و ….انسان فطرتاً به آنچه فاقد آن است کشش دارد .فطرت همچون عادت مبدأ خلقیات است  و خلق تبدیل پذیر می‌باشد.

حضرت امام خمینی نامه عرفانی خود به خانم طباطبایی را با « فطرت»آغاز می کند : «از کجا شروع کنم ؟بهتر آن است که از فطرت باشد ….» 

فطرت و خلقت انسان بر استقامت و نیکی است .حب به خیر سرشت انسانی است.  سالک با استقبال به قبله 2 حالت فطری «تنفر از نقص و ناقص »و «عشق به کمال و کامل» را نمایش می‌دهد.  انحصار حمد در خدای تعالی فطری بوده و مراتب حمد بر حسب عرفان مقامات حامدین متفاوت است. 

حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی نیز در کتاب شریف « شذرات المعارف »به بحث از فطرت پرداخته است .« بدانکه انسان چون به فطره الهیه مفطور است فطره الله التی فطر الناس علیها البته صفت او عشق می باشد . »  « انسان عاشق کمال است در معاش و معاد. »

تأثیرات عملی 
انسانهای کامل الگویی  برای سایر انسانها هستند. برخی از انسانهاهر چند دارای مقام عصمت نیستند اما آنچنان تربیت یافته‌اند و چنان از چشمه سار عصمت سیراب گشته‌اند که به عنوان الگوهایی نمونه برای تربیت عالی انسانها انتخاب شده‌اند.

استاد شاه‌آبادی در زندگی حضرت امام چنین تأثیری را داشته است . اشاراتی به فراز‌هایی از زندگی اخلاقی و حتی سیاسی ایشان نشان‌دهنده میزان تأثیر است .به تعبیر خود ایشان:«شیخ بزرگوار ما ... حقّا حقّ حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمی‏آیم. »

جهت گیری های سیاسی
آیت الله شاه‌آبادی کرارا ً در باره رضا شاه به شهید آیت الله سید حسن مدرس می‌فرمود:« این مردک الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوس علماء و مراجع می‌رود و تظاهر به دینداری می کند و از محبت اهل بیت دم می زند، لکن به محض آن که به قدرت رسید، به همه علماء پشت می کند و اول کسی را که هم لگد می زند خود شما هستید.» 

فرزند ایشان نقل می کند : مرحوم والد در دوران تحصن خود در حرم حضرت عبدالعظیم (ع)، یک دهه عاشورا منبر رفتند و یک موضوع را در هر شب 3 نوبت ( اول منبر، وسط منبر، آخر منبر) بیان فرمودند.

 در شب دهم، در آخرین منبر فرمودند:« خدایا! تو شاهد و گواه باش که این مرتبه که این جمله را بگویم، در این ده شب سی مرتبه تکرار کرده ام و اتمام حجت نموده ام و برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان و مشهد تمام نقاطی که می دانستم و توانستم هم نامه نوشته ام، و امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس می‌گویم و آن این است که رضا خان، دست نشانده انگلیس است و هدفش، اعدام قرآن و اسلام است و اگر با من روحانی مبارزه می کند، نه به خاطر خود من است، بلکه به این دلیل است که من مبلغ قرانم، به دنیا اعلام می کنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می برد.»

«ما وارث دینی هستیم که از زمان رسول اکرم (ص) تاکنون گذشته از شهادت ائمه اطهار (ع) واصحاب و یارانش، هزاران شهید از علمای بزرگان، در به ثمر رساندن آن نقش داشته‏اند واکنون ما هستیم که ثمره آن همه فداکاری و جان‏نثاری را در اختیار داریم. لذا وظیفه است تاجان در بدن داریم در حفظ آن بکوشیم و این هدیه گرانبهای الهی را که با خون بسیاری ازشهدا آبیاری شده محافظت کنیم... چون معتقدیم که خون ما رنگین‏تر از خون گذشتگان‏نیست.» 

شهید آیت الله مهدی شاه‌آبادی فرزند آن حکیم بزرگ نقل می کند :وقتی که رضا خان دستور داد منبر را از مسجد ایشان بردارند تا مانع سخنرانی ایشان شوند، ایشان دست از سخنرانی برنداشتند و به طور ایستاده سخنرانی می کردند. مأمورین شهربانی هم مرتباٌ به مسجد می آمدند و مطالب منبر ایشان را می نوشتند و گزارش می کردند. یک بار که رئیس کلانتری به مسجد آمده بود، چون می خواست با کفش وارد مسجد شود، ایشان با صدای بلند فرمودند: فاخلع نعلیک!آن چنان به مأمورین پرخاش نمودند که آن ها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند.وقتی که آیت‌الله شاه‌آبادی از مسجد خارج شدند، مأمورین هم به دنبال ایشان رفتند و از ایشان می خواستند که متعهد شوند که دیگر به منبر نروند، ولی ایشان با همان لهجه  اصفهانی خود به مأمورین می‌فرمودند: « برو به بزرگترت بگو بیاد». بالاخره وقتی که اصرار مأمورین زیادتر شد، ایشان ناگهان دستشان را به طرف مأمورین آوردند و فریاد زدند: « بگیرید مرا، می گویم مرا بگیرید» مأمورین، آن چنان از این عمل و ابهت ایشان، وحشت در دلشان افتاد که چند قدم عقب رفتند و بدون آن که هیچ گونه عکس العملی از خود نشان بدهند، مراجعت کردند. 

روزی نیز که دست به تحصّن علیه رژیم رضاشاه می‏زند، مبانی این تحصّن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی چنین توضیح می‏دهد:«ما اینک که می‏بینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حکومت جبّاراست، با همه وجود بایستی در نگهداری آن تلاش نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعت‏نماییم.» 

بصیرت و درک فقهی
در زمان آیت الله شاه‌آبادی، استفاده از بی‌سیم و رادیو در ایران تازه رایج شده بود، ولی چون وسایل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره می شد، بیشتر برنامه های آن مبتذل، ضد‌اسلامی و مروج فرهنگ غرب بود. این امر موجب شد که عده ای از علماء معتقد به حرمت تمام برنامه های آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند.

در این حال عده ای از مردم نزد آیت الله شاه‌آبادی رفته، از ایشان درباره جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند. ایشان ضمن اظهار تأسف از این که این وسیله  تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست ،فرمودند:« رادیو، همچون زبان گویایی است که هم می تواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم می تواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامه های مفید، مانعی ندارد.»

در دورانی که بلندگو تازه رواج یافته بود و تعدادی از علماء، استفاده از آن را مجاز نمی دانستند، ایشان در پاسخ عده ای از مردم که از ایشان پرسیدند: آیا اجازه می دهید بلندگویی خریده و در مسجد نصب کنیم؟ جواب دادند: « این چه سؤالی است؟! حتما آن را تهیه کنید که تا من زنده ام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است.» 

با این اوصاف است که باید گفت بینش سیاسی و شجاعت عملی حضرت امام خمینی در طرح و اجراءنظریه ولایت فقیه و مقابله با توطئه های استکبار جهانی ، در مقایسه با عملکرد مرحوم شاه‌آبادی نشان دهنده آن است که بذر این تفکر از جوانی در دل حضرت امام کاشته شده و ایشان یکی از عوامل موثر در تشکیل این اندیشه و کارکرد بوده اند . همچنین مراجعه به بعضی از فتواهای حضرت امام در خصوص مسائل مستحدثه به ویژه مسائلی چون موسیقی و شطرنج و نحوه استفاده از آن نشان دهنده میزان تأثر ایشان ازفتاوای فقهی مرحوم شاه‌آبادی است .

تأثیرات علمی
تأثیرات علمی در بعد سیاسی: اگرچه آثار زیادی از مرحوم شاه‏آبادی بر جای نمانده است، ولی همان مقدار آثار نیز ارزشمند و ذی‏قیمت است. از جمله آثار ایشان« شذرات المعارف» است  که در آن نکات مهمی از اندیشه سیاسی ایشان منعکس است .در این کتاب در تأکید بر سیاسی بودن دین اسلام‏ می‏فرماید: « قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد، زیرا که قرآن نمی‏فرماید به تنهایی نمازکن، بلکه‏علاوه، بر تولید نمازگزار، اقامه صلوه را در عهده مسلمین گذارده.» قرآن نمی‏فرماید:« تنهاتحرز از زنا نما، بلکه علاوه بر حفظ عقد ، منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما، مقررفرموده.» 

از دید آیت‌الله شاه‏آبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و بسط معارف و حقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزله ریسمان نبوت و ولایت است و وجه ارتباط با مقام مقدس حضرت حجة بن‏الحسن (ع) می‏گردد. 

مرحوم شاه‏آبادی از وحدت با نام «خیط اخوت»یاد می‏کند و معتقد است؛ از جمله علل وعوامل بیماریهای فکری جامعه اسلامی و گسترش و نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، افتراق مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است و رابطه میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئله اختلاف و تفرق رابطه‏ای کاملاً مستقیم است. هر چقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال نیز شدیدتر خواهد بود.

 ایشان برای اتحاد میان مردم، استحکام اتحاد میان علماء اعلام را یگانه طریقی می‏دانست که موجب حفظ اسلام و مسلمین می‏شود و بر این اندیشه بود که در سایه این اتحاد است که پیروان علماء اعلام، در تحت دستور واحد بدون هیچ گونه دغدغه و پریشانی خیال، می‏توانند قیام لله نموده و اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید حق را در میان مردم شایع و افعال قبیحه و صفات رذیله وعقاید باطله را از آنان دور سازند.  

از دیدگاه شاه‏آبادی،«عدد اگرچه فوق حدّ نهایت بوده باشد ولی مادامی که مرتبط نشود به «خیط اخوت»در حکم غیریت و مباینت است و البته جهات مباینه مؤثر در یک جهت و محصل یک معتقد نخواهد بود، چنانچه دانه‏های تسبیح مادامی که به واسطه خیطی منتظم نشود، حرکت هیچ کدام باعث حرکت دیگری نگردد.»

  از اینجا معلوم می‏شود که «اخوّت»از احکام سیاسیه الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است، واز همین‏رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم‌(ص) دست به عقد اخوّت میان مسلمانان زد. در ادامه مرحوم شاه‏آبادی «اخوت» را به عرش تشبیه می‏کند که بر چهار زاویه استوار است. انس و کمال و عزّت و عون. این چهار پایه، امّهات نوامیس عالم بشریت به حسب معاد و معاش است که در شذرات المعارف به تبیین هر یک پرداخته می‏شود. 

آیت‌الله  شاه‏آبادی، توسعه اجتماعات مذهبی را برای ارتباط و دوستی متدینان با یکدیگر، به عنوان خیط اخوت ،اصلی اصیل برای بسط معارف و حقایق دیانت ضروری می‏بیند و برای چنین گروه‏ها و تشکیلاتی، اهداف و برنامه‏هایی را پیشنهاد می‏کند. در اندیشه ایشان، حتی طهارت و صوم و صلوه و زکوه و حج نیز بر سیاست مشتمل است، و «لذا می‏توان علی‏التحقیق گفت که دین اسلام، دین سیاسی است.»

ایشان در زمان خودش، به تأسیس صندوق قرض الحسنه و تأسیس هیأتهای سیار و تعلیم معارف اسلامی و تربیت کودکان به شکل منسجم و تشکیلاتی اقدام نمود. 

مرحوم شاه‌آبادی معتقد  بودند که : «مدت زمانی است که مملکت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلکه شده، انتشار عقاید باطله و اخلاق رذیله و افعال قبیحه به حدّی است که نمی‏توان جامعه را نسبت به انسانیت داد، فضلاً عن الاسلامیه.» 

«غرور مسلمین به حقانیت خود که منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکرشده.» 
اما از نظر آیت‌الله  شاه‏آبادی، «علهًْ العلل، جهل به مرام اسلام است، زیرا که اگر مرام اسلام معلوم ما بود و همان بعینه، مرام ما مسلمین شده بود، البته در اطراف آن کوشش نموده مقصود را انجام می‏دادیم.» 

از نگاه عارفانه سیاسی شاه‏آبادی، تمامی مجاهدتها و مبارزات و تلاش برای ایجاد تشکیلات و جمعیتها، تنها به هدف قیام لله است. 

بحث آقای شاه‏آبادی در این مقوله، از اثبات مدنی بالطبع بودن انسان آغاز می‏شود. درنگاه ایشان، انسان را چاره‏ای جز زندگی جمعی، برای رفع نیازهای علمی و عملی خود نیست، «چرا که رفع احتیاجات علماً و عملاً در عهده یک نفر بیش نخواهد بود» بنابراین« حس احتیاج موجب فتح باب معاونات و اجتماعات است.» 

پس از اثبات مدنی بودن انسان، به بحث تمدن‏سازی بشری می‏رسد و زیربنای اساسی تمدن انسانی را همان داد و ستد و تبادل نیازها می‏شمرد: «حس تمدن انسانی مقتضی قیام به حاجتی است در مقابل اقدام دیگری به حاجت آن، مثل آنکه نجّاری در مقابل بنّایی و غیرها واقع شود.» 

«اما حس تدین که به واسطه زحمات انبیاء(ع) در بشر ایجاد شده، مقتضی قیام به حاجت برادر است و لو حاجتی در مقابل آن نبوده باشد و لذا ناموس عون بر قائمه همت عالیه انسانیت مستقر گردیده و حس و ترغیب به آن در شریعت مطهره فوق حدّ احصاء است.» 
ولی اساس در جامعه دینی بر محوری دیگر استوار است.

 در آنجا پایه و زیربنای تمدن،ایمان به خدا و قیامت است و بر این پایه همه انسانها در دو جمله«امّا اخ لک فیالدین...اونظیر لک فی الخلق» جای خواهند گرفت. در این جامعه محور کاملاً چرخش‏می‏یابد. از خود به غیر دگرگون می‏شود و ملاک رفع نیاز دیگری قرار می‏گیرد. ازاین‏روست که تمامی واژه‏های ارزشی و انسانی همچون: تعاون، ایثار، محبت، عشق،انفاق، گذشت و غیره به قاموس آن راه پیدا می‏کند و امکان تعبیر و تفسیر آن میسور می‏شود.

جانم فدای او
حضرت امام خمینی نزد آیت الله شاه آبادی کتابهای عرفانی فصوص الحکم، مفتاح الغیب و منازل السائرین را فراگرفت. امام (ره) چگونگی آشنایی خود با آیت الله شاه آبادی را چنین توضیح می‎دهد:

«من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه ‎آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن. فهمیدم اهل کار است.

 به دنبال ایشان آمدم و اصرار می‎کردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمی‎کردند تا به گذر «عابدین» - یکی از محلات قم - رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر می‎کرد من فلسفه می‎خواهم قبول کردند. ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خوانده‎ام و عرفان می‎خواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.»

آیت الله شاه آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونه‎ای که هر گاه می‎خواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوندی همان گونه که پدران فرزندان خود را صدا می‎کنند می‎فرمود: روح الله! البته علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان می‎آورد، می‎فرمود: روحی له الفداء، جانم فدای او باد! این مطلب در کتابهای امام (ره) به خصوص در کتابهای عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.