«بیا این طرف بازار، آجیل ارزان بخر» و مشتریهایی که از گذشتههای دور عادت به چشیدن و امتحان کردن مزه و کیفیت آجیلها دارند و در حال تکرار این عادت دیرینه خود هستند؛ اینها نمایی از بازار آجیل آخر سال است.
با رفتن سرماي زمستان و نفوذ عطر بهار از شكافهاي ماه اسفند، انگار بازار هم جاني تازه گرفته است، كسادي بازار هم كمتر شده و مشتريها براي خريدهاي شب عيد دست در جيب خود كردهاند. روح بهار در بازار جاري است، همه بهدنبال چيزي براي عيد هستند؛ يكي بهدنبال حوضچه آبي ماهي است و ديگري بهدنبال شيرينيهاي نخودي خوشرنگ و خوش طعم و ديگري در بازار آجيل بهدنبال بهترين چهارمغز با بهترين كيفيت ميگردد.
بين همه شهرها هم كه «فاروج» به آجيلهايش معروف است. در بازار شهر كه قدم بزني، بازار همان بازار قديمي شهر است اما بوي تازگي ميآيد؛ بويي شبيه شوق كودكانه، چيزي شبيه تولد. بازار بيدار است و گرم؛ بازار آجيل شيرينترين لحظات محصولات شور خود را تجربه ميكند و پسته خندان هم ميخندد از اين همه شوق.
جايي براي سوزن انداختن نيست. كودكان دستان خود را در دستان پدر و مادر خود قفل كردهاند و برق چراغهاي بزرگ آويخته در مقابل مغازهها در نگاهشان ميدرخشد. گاهي دست پدر و مادر خود را به سويي ميكشند و اصرار به خريد چيزي دارند كه در دلشان شوري به پا كرده است. برخيهاشان ميان تيلها ميدوند و گاهي دانهاي آجيل برميدارند و از تنقلات بازار خشكبار، بيش از همه عاشق آن پاستيلهاي رنگي ريخته شده در ظرفهاي بزرگ هستند.
با اينكه قدشان به ميزها و ظرفهاي چيدهشده در پيادهروها نميرسد اما روي پنجه پا ايستاده و به ظرفهاي شيشهاي خوش آب و رنگ خيره شدهاند. نگاهشان كه ميكني نميشود لبخند گوشه لبانت ننشيند؛ نميشود پنجره اتاق كودك درونت را باز نكني و دستي به سرشان نكشي.
- داغ ترين بازار اين روزها
با همه فراز و نشيبهاي اقتصادي و ركودها و كساديها اما اين روزها يك چيز توانسته راه خود را باز كند و آن لبخندي است كه حتي كاسبان هم بر لب دارند. جايي براي ورود به فروشگاههاي خشكبار نيست و بايد مدتها جلوي در مغازه منتظر بماني تا بتواني وارد شوي. قيمتها تا آنجا كه ممكن است ثابت نگه داشته شده تا جوابگوي جيب مشتري باشد يا بهتر بگويم جيب مشتري پاسخگوي قيمتها باشد و همه شب عيد راضي باشند و پستههاي خندان سر سفره هفتسين همه بنشينند.
يكي از كاسبان قديمي بازار آجيل كه سالهاست نان خود را از فروش خشكبار و آجيل تأمين ميكند با اينكه فرصتي براي گفتوگو ندارد و بدون وقفه با دستگاه پوز كار ميكند تا مشتريها را راه بيندازد، ميگويد: بازار آجيل شب عيد داغترين روزهاي اين بازار است. ماهها به انتظار مينشينيم تا به روزهاي پاياني سال برسيم و هم مشتريها را شاد كنيم و هم خودمان به سودي كه ميخواهيم برسيم. تفضلي با بيان اينكه بازار امسال همانند سالهاي گذشته نيست، ادامه ميدهد: با اين حال بازار بهتر از ديگر روزها و ماههاي سال است و اين خود غنيمتي است براي بازاري كه گرفتار ركود شده است.
- از آجيل ديروز تا آجيل امروز
جايي براي تأمل نيست. بايد خيلي زود نگاهت را از تنقلات و ظرفهاي آجيل برگيري و نوبت را به مشتريان در انتظار بدهي. بازار اين سالها چيز متفاوتتري هم دارد؛ بازار آجيل مثل سالهاي دور (سالهايي كه عمري به اندازه عمر پدر بزرگها و مادر بزرگها دارد) نيست؛ ديگر آجيل ختم به نخود و كشمش و پسته نميشود، بازار آجيل رنگينكماني از محصولات متنوع است، از انواع بادام شامل بادام شور و تنوري و بادام خام گرفته تا دانه سويا كه خاصيتش طوماري دارد و چلغوز كه برخلاف اسمش قيمتي نجومي دارد و شايد قيمتش مناسب براي همه نباشد اما با طنازي در بازار شب عيد مانور ميدهد و در كنار ديگر آجيلها خودنمايي ميكند.
بازار داغ است و متنوع، متناسب با سليقههاي متفاوت و هماهنگ با اصول مشتري مداري. چيزي كه مهم است مشتري است. كسبه باانصافتر از گذشته هستند و هدف خالي نماندن دست مشتري است. در ميان همه حساب و كتابهاي بازاريان و ساعتهاي پر تردد مشتري، ساعتهايي هم هست كه وقف رسيدگي به آنهايي ميشود كه جيبشان يار نيست و نگرانند كه شرمنده فرزندانشان شوند. در اين بازار داغ نميشود كه سفره يكي سرد باشد! تا جايي كه ميشود محصولات با قيمتهاي متنوع آماده شده تا هر كسي با هر توانايي مالي بتواند آجيل بخرد و گاهي هم نيازي به خريد نيست؛ بيآنكه وجهي پرداخت كني ميتواني آنچه ميخواهي را براي فرزندانت ببري.
- حس لذت بخش شب عيد
از انصاف بازاريان بازار آجيل كه بگذريم از حسي كه در بازار جاري است نميتوانيم بگذريم. جعفري از شهرونداني است كه خانوادگي براي خريد آجيل شب عيد آمده اند. معتقد است كه خانمها بهترين آجيلها را ميشناسند و آنها متخصص در اين امور هستند. زماني را كنار ظرفهاي مختلف آجيل ميايستند تا با نگاه كارشناسي مادر خانه كيفيت را ارزيابي و بهترين را براي مهمانهاي نوروز خريداري كنند. شايد بيش از نيمساعت در مغازه ميمانند و با دقت و نكته سنجي از ميان پستهها پسته اكبري، بادام هندي، فندقهاي براق و ديگر آجيلها را انتخاب ميكنند و به سمت صندوق ميروند.
در ميان بررسي و آزمونهاي مادر خانه، تيلهاي آجيل كه خالي شدهاند توسط فروشندگان پر ميشوند. برخي براي نشان دادن مرغوبيت آجيل خود تيل بسيار بزرگي را پر از آجيل كردهاند و مدام با دست آجيلها را مخلوط ميكنند و از كيفيت آن ميگويند. دلت ميخواهد گوشهاي بنشيني و فقط نگاه كني به اين همه رنگ؛ به اين همه نگاه كه هر يك حرفي براي خود دارند.
- بازار بيدار
بازاري كه هميشه كمي پس از غروب خورشيد ميخوابد اين روزها تا صبح بيدار است. چراغ برخي مغازهها تا صبح روشن است و درشان قفل نميشود. كمي دورتر از اين شهر، جايي كه مغازههاي آجيلياش هميشه بيدار است اين روزها غوغايي به پاست. خيليها از همه جاي ايران ميآيند تا بهترينها را از آنجا بخرند. حس شهر آجيلي ايران اين روزها جادهها را زير پا گذاشته و تمام بازار آجيل را گرفته است. اينجا همه بيدارند و بازار آجيل، خندان است. اين بازار پر است از شور عيد، عيدانهاي است براي شهرونداني كه به بازار آمدهاند؛ حتي آنها كه براي خريد آجيل نيامدهاند و براي خريد كالايي ديگر چانه ميزنند.
تصور كنيد سفره عيد بدون پسته و فندق و بادام و بادام هندي، مطمئنا چيزي كم دارد؛ پس تصور كنيد كودكي را كه روي پنجه پا ايستاده و از پشت شيشه، پدرش را نگاه ميكند كه كيسههاي آجيل در دست دارد و به سمت او ميآيد؛ سفره بدون آجيل، خندان نيست.