اين پاركينگ، جمعهبازار تهران است. جمعهبازار پاركينگ پروانه يكي از مراكز خريد شلوغي است كه طرفدارانش نه فقط از چهار طرف اين شهر ميليوني كه حتي توريستها و مسافراني از راههاي دور براي خريد اجناس عتيقه، سنتي و صنايعدستي سري به آنجا ميزنند و به نوعي يك مكان توريستي هم بهحساب ميآيد. اين محبوبيت دلايل زيادي دارد؛ از قيمتهاي مناسب، تنوع اجناس و وجود صنايعدستي نقاط مختلف كشور گرفته تا عتيقهجات و برخي كالاهاي دست دومي كه جمعه بازار پروانه را تبديل به برندي كرده است كه رفتوآمد در آن از شيكترين مالها و مراكز خريد پايتخت بيشتر است.
- توليد هنر كار ماست
اين روزها زيورآلات و وسايل تزئيني چوبي در ميان مردم و جوانان رواج زيادي دارد. كارهاي چوبي علاوه بر اينكه سبك هستند، زيبايي خاص و متفاوتي هم دارند. ايجاد اين همه زيبايي كار آساني نيست. نامش مسعود است و همراه با دوستش رضا، غرفه زيورآلات چوبي دارند. مسعود ميگويد: كار روي چوب زمانبر است و براي درستكردن يك گوشواره كوچك، تزئينو رنگآميزي آن، چندين ساعت زمان صرف ميشود.
رضا كه همزمان با مشتريها حرف ميزند و قابهاي چوبي آينه را نشان ميدهد، ميگويد: «ما معماري خونديم ولي خب تو رشتهمون كار ثابت نداريم. چيزي كه ما رو به سمت اين كار تشويق كرد اين بود كه ما هميشه دوست داشتيم چيزي رو توليد كنيم. درستكردن وسيله با دست خودت لذت خاصي داره. ما هم به واسطه رشتهمون سليقه هنري داشتيم و اين شد كه شروع بهكار ساخت تزئينات و زيورآلات چوبي كرديم. ميتونم بگم ما توليد هنري ميكنيم».
مسعود ميگويد كه توليداتشان را آخر هفتهها در جمعه بازار ميفروشند و در طول هفته هم از طريق شبكههاي اجتماعي فروش اينترنتي دارند.
- سفال خام ميگيريم، پُرنقش تحويل ميدهيم
مدلهاي زيبايي از ظرفهاي سفالي رنگارنگ و نقاشي شده را روي ميز كوچكي چيده است و يكبه يك تنوع رنگها و طرحها را با صبر و حوصله براي مشتريان كنجكاو توضيح ميدهد. بساطش پر از كوزههاي كوچك و بزرگ، مجسمه گاوهاي باستاني وكاسه و بشقابهاي رنگي است. روي ميزي كنار همين سفالهاي نقاشيشده دفتر طراحي و قلمي ديده ميشود كه طرح كشيده شده در آن شبيه به طرحهايي است كه ظروف روي ويترين چوبياش دارد. دختر جوان راجع به كارش اينگونه توضيح ميدهد: «اين كار اسمش نقاشي زيرلعابييه. به اين شكل كه قبل از لعابكاري سفال، روي اون طرحها و نقشهايي ميكشيم كه بعد از اينكه داخل كوره رفت استحكام داشته باشه؛ طرحهاي كاشي، گل و بوته و رنگآميزي». سارا 32 سال سن دارد و از وقتي فهميد كه با رشته تحصيلياش نميتواند كاري كند، سعي كرد از هنر نقاشي كه از بچگي به آن علاقهمند بود، استفاده كند و در نهايت با همكاري 2نفر، اقدام به توليد ظروف سفالي با طرح زيرلعابي كردند. همكارانش سفالها را تهيه ميكنند و سارا روي آنها نقشهاي زيبا ميزند. اين سه نفر با وجود اينكه مغازه ندارند و فقط جمعهها در همين غرفه اجناسشان را ميفروشند، درآمد بهتري از گذشته دارند.
- خودش هم فيروزه است
در ويترين كوچكش همه نوع زيورآلاتي پيدا ميشود؛ از دستبندهاي فلزي كه با سنگ تزئينشده، انگشترها و گوشوارههايي كه روي آنها انار دارد تا دستبند و گردنبندهاي مرواريدباف و سنگي كه با شكلها و رنگهاي زيبا تزئين شده است. اسم برند دستساختههاي كوچكش را فيروزه گذاشته. نام خودش هم فيروزه است.
خندهرو و خوش برخورد است. 32 سال دارد و از سال 89 شروع بهكار كرده. ميگويد در دانشگاه صنايعدستي خوانده تا اينكه شنيده و فهميده كه دستساختههاي تزئيني در ميان مردم طرفدار دارد و جايي به نام جمعه بازار هست كه ميتواند آنها را بفروشد. فيروزه ميگويد كار ديگري نداردو از همين دستساختهها زندگياش را ميگذراند و مشكل زيادي هم ندارد. فيروزه هم مثل اكثر جوانان خلاقي كه هنر دستشان را در جمعه بازار ميفروشند جاي ديگري براي عرضه محصولاتش ندارد. او هم فقط هفتهاي يكبار اينجاست و در طول هفته به ساختن همين زيورآلات مشغول است و گاهي از طريق فروش اينترنتي سايت و اينستاگرامش چيزي ميفروشد اما عمدهفروشاش از همين جمعه بازار است.
- تركمنها زيبايي ميفروشند
در همان طبقه اول كه غرفه اجناس آنتيك و زيورآلات است، در راهرويي كه به سمت طبقه دوم ميرود كمكم غرفه صنايعدستي استانهاي مختلف كشور ديده ميشود. يكي از زيباترين غرفههاي موجود، غرفه پارچه، لباس، كيف و كفش و روميزي و روتختي چهلتكه تركمن است؛ دريايي از پولكهاي رنگي زيبا كه با سليقه روي پارچهها دوخته شده و كيف و كفشهاي روفرشي را درست كرده. كمي آن طرفتر روميزيهاي سوزندوزي و روتختيهاي چهلتكه كه هنر ناب بومي ايران را نشان ميدهد، خودنمايي ميكند. امتداد مسير نگاهم به پسران جواني ميرسد كه شالهاي پولك و مليلهدوزيشان را حراج كردهاند. از صورتشان پيداست كه تركمن هستند. پسر جوان كم سن و سالي كه با او صحبت ميكنم علي نام دارد. او ميگويد همه اينها كار خود مردم گنبد است و چون مردم تهران پارچهها و لباسهاي تركمن را دوست دارند و ميخرند، او و دوستانش از آنجا كه درآمدي كه دارند كفاف زندگي در تهران را نميدهد، تصميم ميگيرند سوغات غيرخوراكي شهرشان را بياورند و بفروشند . علي ميگويد: «خداروشكر، اينطوري بهتره. اين جمعه بازار و فروش لباس و پارچهها كمكخرج خوبيه. درآمد كه نيست، مجبوريم جمعهها هم سركار باشيم».
- از گنبدكاووس تا تهران
كمي آنطرفتر در رديف اول همچنان باز هم شال و روسريهاي تركمن ديده ميشود و زنان و دختران جواني كه براي انتخاب از ميان رنگهاي زيبا عجله دارند. داخل غرفه پيرزن تركمني به همراه پسرش نشسته است. مادرخسته است و تمايلي به صحبت ندارد. پسر ميگويد زيرگذر چهارراه وليعصر هم يك غرفه ديگر دارند كه همين شال و روسريهايي را كه از گنبد ميآورند، آنجا ميفروشند. با برادرش تقسيمكار كردهاند و روزهايي كه پاركينگ پروانه شلوغتر و هر روز است نوبتي كار ميكنند. مصطفي تحصيلات آكادميك ندارد اما برادرش كه با او كار ميكند دانشگاه رفته و درس خوانده. ميگويد: «الان هر دوتامون يك كار ميكنيم؛ اون تحصيلات تفاوتي ايجاد نكرده؛ چه درس بخوني و چه نه، بايد زرنگ باشي و بازار رو بشناسي و بدوني مردم و مشتريها چي ميخوان. من اگر امكاناتش رو داشتم حتي بهجاي آوردن اين شال و روسريها از گنبد، خودم اونها رو توليد ميكردم». ميپرسم چرا همان گنبد زندگي نميكنيد و اين كار را آنجا ادامه نميدهيد؟ در پاسخ ميگويد: «اونجا از اين كارا زياده، وقتي هم رقابت زياد باشه قيمت مياد پايين، ولي اينجا با اين همه جمعيت و جديد بودنش براي مردم، حتي اگر سود كمي روي قيمت بكشيم باز هم درآمد قابلقبولي داريم. زياد نيست ولي خب گرسنه و محتاج كسي نيستيم».
- جمعه بازار؛ كمك خرج بازنشستهها
وسط تزئينات و زيورآلات دستساز و دختران و پسراني كه توليدات خودشان را آوردهاند، پيرمردي كنار بساط بزرگش نشسته؛ بساطي كه پر از اجناسي است كه بعضيهايشان اورجينال هستند؛ انواع قوري و قندانهايي كه گويي قلمزنيهاي اصفهان و تبريز است اما دقت كه ميكني ميبيني اصل نيستند. به گفته پيرمرد، اين قلمزنيها ترك هستند. سمت چپ بساطش را چينيهاي ريزنقش و زيبايي پر كرده است كه چينيهاي اصل و سفارش انگليس است كه براي دربار ساخته شده. خرده وسايل ديگري هم ميان بساطش پيدا ميشود كه هيچ ربطي به هم ندارند. سنش را نميگويد اما مشخص است بيشتر از 60 سال دارد. ميگويد كارمند بازنشسته يكي از ادارههاي دولتي است و با همسرش تنها زندگي ميكند و بهخاطر عدمتأمين هزينهها با حقوق بازنشستگي 2 سال است جمعهها را در پاركينگ پروانه ميگذراند؛ «نه جوونم كه مثل اونا چيزي درست كنم نه ميتونم چيزاي بزرگ بيارم، همين سيني و قندان و جاشكلاتيها به اندازه كافي سنگينه، منم كه بيشتر نميخوام؛ فقط كمكخرجم باشه. بعضي وقتا برام ميفرستن و بعضي وقتها خودم ميرم ميارم، با قيمت ارزونتر و اينجا با يكم سود ميفروشم.»
پاركينگ پروانه 3 طبقه است و هر سه اين طبقات پر است از افرادي كه هركدام با بساط كوچكي كه دارند به نوعي كارآفرين هستند. وجه مشترك اكثر اين افراد اين است كه تقريبا هيچكدامشان غير از اين غرفه هفتگي جاي ديگري براي فروش اجناس يا دستساختههاي خود ندارند، همچنين خاص بودن و بهويژه توليدي بودن بيشتر چيزهايي كه در جمعه بازار پروانه به فروش ميرسد در كنار استفاده از هنرهاي سنتي، اين بازار روز را به مكاني توريستي و البته كاربردي براي توليدكنندگان و فروشندگان تبديل كرده است.