مشكل بسياري از راهكارهايي كه براي ارتقاي سطح كيفي اجتماع مطرح ميشوند اين است كه آنقدر به اجتماع در مفهوم يك كليت نظر دارند كه از پرداختن به جزئيات غافل ميمانند. در واقع در اين زمينه به نوعي دچار عارضه كلينگري هستيم. نگاههايي كه سطوح كلان جامعه را مد نظر دارند و چشماندازشان بسيار گسترده است، به شرطي ميتوانند كارايي داشته باشند كه ما در جزئيات نيز درست عمل كرده باشيم.
وقتي در مورد معضلات كلان جامعه به بحث ميپردازيم، در گام اول بايد آسيبشناسي را از جزئيترين واحدهايي كه پيكره جامعه را تشكيل ميدهند شروع كنيم. به تعبيري دقيقتر ابتدا بايد كانون خانواده را به عنوان يك جامعه كوچك در نظر بگيريم. بسياري از مشكلات اجتماعي ما از دل خانواده شكل ميگيرند و بعد كليت جامعه را تحت تأثير قرار ميدهند. مثلا وقتي به سلامت اجتماعي بهعنوان دغدغهاي مهم ميپردازيم بايد ابتدا مسئله سلامت رواني خانوادهها را مدنظر قراردهيم. گاهي رفتار غلط يك سرپرست خانواده، منجر به تربيت نادرست فرزنداني ميشود كه با ورود به جامعه، كل اجتماع را دچار چالش ميسازند.
اين بيتوجهيها و رفتارهاي نادرست، محصولي را در پي دارد كه درنهايت در جامعه رهاشده و سلامت رواني اجتماع را دچار تهديد ميسازد. فرزنداني كه پدر و مادرشان الگوهاي تربيتي به شدت نامناسبي هستند چگونه قرار است در بستري مناسب رشد كنند؟ چطور انتظار داريم در خانوادهاي كه مهرورزي حكم كيميا را دارد فرزنداني پرورش يابند كه مثلا اهل پرخاشگري نباشند و كنترل برخود داشته باشند، بالا باشد؟ وقتي در مورد نمود خشونت رفتاري و كلامي در جامعه به آسيبشناسي ميپردازيم چگونه ميتوانيم خشونتهايي را كه در دل برخي خانوادهها وجود دارد ناديده بگيريم؟ به آغاز سخن بازگرديم براي بازسازي و بهسازي «كل» بايد از «جزء» شروع كنيم. وگرنه كلينگري حكم آب در هاون كوبيدن را خواهد داشت.
- نويسنده و كارگردان سينما