شايد به همان اندازه كه مهم است براي معرفي راههاي پيشگيري و درمان يك بيماري مثل «سرطان» گفتوگو و اطلاعرساني كرد و آموزش داد، لازم باشد از ظهور غولي به اسم «اضطراب» و ديوي به نامِ «افسردگي و افسردهخويي» حرف بزنيم و به بررسي آمارهاي تكاندهنده شيوع اين اختلالات و سطوح درگير آن، از نوجوان و جوان تا ميانسال و كهنسال بپردازيم و بيتعارف و رودربايستي يادآوري كنيم كه افسردگي زنان، سالهاست كه به شكل خاموش، قرباني ميگيرد. اما چرا اختلالات اضطرابي و خُلقي، اينقدر فراگير است؟ روانشناسان باليني بر اين باورند كه الگوي نگرش ما آدمها بهخودمان و پيرامونمان، در ايجاد يك زندگي پر از دلهره و اضطراب و رسيدن به يك غم عميق و مزمن، نقش اساسي و مؤثر دارد. انسان سالم در بهداشت رواني، كسي است كه در مسير معقول زندگي در حال حركت است؛ فرقي ندارد ابتداي راه باشد يا ميانه راه يا به قله رسيده باشد؛ مهم اين است كه آهسته و پيوسته در حركت است.
آدمها با توجه به آموزههاي شناختي دين اسلام مثل «ليس للانسان الا ما سعي» متوجه قدرتِ دروني خود ميشوند. با «لايكلف الله نفسا الا وسعها» انتظارات بيش از حد و مخربشان از خود و ديگران تعديل ميشود و با باور به «انالله و انااليه راجعون» سطح تحملشان براي پذيرفتن ناكاميها بالا ميرود. عبدصالح پروردگار، براي ديگران زندگي نميكند، چرا كه «رضيالله عنهم و رضوا عنه»؛ او بهدنبال رضايت پروردگار است، اگر چه از درد و رنج ديگران هم بيخبر نيست چون «يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا». اما درعينحال اگر تلاشهايش توسط ديگران ناديده گرفته شود، به پوچي نميرسد. غصه ازدسترفتههاي هرگز بهدست نيامده، سوهان روحش نميشود چون «لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم» را دريافته و خوب ميداند در اين زندگي، تنها و رها شده و بيتكيهگاه نيست و زمزمهاش در فراز و فرودهاي زندگي «من يتوكل عليالله و هو حسبه» است.