اين گزارش براي مردم تهران است كه گذشته يادشان نرود؛ شهري كه در بعضي از كوچه پسكوچههايش انگار زمان ثابت مانده و عقربه تاريخ از دهههاي 60، 50 اينطرفتر نيامده است. پيرهاي اين محلهها و ساختمانهايش هويت محلي ما را ميسازند. اما انگار از عمر آن ساختمانها هم چيزي باقي نمانده؛ بايد كمكم براي روزنامه آگهي ترحيمي بفرستيم و با گرمابههاي بيستون و بيپنجره آپارتمانهاي 70-60 متري رفيقتر شويم.
در اطرافش بوي نم، فضا را پر كرده است. با اينكه اين روزها ديگر گرمابهها رونق گذشته را ندارند اما انگار رطوبت آنقدر در خاك نفوذ كرده كه از همان سالها بويش باقيمانده است. درست است كه گرمابهها كم شدهاند و يكي پس از ديگري جاي خود را به آپارتمان يا مراكز خريد ميدهند اما هنوز هم تعدادي در جنوب تهران به چشم ميخورند و فعال هستند. «همين روزهاست كه اين هم تعطيل شود»؛ ميگويد 35سال از عمرش را در اين گرمابه گذرانده و هر دو با هم پير شدهاند. با اينكه بازنشسته شده باز هم به كارش ادامه داده و دست از سر گرمابه برنميدارد اما انگار گرمابه، ساز جدايي ميزند و امروز و فرداست كه همچون گرمابه ميدان بروجردي و بسياري گرمابههاي ديگر تن به بيل و كلنگ دهد و جاي خود را به مركز خريد بدهد. پيرمرد، 63سال دارد. خاطرات آن روزها را به خوبي به ياد دارد. تقي رضايي ميگويد:«به خلوتي اين روزهاي گرمابه نگاه نكنيد. روزگاري داشتيم اينجا. آن زمان مثل الان نبود كه همه حمام داشته باشند. اصلا مگر در خانه همه مردم گاز پيدا ميشد؟ روز تعطيل اينجا خيلي شلوغ بود. اكثر اهالي محل در طول هفته فرصت نداشتند و روز تعطيل به گرمابه ميآمدند. سروصدايي بهپا ميشد كه نگو! كل اخبار محل را ميشد همان روز تعطيل فهميد. انگار مردم بهتر از حال هم خبر داشتند».
- از هياهوي حمام عمومي تا حمام نمره
حمامهاي عمومي زودتر از حمام نمره تعطيل شدند. بعد از تعطيلي حمام عمومي بود كه ديگر گرمابهها آن فضاي دوست داشتني نبودند و كمكم هر كسي حمامي در خانهاش ساخت. آقاتقي از روزهاي شلوغ حمام عمومي و بروبياهايش ميگويد:«در حمام عمومي افراد تفريح هم ميكردند. بعد از اتمام شستوشو دوستان دور هم مينشستند و برايشان چايي ميآورديم. پدري صبح زود پسرش را به حمام ميآورد و قبل از اينكه به مدرسه برود او را ميشست. صبح زود حمام رفتن هم جزئي از برنامه زندگي روزمره مردم شده بود. قبل اينكه سر كار بروند، هنوز آفتاب نزده به حمام ميآمدند. گاهي اوقات قبل از اينكه در حمام را باز كنم چند نفري در تاريكي قبل سحر پشت در حمام بودند. همه در عمومي جمع ميشدند و گل ميگفتند و گل ميشنيدند». بعضي چيزها كه از زندگي ما حذف ميشود، متعلقاتش را هم با خودش ميبرد. به همين دليل است كه ميگويند هويت محله، بخشي از هويت ما هم هست. ضرب المثل «رفيق گرمابه و گلستان» هم شايد مال همان قديمها باشد. آنقدر رفيق بودند و حرف نگفته با هم داشتند كه حتي حمامشان را هم با هم ميرفتند. اما هر چقدر همهچيز فردي و خصوصيتر شد ما آدمها هم از هم دور افتاديم و ديگر كمتر كسي رفيق گرمابه و گلستان ديگري شد. آدمها كه كمكم از هم دور شدند، حمام نمره هم پديد آمد. از روي نمره به مشتريها وقت ميدادند؛ «بعضيها كه ميخواستند در روز تعطيل حتما نوبت به آنها برسد از روز قبل نمره ميگرفتند. در حمام نمره، فضا تقسيمبندي شده است و هر كسي زير يك دوش ميرود و ديگر آدمها روبهروي هم قرار نميگيرند».
- مگه حمام دامادي رفتي؟
همه آداب و رسوم آن زمانها به هم گره خورده بود و يكي از مهمترين آداب عروسيهاي دو،سهدهه پيش، حمام دامادي بود. آقارضا حبيبي كه در ميدان شهداي تهران گرمابهدار قديمي است درباره عروسيهاي آن زمان ميگويد:«اگر قرار بود دامادي به حمام بيايد حتما از 2، 3روز قبل اطلاع ميدادند. وقت حمام، در عمومي همه دور داماد حلقه ميزدند و دلاكها او را ميشستند. شعر ميخواندند، كف ميزدند و براي سلامتي و خوشبختي داماد صلوات ميفرستادند. ما هم برايشان اسپند دود ميكرديم. اگر قصد داشتند به حمام نمره بروند، حمام بزرگتر را نشان ميكردند و در آن داماد را ميشستند». اين روزها رسم است داماد روز عروسياش كارش به هر كسي افتاد با او دولاپنجلا حساب كنند و قيمت همهچيز ناگهان بالا ميرود. اما در حمامهاي قديم اينگونه نبوده. آقارضا ادامه ميدهد:«آن زمان براي ما فرقي نداشت كه داماد است يا نه. از همه يك قيمت ميگرفتيم. ولي عموما دامادها بعد از حمام، انعام خوبي ميدادند. يادم است يكبار دامادي 5هزارتومان انعام داد. اين مبلغ در آن زمان با درآمد يك روز كامل حمام برابر بود».
- وقتي ديگر لنگي نبود
همه عشق حمام عمومي يك طرف و لنگهايش طرفي ديگر. در صنف گرمابهداران همهچيز در حال انقراض است. لنگها هم خيلي زود بقچه خود را بستند و رفتند؛«اين قفسهها را ميبينيد؟ براي لنگ بود. اما بهداشت از يك زماني به بعد اجازه نداد به مردم لنگ بدهيم و هر فردي بايد با حوله شخصي خودش به حمام ميآمد. آن زمان يك لنگ ميداديم تا فرد به دور خودش بپيچد. وقتي هم از حمام بيرون ميآمد يك حوله روي دوشش ميانداختيم و يك حوله هم روي سرش تا موهايش را خشك كند. امروز كسي كه به گرمابه ميرود علاوه بر حوله بايد ليف و صابون شخصي هم همراه خودش ببرد».
- دوشي 10هزار تومان
درست است كه ديگر صداي شرشر مداوم آب در گرمابهها نميپيچد اما بالاخره هستند كساني كه به گرمابه ميروند و هنوز چراغ آن را روشن نگهداشتهاند. آقا تقي درباره مشتريهاي امروزياش ميگويد:«اكثر مشتريهايمان را كارگران ساختماني تشكيل ميدهند. آنها حداقل يكسال سر يك ساختمان كار ميكنند و چون ساختمان نيمهكاره حمام ندارد براي شستوشو به اينجا ميآيند. گاهي هم اتفاق ميافتد مخصوصا در زمستان كه افراد مسن به گرمابه ميآيند. در زمستان ممكن است حمام خانهشان گرماي خوبي نداشته باشد و از ترس سرماخوردن به گرمابه ميآيند. هزينه هر حمام نمره هم 10هزار تومان است». اين مبلغ براي يك ساعت حمام درنظر گرفته شده و اگر بيشتر زير دوش خواستيد بمانيد بايد بيشتر بپردازيد.
- كابوسي كه تعبير ميشود
شايد براي شما اصلا مهم نباشد اما 90درصد گرمابههاي تهران تعطيل شدهاند. يعني از 1400گرمابه كمتر از 100واحد مانده است؛ گرمابههايي كه در محلههاي قديمي پراكندهاند و هرروز هم تعدادشان كمتر ميشود. رضايي، متصدي گرمابه رضايي ميگويد: «اين گرمابه هم روزهاي آخر خود را ميگذراند و بهنظر ميرسد مالك آن قصد دارد بنايي ديگر بسازد. قديمها با نفت، گرمابه را روشن ميكرديم و مشتري هم آنقدر زياد بود كه گرمابهداري صرف داشت اما الان گاز مصرف ميكنيم و با گران شدن آن ديگر صرفه اقتصادي ندارد». حالا اگر گرمابهاي در تهران از بين همتايانش خوششانستر باشد، ممكن است ميراثفرهنگي يا يك آدم خوش ذوقي روي آن دست بگذارد و كمي به سر و شكل آن برسد و خلاصه از تخريب و رفتن زير سايه برجهاي غولآسا نجات بيابد، وگرنه اره و تيشه، كابوس هرشب حمامهاي قديمي اين شهر است؛ مكاني كه قسمتي از فرهنگ ايراني بود و حالا مثل خيلي چيزهاي ديگر بايد انتظار مرگ را بكشد.