شهرکتاب در پنجسال گذشته مقارن با روز بزرگداشت سعدی همایشهای دیگری دربارهی این سخنسرای سترگ زبان فارسی برگزار کرده است؛ در این همایشها وجوه مختلف تاثیرگذاری شیخ اجل بر دیگر سخنسرایان بزرگ ادبیات جهان و مشابهتهای وی با ایشان تبیین میشود.
در همایش امسال که تبیین و تشریح مشابهتهای ویکتور هوگو با حکیم شیراز را در دستور کار خود داشت، دکتر میرجلالالدین کزازی، دکتر غلامعلی حدادعادل، دکتر طهمورث ساجدی، فریدون مجلسی، کوروش کمالیسروستانی و علیاصغر محمدخانی حضور یافتند.
همایش یادشده با یاری مرکز سعدیشناسی، رایزن فرهنگی ایران در فرانسه و مرکز مطالعات هوگو برگزار شد.
- یا شاتوبریان یا هیچ!
معاون فرهنگی و امور بینالملل شهرکتاب در آغاز همایش سعدی و ویکتور هوگو به تشریح جایگاه سعدی در گسترهی ادبیات جهان پرداخت و وجوه اشتراک میان وی و هوگو را نیز برشمرد؛ محمدخانی اظهار داشت: سعدی در اروپا، بهویژه فرانسه جایگاه و مقام والایی داشته است و همچنان دارد. آثار و افکار وی تقریبا یک قرن پیش از تمام شعرای فارسیزبان در اروپا ترجمه شده است. در سال ۱۶۳۴ میلادی نخستین ترجمهی منتخب گلستان به زبان فرانسه در پاریش منتشر شد. ۱۷۲ سال پس از این ترجمه ویکتور هوگو متولد شد. او نزد ایرانیان اهمیت بهسزایی دارد؛ میتوان میزان این اهمیت را با اهمیت سعدی نزد ایشان مقایسه کرد. به اعتقاد هوگو ادبیات باید در دورههای مختلف بر اساس روشهای زندگی متحول شود و با پیشرفتها همسویی یابد.
وی افزود: نهضت رمانتیسم (که پیدایش آن تا حدی مرهون انتشار آثار شرقی است) از آغاز به استقبال سعدی شتافت. هوگو عباراتی از سعدی را سرلوحهی سه شعر در شرقیات قرار داد. تاثیر او در کتاب دیگر هوگو (افسانهی قرون) نیز پیداست. تصورات این نویسندهی فرانسوی دربارهی ایران از مطالعات وی دربارهی سعدی و نیز کتاب هفتم هرودوت متاثر است. هوگو زندگی بسیاری شگفتی داشته است. او در چهاردهسالگی در یادداشتهای خود مینویسد: میخواهم شاتوبریان باشم یا هیچ. او از آنپس با عشقی شدید به نویسندگی، شاعری و نقد هنری پرداخت. او بیشک یکی از محبوبترین نویسندگان فرانسه و جهان است.
محمدخانی در انتهای سخنان خود، چرایی نشاندن نام هوگو در کنار نام سعدی (در این دورهی از سلسله همایشهای سالانهی بزرگداشت سعدی) را تشریح کرد و گفت: مرکز فرهنگی شهرکتاب بر آن است تا با یاری مرکز سعدیشناسی، آموزهها و آثار سعدی را در قیاس با مظاهر زبانهای دیگر تشریح و تبیین کند؛ این برنامهی دهساله از سال ۱۳۹۱ تاکنون، در بستر همایشهای سالانه در روز بزرگداشت سعدی برگزار شده است. سعدی و پوشکین، سعدی و یونس امره، سعدی و سروانتس، سعدی و متنبی و سعدی و کنفسیوس برنامههای پیشین از این سلسله هستند. این همایش در آینده در شیراز و پاریس پی گرفته میشود.
معاون فرهنگی شهرکتاب ادامه داد: شاید در نگاه اول نتوان نسبتی میان سعدی و هوگو یافت؛ اما در پی مطالعهی آموزهها و آثار ایشان میتوان مشابهتهای بسیاری را یافت. هر دوی آنها مصلح اجتماعی بودهاند؛ هم سعدی و هم ویکتور هوگو در انواع مختلف ادبی تجربههای بسیار را آزمودهاند؛ هر دوی ایشان تحولات بسیاری را صورت دادهاند؛ آنها در زبانهای خود به فصاحت و در عین حال سادگی مشهورند؛ آثار سعدی در زمان خود و در زمانها پس از وی بسیار انعکاس یافته است؛ این ویژگی دربارهی ویکتور هوگو نیز صادق است؛ سعدی و نیز هوگو در گسترهی اشعار غنایی شاهکارهای بسیاری را سرودهاند. شباهتهای بسیاری از ایندست میتوان یافت. بسیاری از محققان و پژوهشگران دربارهی این مشابهتها مقالات بسیاری نوشتهاند که بسیار در خور توجهاند؛ از خلال آنها میتوان چگونگی تاثیرپذیری هوگو از سعدی را دریافت.
- همان که سعدی شیراز کرده است
کمالیسروستانی در ابتدا به تشریح جایگاه سعدی نزد جهانیان پرداخت؛ وی تصریح کرد: گستردگی و تنوع آثار سعدی او را بهعنوان سخنوری توانا و اندیشهورزی نامی تبدیل کرده و سلیقههای مختلف را به سوی وی جلب کرده است. حضور همیشگی سعدی در میان مردم و آمیزش او با گروههای مختلف اجتماع موجب اقبال کلامش نزد همگان شده است، چنانکه وی را سخنگوی مردم میدانند. این حضور پیوسته تنها در جغرافیای زبان پارسی نمانده و مرزهای بسیاری را درنوردیده است؛ چنانکه بیرون از مرزهای زبان پارسی و آنسوی فرهنگ ایرانی نیز بسیاری از اندیشمندان و سخنسرایان دنیا را به شگفتی و ستایش برانگیخته است.
وی افزود: فطرت مداراپسند، فکر مثبت، طبیعت آرام، طبع معتدل و سازشگر، خوی نرم و صلحجو، اندیشهی مسالمتجو و خیراندیش و روح منصف سعدی حکمت معتدلی را پی ریخت که در شرق و غرب ستایشگر و دوستدار یافت. در واقع آنچه بیش از همه غریبان را مجذوب سعدی کرده است، تعالیم اخلاقی اوست که انگیزهای جز بشردوستی ندارد. او شاعری جهانی است و جهان شاعر نیز در آثارش؛ اقصای عالم را در بر میگیرد و به شهرها و کشورها و قبیلهها و اندیشهها و دینهای مختلف میپردازد.
کمالیسروستانی در ادامه، پیشینهی آشنایی فرانسویها با سعدی و نیز چگونگی تاثیرگذاری افکار وی بر ایشان را تشریح کرد و افزود: اقبال شاعران، نویسندگان و روشنفکران فرانسوی به سعدی و افکار او به گونهای است که بسیاری از ایشان (از هوگو گرفته تا دیدرو) او را همکیش و هممسلک خود میپنداشتند؛ آنها نهتنها از او متاثر شدند، که هرکدام در ستایشش مقالهای نگاشتند؛ برخلاف نسل اول تجددخواهان ایرانی که مقهور لعاب غربی تجدد بودند و گاه بر سعدی میتاختند. بهعنوان نمونه احمد کسروی (که در اندیشههای نابخردانهی او شکی نیست) در مقایسهی سعدی و ویکتور هوگو مینویسد: سعدی اندیشههای پست و بیخردانهی زمان خود را به رویهی پند یا حکمت انداخته و به قالب سخن ریخته است»؛ او در مقابل دربارهی ویکتور هوگو میگوید: «هوس سخنبازی گریبانگیر او نبوده که بنشیند و شعر بگوید تنها برای اینکه میخواهد شعر بگوید... و یاوهگو نبوده است... در حالیکه همهی شاعران ایران بافنده و یاوهسرا بودهاند»؛ کسروی میافزاید: «اگر مردم فرانسه به هوگو ارج میگذارند بهجاست، ولی او کجا و سعدی و حافظ کجا؟
وی اظهار داشت: طرفه آنکه کسروی جزماندیش و سطحینگر هیچگاه از نظر شاعران و روشنفکران فرانسوی دربارهی سعدی و شاعران ایرانی خبر نداشته است. ویکتور هوگو شاعر و نویسندهی رمانتیک فرانسوی، فارسی نمیدانست، اما به کمک ژول مول و ارنست فوئینه در بیستوپنجسالگی با شاعران مشرقزمین و ایران آشنا شد و به اندیشه و نگاه سعدی دل باخت. هوگو ۲۷ سال داشت که دین خود را به عشق خود به ادبیات ایران و مشرقزمین با انتشار «شرقیات» اداکرد؛ او با بهره از مضامین گلستان مینویسد: همهچیز گذران است؛ شرق عظمت خود را از دست داده است؛ غرب نیز به زودی از دست خواهد داد. پس چه باید کرد؟ همان کاری که سعدی شیراز کرده است؛ باید گلستانی ساخت که: باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند.
کمالیسروستانی انسان، آمال، آرزوها و مطلوبهای او را بهعنوان نمودهای مشترک اندیشگانی سعدی و هوگو برشمرد و تصریح کرد: این دو چونان حکیمانی خردورز و دردآشنا در آثارشان به بیان آسیبهای جوامع انسانی و راهکارهای آن میپردازند و بر آنند تا به قدر همت خویش در این عرصه دستاوردهای نوینی را به جامعهی بشری ارائه کنند. از اینروی شناخت آنها و آثارشان و کشف نقاط مشترک اندیشگانی و ادبی آنها راهی است به سوی نزدیکشدن فرهنگها؛ چراکه اصولا ادبیات به مثابه عامل پیونددهندهی ملتها عمل میکند و عامل اصلی ارتباط و نیز جریان سیال فرهنگی است؛ حفظ و پرداختن به آن ضرورتی انکارناپذیر است.؛ چراکه بیشک ادبیات هر سرزمین در راستای پیوند و تفاهم فرهنگها، بزرگترین سرمایهی فرهنگی و مهمترین عامل حفظ، استمرار و استقلال آن است.
وی در انتها ضمن تاکید بر ضرورت شناخت و معرفی گنجینههای ادبی و فرهنگی گزارشی کوتاه از کارنامهی سعدیپژوهی در سال پیش ارائه کرد.
- بر خان گسترده سعدی
حدادعادل در ابتدای سخنان خود ضمن تاکید بر ضرورت برگزاری چنین همایشهایی از رویکرد شهرکتاب در اینباره قدردانی کرد؛ وی از علاقهی شخصی خود به سعدی گفت و از آنپس به تشریح جایگاه گلستان در آموزش زبان فارسی و ترویج این زبان در دیگر کشورها پرداخت؛ وی تصریح کرد: گلستان از بدو تالیف به سال ۶۵۶ (به تصریح خود سعدی)، کتاب درسی در حوزههای فارسیآموزی، زبانآموزی و ادبآموزی در سراسر قلمرو فارسیزبانان (شبهقارهی هند، آسیای میانه، آسیای صغیر، شمال آفریقا) بوده است. این کتاب به اندازهای در جای خود خوش نشسته است که بیرقیب و بیبدیل بوده است. میتوان برای بررسی چاپها و ترجمههای مختلف گلستان در هند تحقیقی ضروری را صورت داد.
وی افزود: پس از تالیف گلستان دیگر کتابهای درسی منسوخ شدهاند؛ این اثر حتا توانسته است جا را بر کتابی چون کلیله و دمنه تنگ کند. اگر گلستان تالیف نمیشد، کلیله و دمنه نقش آن را ایفا میکرد؛ اما گلستان بر این اثر (با همهی زیباییها و لطافتهایش) غلبه کرده است. سنت گلستانخوانی هیچگاه منسوخ نشده است و همچنان در مدرسههای فارسیزبان ادامه دارد؛ گرچه این سنت قدری ضعیف شده است. میتوان گفت همهی ادیبان، نویسندگان و شاعران بنام ما بر سر سفرهی سعدی نشستهاند و از گلستان او بهره بردهاند. نقش گلستان در قوتبخشیدن به زبان و ادب فارسی در ذهن و روح فارسیزبانان و ایرانیان شبیه نقش شیر مادر است در استحکام استخوانبندی و قوت اندام یک انسان.
رئیس فرهنگستان زبان فارسی بر میزان تاثیرگذاری گلستان در قوت زبان فارسی تاکید کرد و افزود: متاسفانه امروز گلستان نقش مرکزی و محوری خود در آموزش زبان و ادب فارسی را از دست داده است و ما از این حیث مغبون هستیم. میتوان ویژگیهای بسیاری را از گلستان برکشید که جایگاه بیبدیل آن در گسترهی زبان فارسی و آموزش این زبان را موجب شدهاند. این ویژگیها به دو دسته تقسیم میشوند: یکی ویژگیهای صوری و ساختاری است و دیگری و ویژگیهای محتوایی. من تنها برخی از آنها را بر میشمرم، با این نیت که مخاطبان به جستوجویی از ایندست در گلستان تحریک شوند. متاسفانه تاکنون گلستان از حیث چگونگی تاثیرگذاری در گسترهی آموزش زبان فارسی تحلیل و بررسی نشده است.
وی تاکید کرد: فصاحت سخن اولین ویژگی صوری و ساختاری گلستان است. ذوق بیبدیل و هنر یگانهی سعدی موجب شده است اگر تنها یک مصرع از اشعار او در میان انبوه ابیات دیگران گنجانده شود در خور تشخیص باشد. سهل و ممتنعبودن اشعار سعدی موجب شده است آنها به نوعی توصیفناپذیر باشند و به مدد نوعی دریافت شهودی درک شوند و تشخیص داده شوند. فصاحت، زیبایی، لطافت کلام و دلنشینی سخن سعدی عنصر اصلی در بیهمتایی گلستان است. سعدی آگاهانه راه خود را از نثر مصنوع و متکلف زمانهی خود جدا کرد؛ آسیبی که پس از استیلای مغول بر نثر فارسی وارد شد و موجبات افراطکاریهای رایج در مقامهنویسیها را فراهم آورد، بر آثار سعدی راه نیافت؛ البته باید در نظر داشت که او به نثر مرسل دور از آرایههای ادبی نیز اکتفا نکرد و با ظرافت، لطافت و دقت آرایههای ادبی و سجع را به زبان فارسی وارد کرد.
حداد عادل داستانیبودن گلستان را از دیگر ویژگیهای صوری آن برشمرد و افزود: این امر موجب جاذبهی گلستان نزد عموم مخاطبان به ویژه اطفال شده است. از آنجا که داستانهای گلستان کوتاه است میتوان دریافت مولف آنها را طراحی و مهندسی کرده است. معلمان میتوانند در اینباره تحقیق کنند و تدابیر او را دریابند. در گلستان داستان تکراری یافت نمیشود؛ آنها بدیعند. بهعنوان مثال در پی خواندن داستانهای مولوی میتوان ریشههای آنها را در آثار دیگر یافت؛ حال آنکه کسی نمیتواند رد پای داستانهای گلستان را در کتابهای پیش از آن بیابد. تنوع مضامین دیگر ویژگی گلستان است. سعدی در قسمتبندی گلستان (به هشت باب) به ابعاد مختلف زندگی توجه کرده است. آنچه در حکمت عملی، تهذیب اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل خوانده میشود در ابواب گلستان گنجانده شده است.
رئیس فرهنگستان زبان فارسی ضمن تشریح مصادیقی در اینباره افزود: آمیختگی با شعر را میتوان دیگر ویژگی مهم گلستان برشمرد. سعدی در اینباره اندازه نگه داشته است؛ به این معنی که شعر نه از حد خارج شده است و نه غایب. آمیختگی با طنز را نیز میتوان در زمرهی ویژگیهای ساختاری گلستان جای داد. سعدی این کار را با ظرافت صورت داده است؛ گاه حتا نمیتوان به سادگی طنز آن را دریافت. سرآخر باید زبان عفیف را نیز به ویژگیهای یادشده افزود. اگر بخواهیم عفت کلام سعدی را تصدیق کنیم باید زبان وی را با زبان مرزباننامه مقایسه کنیم تا دریابیم چرا یکی از آن دو به کتاب درسی بدل شده است.
وی در بخش دیگر سخنان خود ویژگیهای محتوایی گلستان را برشمرد؛ حدادعادل اظهار داشت: گلستان کتاب بیان واقعیات است؛ یعنی نگاه سعدی، نگاهی واقعنگر است؛ او نه ایدهآلیست است و نه به سبک داستاننویسان قدیم ایرانی به سحر و جادو و عوالم جادویی متوسل شده است. مخاطب در رویارویی با داستانهای سعدی در مییابد وقایع در همین دنیا صورت یافتهاند و تصویر همین دنیایی هستند که او در آن میزید؛ برای او داستانهای سعدی تکرارپذیر مینمایند؛ او نمیخواهد از نفهمیدن مخاطبان بهره جوید و آنها را به تعجب وادارد. تجربههای زیستهی سعدی در این اثر بازتاب یافته است؛ به این معنی که انسانی با استعداد شگرف پا در سفر نهاده و آفاق را گردیده و مهر بتان ورزیده و خوبان فراوان دیده است. سعدی حاصل دنیادیدگی خود را در گلستان ریخته است.
حداد عادل افزود: سعدی در گلستان از ورود به اختلافات مذهبی پرهیز کرده است؛ این را میتوان بهعنوان ویژگی دیگر این اثر برشمرد. این رویکرد بسیار در خور توجه است. او اهل سنت است و در قصاید خود خلفای راشدین را ستوده است؛ حال آنکه در گلستان هیچ داستانی دیده نمیشود که اختلافات و تعصبات مذهبی را برانگیزاند. همهی این ویژگیها موجب شده است گلستان سعدی به عموم زبانها ترجمه شود. به اعتقاد من قدیمیترین اثر فارسی که به زبان فرانسه ترجمه شده است گلستان است. نیاکان ما در سراسر قلمرو فرهنگ ایرانی نه تنها زبان و ادب فارسی را از سعدی آموختهاند بلکه فرهنگ اسلامی ـ ایرانی را نیز از او فراگرفتهاند. ما همچنان بر سفرهی سعدی نشستهایم. زبان امروز ما (از حیث نسبت واژگان فارسی و عربی) همان زبان سعدی است.
- سعدی و رمانتیکهای غربی
ساجدی در سخنان خود با عنوان «ویکتور هوگو در عصر «رنسانس شرقی» و ادبیات فارسی» رنسانس قرن شانزدهم را معرف اروپا و موجب پیشرفتهای مهم اروپاییان دانست و اظهار داشت: باید در نظر داشت، در اوایل قرن نوزدهم، گرایش به شرق از طرف رمانتیکها، بهویژه از سوی خاورشناسان علمانی (لائیک) به گونهای رقم خورد که اروپا درصدد برآمد رنسانس خویش را تکمیل کند؛ از اینروی رو به شرق نهاد؛ چراکه اهمیت آن را در طول جنگهای صلیبی قرون دوازدهم و سیزدهم میلادی به خوبی دریافته بود. در واقع رنسانس شرقی که جای مطالعات یونانی و رومی را گرفته بود کمکم در کشورهای مهم اروپایی همچون فرانسه، آلمان، انگلیس و هلند جایگاه خود را یافت؛ آنچنانکه آنکتیل دو پرون فرانسوی (بانی ایرانشناسی در ۱۷۷۱) در سال ۱۸۰۸ و سپس افراد دیگر (از جمله نویسنده و شاعر جوان ربع اول قرن نوزدهم، ویکتور هوگو در مقدمهی شرقیات) اظهار داشتند که در عصر لویی چهاردهم علما به زبان یونانی میپرداختند و یونانشناس بودند و امروزه به شرق (ایرانشناسی، مصرشناسی، آشورشناسی، چینشناسی و...) میپردازند.
وی افزود: گوته پس از سالها مطالعه دربارهی آثار شرقی و ادبیات فارسی (به لطف ترجمهی ژوزف فون هامر اتریشی از حافظ) دیوان غربی ـ شرقی (۱۸۱۹) خود را به رمانتیکهای عصر خویش ارائه کرد. از اینروی شرقیات هوگو نیز ده سال پس از انتشار دیوان گوته قرینهای شد در برابر این اثر بیبدیل. در این فاصله نویسندهی انگلیسی، توماس مو، با اثرش، لاله رخ (۱۸۱۷)، پا به عرصهی رومانتیسم و شرق گذاشت و هوگو هم توجه خاصی به آن مبذول داشت.
ساجدی به پیشینهی ترجمهی گلستان در غرب اشاره کرد و تصریح داشت: بر اساس این ترجمهها یوهان گوتفرید هردر، فیلسوف آلمانی و صاحب جستار گلزار سعدی، در یک موضعگیری بیسابقه سعدی را استاد خود خواند؛ در همین ایام دنی دیدرو جستاری با عنوان سعدی منتشر کرد. اما در سال ۱۸۰۷ ترجمهی لیلی و مجنون جامی به همت آنتوان لئوناردو شزی، ادبیات کلاسیک شرقی را وارد جریان رنسانس شرقی کرد و کمکم ترجمهی آثار کلاسیک فارسی در دو مکتب ادبی و تاریخ رواج یافت؛ آنچنانکه ادگار کینه، مورخ و ژرمانیست بزرگ فرانسوی در اثر معروف خود، نبوغ مذاهب (۱۸۱۴)، به تبع آنکتیل دو پرون و هوگو جریان رنسانس شرقی را عملا متداول کرد. این جریان جای خود را در قرن نوزدهم فرانسه باز کرد.
وی ادامه داد: سعدی در قرن سیزدهم میلادی معرف دورهای سخت از ایران و شرق بود و هوگو در قرن نوزدهم معرف دورهای دشوار از تاریخ فرانسه؛ اما هر دو در آثارشان به مباحث روز توجه داشتند و سعی کردند این مباحث را به بهترین شیوه نشان دهند. پشتوانهی سعدی بوستان، گلستان و کلیات اوست که از قرنها پیش تدریس میشوند و ترجمههای آنها به زبانهای اروپایی مفاهیم و بحثهای مفیدی را به همراه آورده است و پشتوانهی هوگو شرقیات و چند اثر دیگر است که رنگی از این اثر دارند. مجموعهی این آثار معرف آنند که اهل فن توانستهاند جایگاه واقعی آنان را با جریان رنسانس شرقی در ادبیات جهانی نشان دهند.
- هنر به پاس هنر
کزازی ضمن تاکید بر نبود پیوندهایی چندان آشکار میان سعدی و هوگو بحث خود را آغاز کرد؛ وی در شرح چرایی این وضعیت اظهار داشت: هرکدام از ایشان وابسته به فرهنگ و تاریخ و منشی جداگانهاند؛ از سوی دیگر سعدی سخنوریست از سدهی هفتم خورشیدی و هوگو سخنوری است کمابیش همروزگار. اما اگر بسیار کلان و فراخ بنگریم میتوانیم پیوندها و همانندیهایی را در میانهی این دو بزرگ بیمانند سخن بیابیم. من در این گفتار کوتاه میکوشم تنها بر دو پیوند بنیادین و سرشتین انگشت بر نهم و از دو همانندی در میانهی سعدی و هوگو سخن بگویم.
وی افزود: میانگارم که برجستهترین و بنیادینترین رشتهی پیوند در میانهی این دو نگاهیست که آنان به انسان دارند. در همهی سرودهها و نوشتههای سعدی و هوگو کمابیش ما همواره با چهرهی انسان روبروییم. هر دو غم انسان را میخورند؛ بزرگترین خارخار هردو سرنوشت و فرجام و چگونگی زندگانی آدمی است؛ مردمدوستی برترین ویژگی است. شما در سرودهها و نوشتههای اندرزین سعدی، همواره میبینید که او به انسان میاندیشد؛ نگران انسان است. حتا اگر به بخشهای هشتگانهی گلستان یا بخشهای دهگانهی بوستان نگاهی بیافکنید و نام آنها را بخوانید، نمود آشکار و چشمگیر مردمدوستی را خواهید دید. سعدی میکوشد راه روشن و هموار مردمی را به خواننده و شنوندهی خود نشان دهد و بیاموزد. همهی بوستان از انسانی سخن میگوید که میباید شایستهی این نام باشد، انسان برین، انسان آرمانی؛ از بایستگیهای انسانی یاد میکند.
کزازی نمونهای کوتاه از بوستان را خواند و بر معنای یادشده تاکید کرد؛ از آنپس افزود: در گلستان نیز سعدی در اندیشهی آدمی است؛ هرچند از دید ساختار، گلستان از بوستان جداست؛ بوستان کتابی است آرمانشهری؛ سعدی در آن از آنچه میباید سخن میگوید؛ اما گلستان کتابی است که بیشتر واقعگرایانه است؛ اما در گلستان هم آدمی و بایستگیها و ویژگیهای او نمودی برجسته دارد. در دیگر سرودههای سعدی هم همچنان پرسمانها و دشواریها و هرچه آدمی را از راه مردمی و آدمیت به دور می دارد، میبینیم. سعدی هم پرسمان را در میان می نهد، هم چارهی گشودن آن را، بهویژه در چامهها؛ در غزلها نیز که در آنها سخن از شور و سرمستی و دلدادگیست، بارها به بیتهایی باز میخوریم که در آنها سخن از مردمدوستی و گرامیداشت انسان رفته است.
کزازی تاکید کرد: ویژگی دیگر که سعدی را به هوگو میپیوندد، زیباپرستی، زیبایی آفرینی و هنرمندی است. سعدی زیباپرست است؛ هر سخنی که میگوید زیباست. در چشم او زیبایی برترین نمود و جلوهی آدمی است؛ خواست من تنها زیبایی بر و روی نیست؛ آن زیبایی آشکار، هوشربای و هنری است. بزرگترین هنرمند خداوند است؛ آنچه او میآفریند به ناچار هنری و زیباست؛ اما زیبایی تنها دیداری نیست؛ خوی زیبا هم به اندازه روی زیبا هوشربای، جانآویز و شورانگیز میتواند بود. زیباپرستی سعدی در سرودهها و نوشتههای او بازتافته است. از سوی دیگر سعدی سخنوری است که زیبایی در سخن او برونی، برساخته، نگارین نیست؛ درونی است؛ گوهرین است؛ نیازی به آرایه و بزک و ترفندها و شگردهای بیرونی زیباشناسانه ندارد.
وی از پس برخواندن نمونههایی از رویکردهای زیباشناسانهی سعدی، اظهار داشت: بسیاری از بیتهای سعدی در برون ساده و بیپیرایهاند، اما آکنده از مایههای روانی، هنری و زیباشناختی. سعدی نمیسراید، سخن میگوید. سعدی میگوید: گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. هیچ ترفندی، شگردی ادبی در این بیت نمیتوان یافت؛ اما آکنده از جان و آن هنری است.
کزازی در ادامه برخی ویژگیهای هوگو را تشریح کرد؛ وی گفت: ویکتور هوگو مانند سعدی مردمدوست است. او در آرزوی آن است که آدمی بتواند به گونهای که او را میسزد و میبرازد بزید. از سوی دیگر شیفتهی زیبایی است. کسانی که با زبان و ادب فرانسوی آشنایی دارند و سرودهها و نوشتههای هوگو را خواندهاند، با من همداستانند که میتوان همچنان از نگاهی بسیار فراخ و فراگیر او را سعدی فرانسه نامید. سخن هوگو دشوار و دیریاب و پیچاپیچ نیست؛ اما دلربا و شورانگیز است؛ چه در آن زمان که میسراید، چه در آن زمان که مینویسد. هوگو پیرو هنر به پاس هنر است؛ اما در همان هنگان هنر به پاس هنر در چشم او برابر است با هنر به پاس انسانیت. من نمیدانم کسانی که بر این سخن و دیدگاه خرده میگیرند، اگر هنر را به پاس هنر نمیدانند بر آنند که هنر به پاس چیست؟
وی ادامه داد: اگر ما هنر را جز به هنر بازببندیم، هنر از میان خواهد رفت. خواست من این نیست که در هنر نمیباید از پرسمانها، رنجها و دردها بیگانه ماند و یاد نکرد؛ زمینهای از سخن همین است؛ اما هنگامی که ما از رنج، درد، بیماری و آنچه زشت است و پلشت و دلآزار، هنرمندانه میگوییم یا آنها را در آفریدههای هنری به نمود میآوریم میباید به شیوهای زیبا، سنجیده، کارساز و اثرگذار از آنها یاد کنیم، وگرنه کار ما ناکام خواهد ماند و نافرجام. اگر بخواهید زشتی را آنچنان که میشاید نشان بدهید، چارهای ندارید جز آنکه از زیبایی هنری در بازنمود زشتی بهره بگیرید. پس هنر به پاس هنر میتواند آنچنانکه در اندیشهی هوگو بود برابر بیفتد با هنر به پاس مردم.
کزازی بینوایان را شاهکار ویکتور هوگو خواند و تصریح کرد: بینوایان شاهکار است، زیرا هوگو در آن از پرسمانهای آدمی سخن میگوید. دو دیگر، به زبانی زیبا، دلنشین، سخته، ستوار و ستودنی سخن میگوید. میتوان گفت نوشتههای او سرواد ناسرود است؛ شعر منثور است. نثر او به نثر سعدی در گلستان میماند، اما سادهتر، روانتر، روشنتر، گیراتر برای خوانندهی فرانسوی. هوگو شیفتهی زیبایی است. آنچه چهرههای داستانی هوگو را از حکایتهای سعدی جدا میدارد این است که بیشینهی چهرهها در سرودهها و نوشتههای سعدی، چهرههایی هستند که از فرهنگ و تاریخ ایران ستانده شدهاند؛ اما چهرههایی که هوگو میآفریند، پیشینهی تاریخی ندارند یا اگر دارند او این چهرهها را به شیوهای دیگر باز میتابد و به نمود میآورد. او زشتی و زیبایی را به شیوهای بسیار زیبا رویاروی یکدیگر نهاده است.
- هویت جهانی ما و فرانسویها
مجلسی سخنان خود را با ذکر خاطرهای دور آغاز کرد؛ وی گفت: حدود چهلوشش سال پیش من کنسول ایران در واشنگتن بودم؛ من پیشتر شنیده بودم ابیاتی از سعدی (بنیآدم اعضای یکدیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار) بر سردر سازمان ملل نوشته شده است. از دوستانم در آنجا درباره دربارهی صحت آن پرسیدم. پاسخ آنها منفی بود. در پی آن برآمدم، دریافتم بزرگمرد سیاست و ادب ایران ذکاءالملک فروغی، نمایندهی ایران در زمان تشکیل جامعهی ملل در ژنو بوده است. وقتی نوبت سخنرانی به او میرسد این شعر را بهعنوان مصداقی از بینش جامعهی ملل میخواند. به نظر میرسد شعری چون شعر یادشده برای یک شاعر کافی است تا او را در تاریخ ماندگار کند.
وی در ادامه به مقالهای اشاره کرد که پیشتر دربارهی ویکتور هوگو نوشته است؛ مجلسی در اینباره تصریح کرد: مقالهی یادشده با این جمله آغاز میشود: آیا کسی هست که بینوایان را نخوانده باشد؟ در ادامه پاسخ دادهام: البته همهی مردم که اهل ادب و کتاب نیستند و سهم چندانی در توسعهی فرهنگ کشورشان ندارند؛ اما تبدیل شاهکار ویکتور هوگو به فیلم سینمایی، آن هم چندینبار، به آن کتاب شهرت بسیار بیشتری بخشیده است؛ زیرا مخاطبان سینما بسیار بیشتر از کتاب است و تازه بسیار بوده است شمار کسانی که پس از دیدن فیلم به خواندن کتاب روی آوردهاند. استقبال جهانی از کتاب و فیلمهای بینوایان به حدی بوده است که آشنایی با آن به خاطرهای عمومی بدل شده است و به ایجاد نوعی هویت مشترک جهانی کمک کرده است.
مجلسی افزود: بین ما ایرانیها خاطراتی مشترک وجود دارد؛ هرچه این خاطرات بیشتر باشند، انسجام پیوندهای هویتساز بیشتر میشوند. اگر این خاطرات وجوه جهانی یابند، پیوند جهانی ایجاد میشود. مثلا اگر امروز به نقاط مختلف جهان برویم و دربارهی ژان وال ژان سخن بگوییم، همدلان و همداستانهای بسیاری مییابیم. این شرایط را افراد بزرگی چون خیام و مولانا به وجود آوردهاند. تلاشهای ایشان موجب شده است افکارشان به نوعی خاطره و حافظهی مشترک جهانی بدل شود و انسجام هویت میان غالب مردم جهان به وجود آورد. به اعتقاد من نوشتههای ویکتور هوگو جنبهی سینماتوگرافیک دارند؛ به نظر میرسد دربارهی سعدی باید واژهی فتوگرافیک را به کار برد.
وی تاکید کرد: در اینجا مقصود از سینماتوگرافیک همان وضعیتی است که موجب میشود از بینوایان دهها نسخه فیلم مختلف تهیه شود. اما بهکارگیری کلمهی فتوگرافیک دربارهی آثار سعدی به واسطهی حجم آنهاست؛ طولانیبودن آثار هوگو آنها را برای صورتبندی برداشتهایی سینمایی آماده میکند؛ حال آنکه آثار سعدی مجموعهای از داستانهای کوتاه است. اگر آثار سعدی را با دیگر آثار فارسی قیاس کنیم در مییابیم در گسترهی ادبیات مدرن میگنجند. از دیگرسو طنز سعدی در بروز این وضعیت موثر است؛ حال آنکه باید در نظر داشت او در مدرسهی نظامیه تحصیل کرده است؛ رشتهی مهم دایر در این مدرسه فقه شافعی بوده است؛ از اینروی فردی که در آنجا تحصیل کرده است باید متعصب باشد؛ اما سعدی با ذهنی طنزپرداز از جامعهی خود عکسبرداری میکند؛ از اینروی میتوان آثار او را فتوگرافیک خواند.
مجلسی در انتها نمونههایی از طنز سعدی را برشمرد؛ از آنپس شکل رویارویی خود با آثار ویکتور هوگور را تشریح کرد و گفت: من خود را به شدت وامدار هوگو میدانم. او از دریچهی رمان من را با فرهنگ اروپا و تاریخ آشنا کرد. من از این مسیر با تاریخی آشنا شدم که معمولا در کتابهای تاریخ یافت نمیشود؛ کتابهای تاریخ جنبههای مختلف زندگی اجتماعی مردم را بازنمایی نمیکنند؛ بلکه تنها تحولات سیاسی و نظامی را نشان میدهند.