دانشمندان هيچ حادثه و اتفاقي را بدون علت ايجادكننده و خودبهخودي نميدانند و هميشه بهدنبال پيدا كردن ايجادكننده اتفاقات و علتِ حوادث هستند. اگر يك صندلي ديروز در گوشه اتاق بود و امروز در وسط اتاق قرار دارد، مسلما خودش به آنجا نيامده بلكه آن صندلي را به آنجا آوردهاند. دارو دادنِ پزشك معالج به يك بيمار اين معنا را ميدهد كه او گرفتار بيماري شده و براي مبارزه با آن بيماري بايد اين دارو را مصرف كند. پزشك هميشه علت بيماري را تشخيص ميدهد و با دارويي كه انتخاب ميكند به جنگ علت ايجادكننده بيماري ميرود. پزشك اگر بيماري را اتفاقي و خودبهخودي ميدانست، هيچگاه به نابود كردنش نميپرداخت و اگر دارو را مؤثر نميدانست هيچ وقت بيمار را به استفادهكردن از دارو تشويق نميكرد. بيمار نيز اگر خودش علت بيماري را كشف كرده بود، به سراغ پزشك نميرفت و اگر راه مبارزه با بيماري را ميدانست هيچ وقت داروي پيشنهادي پزشك را مصرف نميكرد.
هنر تمام پزشكها، مهندسها، روانشناسها و استادان علم اخلاق اين است كه علت اتفاقات را تشخيص ميدهند و با دقت تمام به آنها ميپردازند. دانشمندي كه علت حادثه را درست تشخيص ندهد گرفتار خطا ميشود و مردم را گمراه ميكند. عقل در اين زمينه حكم واضح و روشني دارد كه به زندگي بشر كمك شاياني ميكند. عقل، انسان را به استفاده از قانون عليت و كشف روابط بين علت و معلول دعوت ميكند و از اينكه كسي علت يك شيء يا حادثه را چيز ديگري غيراز علت حقيقياش بداند اعلام خطا ميكند.عقل، بهوجود رابطه و سپس بهوجود تناسب بين معلول و علتش حكم ميكند و از اينكه مشكلات خانوادگي و كشوري را به گردن اين و آن بيندازيم و از يافتن علت اصلي مشكلات طفره برويم بدش ميآيد. عقل هميشه بهدنبال علت اصلي است. هميشه كسي پيروز و موفق است كه در هر حادثهاي بهدنبال علت حقيقي باشد. روابط زن و شوهر يا روابط كارگر و كارفرما و روابط بين 2 دولت، زماني اصلاح و حسنه ميشود كه علت كدورتها و تلخكاميها شناخته شود و عاقلانه براي تكرار نشدنشان تصميمگيري شود.اگر زن و شوهر علت ناراحتي يكديگر را بدانند، به جاي بگومگو به درمان ميپردازند و يكديگر را با جدال بيهوده دلخور نميكنند. علت را بيابيد تا سعادتمند زندگي كنيد.