اشاره مستقيم به آنچه در رفتار و گفتار كودك، خلاف ميل ما رخ داده، بعيد است راه تكرارش را ببندد. مثالي تلخ، اما واقعي را در خانه خود بيازماييد و بهقول يك استادگرانمايه، فقط يك هفته يكي از والدين پس از خروج از دستشويي، دستش را نشويد! نه كلامي با كودك ردوبدل شده و نه والدين مناقشهاي كردهاند كه يكي از آن دو رفتارش را تغيير دهد؛ كودك هيچ كلامي نشنيده. با اين آزمايش ساده، درمييابيد جان و روان او متوجه رفتار شماست، حتي در تغيير روند عاديترين رسم براي حفظ سلامت و پاكيزگي.
به اعتبار نظر استادان ارتباطات- در نگاهي كلانتر- ميتوان گفت امروز يك روش مناسب براي آموزش همين چند حرف است: «نگو، نشان بده.» همان توصيه هميشگي دين ما: كونوا دعاهالناس بغير السنتكم يعني ديگران را با چيزي غير از زبانتان دعوت كنيد. خانهمان برگرديم؛ جايي كه كودك دارد نگاهمان ميكند؛ جايي كه دخترك فكر ميكند پدرش قويترين مرد زمين و مادرش پزنده خوشمزهترين غذاهاست. او حواسش دائم به ماست. ما در حال «نشان دادن»عقايد، باورهايمان و نهايتا آموزششان به اوييم.
سخنرانيهاي ما، كممايهترين پيامهاي ما به كودكمان است. او اگر چيزي از كيف همكلاسياش برميدارد و به خانه ميآورد، به احتمال زياد متوجه پنهانكاريهاي رايج ما در انواع رابطههايمان شده است. بزن در رو بودن پدر و مادرها را در نظر بگيريد و تازه بفهميد چه فرشتههايي در كنار ما زندگي ميكنند! چرا كه اگر قرار بود به اندازه ناراستيهاي ما آموزش ناراستي پذيرفته باشند، هيولاهايي ميشدند كه ميتوانستند در همين سن و سال كم، دمار از روزگارمان دربياورند. منتهي، 2 تا شانس آوردهايم؛ اولا آنها سرشت نيكوي كودكي را به همراه جان و روانشان دارند، در ثاني، سنشان به آن پختگي نرسيده كه والدين را ضربه فني كنند. متاسفانه بايد اين خبر را به شما بدهم كه به زودي دانشآموخته رفتارهاي ما، فارغالتحصيلي زرنگ و دانا خواهد شد كه دست هردويمان را از پشت ميبندد و صحنه را براي مظلومنمايي ما فراهم ميكند كه: «تو چرا! من كه تمام تلاشم را براي بهترين تربيت تو انجام دادم...» غافل از آنكه شما و من در كنار انجام سخنراني و امرونهيهاي نمايشي، مرتكب رفتارهاي غلط شدهايم و متوجه آينه روبهرويمان نبودهايم.