دکترسیدیحیی یثربی: بایستگی ظهور امام زمان (عج) از طرقی چند قابل اثبات است. در این میان و در کنار ادله نقلی و کلامی، براهین فلسفی نیز می‌تواند در جهت اثبات این امر، راهگشای اهل نظر باشد.

مقاله حاضر، به صورتی اجمالی به این موضوع اهتمام می‌ورزد.

 ضرورت ظهور حضرت مهدی (عج) را علاوه بر مبانی نقلی و کلامی، براساس مبانی فلسفی نیز می‌توان تبیین کرد. توضیح مبانی فلسفی ضرورت ظهور یا به عبارت دیگر توضیح ضرورت ظهور آن حضرت براساس اصول و قواعد فلسفی، نیاز به مجال و فرصتی دارد که بیش از حد یک یا دو مقاله است. لذا در این مقاله تنها به گزارش کوتاه بحث می‌پردازیم(1). این ضرورت را براساس مبانی زیر می‌توان تبیین کرد:

ضرورت ظهور از دیدگاه حیات اجتماعی انسان

جامعه انسانی براساس تبعیت عقل از اراده و نگرش ابزاری غریزه و تمایلات غریزی به عقل، که حتی مشخصه روشن دنیای متمدن امروز هم به شمار می‌رود، به حکم غریزه و طمع‌ورزی طبیعی خود، به استخدام همنوعانش می‌پردازد. این استخدام و آزمندی در حدی خاص متوقف نشده، جامعه را دچار تنازع و ستم خواهد کرد و تا مرجع تشخیص و داوری، انسان باشد، همین ستم و تنازع وجود خواهد داشت.آرزوی همه افراد بشر آن است که به جامعه‌ای پالوده از ستم و تنازع دست یابد. ظهور مهدی(عج)، پاسخگوی این نیاز عمیق بشری خواهد بود.

به نظر می‌رسد که مبانی این استدلال امروزه روشن‌تر از گذشته قابل درک و لمس باشد. قدرت و نظام بشری که همیشه همراه با شر و فساد بوده، امروزه بیش از پیش این عیب را به همراه دارد. وضع اسفبار کشورهایی چون افغانستان و ملتی مانند ملت فلسطین، در کنار قدرت‌ها و ابرقدرت‌های امروز شاهد صادق و گویایی است بر مشکلات بشر در غلبه به طمع‌ورزی، استخدام و استثمار؛ و اگر این استثمار در حوزه محدودی و بین افراد معینی بود، امروزه به سطح بین‌المللی و روابط دولت‌های نیرومند و ضعیف گسترش یافته است و چشم بشریت در انتظار یک نجات‌بخش غیبی است که با نظام دینی به درمان درد بپردازد.

ضرورت ظهور از جهت تامین سعادت و فضیلت

انسان از تدبیر امور حیات اجتماعی خود، به صورت مطلوب ناتوان است و اگر هم به خوبی از عهده این کار برآید، در تامین سعادت اخروی خود ناتوان است. برای این‌که تسلیم انسان به غرایز و اشتغالش به حیات دنیوی بیشتر مردم را از سعادت اخروی غافل می‌کند. بنابراین برای این‌که همه انسان‌ها، در شرایط مناسب، در فضای توجه به حقیقت و پرستش حق قرار گرفته، حیات دنیوی خود را در مسیر سعادت اخروی قرار دهند، همگانی شدن و گسترش نظام دینی ضرورت دارد. این نظام جز با ظهور یک منجی با شرایط امامت شیعه فراهم نخواهد شد.

ضرورت ظهور از جهت بسط معارف غیبی

انسان در کسب سعادت حقیقی خود، نیازمند حمایت و هدایت آسمانی است. از طرف دیگر این هدایت و حمایت، از جهات مختلف با مشکل و مانع روبه‌رو شده است که اهم آن‌ها عبارتند از:

- اختلاف ادیان و مذاهب، کثرت مدعیان، تعصب ملت‌های مختلف به عقاید موروث خود و دشواری شناخت حقیقت ناب تعالیم آسمانی.
- تحریف در آموزه انبیا و تفسیرهای نادرست از آن‌ها که هرچه بیشتر باعث تفرقه و انحراف شده است.
- اشتغالات مادی و ابتلای بیشتر مردم به غرور و غفلت ناشی از جلوه‌های حیات حیوانی.

بنابراین باید انسان گرفتار در تنگنای حیات مادی، یک بار دیگر با امداد غیبی بر این مشکلات غلبه کرده، راه را از بیراهه باز شناسد. با ظهور امام زمینه برای احیای اسلام و بازگشت به کتاب و سنت آماده شده، شناخت بدعت‌ها و تحریف‌ها و مبارزه با آن‌ها آسان خواهد شد.
دوران غیبت به دلیل رویکرد مادی و دنیایی حیات اجتماعی مردم و نیز به خاطر عادی و روزمره شدن لذایذ مادی، عطش انسان را به معنویت و معارف غیبی، شدت بخشیده و زمینه رویکرد مردم را به حیات معنوی بیشتر می‌کند. یکی از آثار دوران «فترت» همیشه این بوده که پذیرش مردم را از دعوت انبیا آسان کرده است.

ضرورت ظهور بر اساس یک اصل فلسفی

در فلسفه اسلامی همه بر این باورند که هر حادثه‌ای که شر محض بوده یا شرش از خیرش بیشتر باشد و حتی اگر خیر و شرش مساوی هم باشد، براساس علم، حکمت و قدرت خداوند، تحقق نخواهد یافت. آنچه در جهان امکان تحقق دارد، پدیده و حادثه‌ای است که یا خیر محض باشد و یا این‌که خیرش از شرش بیشتر بوده باشد.(2)

با در نظر گرفتن این اصل فلسفی، پدیده بعثت انبیا در شرایط کنونی جهان نه تنها باعث خوشبختی اکثریت مردم نشده، بلکه زمینه بدبختی اکثریت مردم را فراهم می‌آورد، برای این‌که با این بعثت، عملا حجت برای مردم تمام شده و آنان مسئول غفلت و یا مخالفت خودخواهند بود.بنابراین بعثت به عنوان یک پدیده، در مقایسه با تاثیر آن در سعادت مردم، به صورت یک حادثه کثیرالشر درآمده است.

برای این‌که از میان ادیان مختلف موجود در جهان، دین حق که دین اسلام باشد، تعداد کمتری از نفوس بشری را تحت پوشش تعلیم و تربیت خود گرفته است و از طرف دیگر در داخل خود همین دین اسلام، فرقه حق و مذهب درست و مطابق با کتاب و سنت، تعداد کمتری از پیروان اسلام را به خود اختصاص داده  است.

از جهت دیگر در داخل همین مذهب بر حق و درست هم تعداد کسانی که دارای اصول اعتقادی مورد قبول بوده و اهل عمل صالح باشند کمترند.بنابراین اگر وضع به همین صورت ادامه یابد، قطعا دین حق و بعثت پیامبر خاتم (ص) یک پدیده کثیرالشر خواهد بود. قطعا چنین فرضی با علم و قدرت و حکمت خداوند سازگار نیست.

به همین دلیل باید شرایطی پیش بیاید که تعالیم الاهی برابر با شریعت پیامبر خاتم همه و یا لااقل بیشتر مردم جهان را دربرگرفته و از سعادت دنیوی و اخروی بهره‌مند سازد و چنین وضعی آن‌قدر ادامه یابد که از مجموعه انسان‌هایی که در طول تاریخ زندگی کرده و از دنیا رفته‌اند، اهل سعادت و نجات بیش از سزاواران هلاکت و بدبختی باشند. تا در نتیجه آن، دین یک پدیده کثیرالخیر شود و بعثت انبیا با حکمت و علم الاهی سازگار شود و این کار جز با ظهور امام غایب و غلبه بر طاغوت‌های روزگار امکان ندارد.

هم‌اکنون قدرت‌های غربی عملا و آشکارا در برابر اسلام موضع گرفته و «جهانی‌سازی» فکر و فرهنگ و تمدن غرب را هدف تلاش‌های همه‌جانبه و پیگیرشان قرار داده‌اند، طبعا هم در این راه کامیاب خواهند بود. برای این‌که ضعف همه‌جانبه و پراکندگی مسلمانان از طرفی و همبستگی و توانمندی همه‌جانبه غرب از طرف دیگر، به قدرت‌های غربی نوید فتح می‌دهند.
این فتح، در متن حدیث معروف از پیامبر اسلام (ص) به ظهور امام غایب، آشکارا مطرح شده است. در آن حدیث آمده است که «یملا الارض عدلا و قسطا کما ملئت ظلما و جورا».(3)

در این حدیث، این تعبیر که «جهان را عدل و داد، چنان پر خواهد کرد که با ستم و تجاوز پر شده بود» صریحا به دو فرهنگ و هنجار جهانی تاکید شده است. پیش از ظهور، نظام ظلم و جور، جهانی خواهد شد و پس از آن، نظام الهی و عدل داد، جهانی خواهد شد. پیداست که با جهانی شدن دین اسلام و استمرار آن، بعثت پیامبران (ص) و پیامبر خاتم (ص) و دین خاتم، به صورت یک پدیده کثیرالخیر درمی‌آید. و قرن‌ها و قرن‌ها تا قیام قیامت، این حالت حفظ خواهد شد. انشاءالله

پانوشت
1 –برای اطلاع بیشتر، می‌توان به این منبع مراجعه کرد: یثربی، یحیی، فلسفه امامت، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم 1384.
2 - ابن سینا: اشارات و تنبیهات، نمط 7، فصل 23.
3 - ابی‌داود: سنن، 4/104، ابن ماجه، سنن، 2/9082.