تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۳۸۶ - ۰۶:۱۳

ترجمه - کیکاووس زیاری: «مه» همکاری جدید فرانک دارابونت با استفن کینگ قصه‌نویس معروف است.

دارابونت قبل از این قصه کتاب‌های «گرین مایل» و «رستگاری  شاوشنگ» کینگ را تبدیل به فیلم سینمایی کرده است. در کنار موفقیت مالی و انتقادی این فیلم‌ها، آنها دارابونت را نامزد دریافت جایزه اسکار هم کرده‌اند.

 تامس جین، جی‌آمور، کوین‌برند و گرگ برازل نقش‌های اصلی فیلم را بازی کرده‌اند و قصه آن درباره یک توفان سهمگین است که در یک شهر کوچک باعث دردسرهایی برای اهالی می شود. این توفان باعث خلق موجوداتی ناشناخته می‌شود که تشنه خون آدم‌ها هستند. آنها به مردم هجوم می‌برند و کسی از دست آنها جان سالم به در نمی‌برد.

 بخشی از اهالی شهر برای فرار از دست این موجودات به یک سوپر مارکت بزرگ پناه می‌برند. آنها که در این مکان به نوعی زندانی شده‌اند، با موجودات خون‌آشام درگیر می‌شوند و نبرد نهایی بین آنها شکل می‌گیرد.دارابونت اقتباس دقیق و خوبی از کتاب کینگ کرده است. اما پایان آن را به شکلی ساخته که مورد نظر خودش بوده است.

 این در حالی است که کینگ هنگام انتشار کتابش گفته بود به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهد پایان آن را تغییر دهد. با این حال، وی قبل از شروع مصاحبه اعلام کرد: «فرانک یک پایان تازه برای فیلم نوشت که آن را دوست دارم. این یکی از شوک‌آورترین پایان‌هایی است که تا به حال دیده‌ام  مطمئن هستم تماشاگران نمی‌توانند آن را حدس بزنند.» این گفت و گو دیدگاه‌های کینگ را درباره داستان‌های با مضمون ترس و وحشت روشن می‌کند.

  • قصه کتاب را در دوران جنگ ویتنام نوشتید، ولی دهه 80 منتشر شد. با این حال به شدت امروزی به نظر می‌رسد. درباره اصل قصه توضیح  دهید و آیا آن را برای سال 2007 مناسب می‌دانید؟

خب، اول این که زمان نگارش قصه به دوران جنگ ویتنام برنمی‌گردد. جنگ تمام شده بود که کار نوشتن کتاب را شروع کردم. یکی از دوستانم کربی مککالی در حال جمع‌آوری یک جنگ ادبی به نام «نیروهای تاریکی» بود. او از تمام کسانی که در این زمینه (و این ژانر) قصه‌هایی اصیل داشتند درخواست کمک و همکاری کرد. اول کار به او گفتم به دلایلی نمی‌توانم به او کمک کنم و اصلاً این روزها روحیه نویسندگی ندارم. تازه از کار نگارش 3 کتاب («کری»، «شیفت شب» و «salems  lot») فارغ شده بودم و به شدت احساس خستگی می‌کردم. یک روز به سوپر مارکت محل رفتم تا خرید کنم. آدم‌های زیادی مشغول خرید بودند.

 به تماشای آنها پرداختم و پنجره‌های مختلفی را می‌دیدم که در محیط دوروبر پخش شده بود. با خودم فکر کردم اگر اتفاق بدی رخ بدهد، این پنجره‌ها چگونه فرو می‌ریزند؟ این شیوه تفکر من است. اگر فقط به چیزهای خوب فکر کنم، دیگر سوژه‌ای برای قصه‌هایم پیدا نخواهم کرد! این شیوه تفکر همیشه برایم سودآور بوده است.

  •  در کارهای شما ترس و وحشت نقش بسیار مهمی دارد. آیا در تفکرات خود میل بسیاری نسبت به این مسئله دارید؟ زمینه این تفکر چگونه در ذهنتان رشد می‌کند و آن را چگونه در نوشته‌هایتان منعکس می‌کنید؟

ترس یک عملکرد زنده است، نه؟ اگر شما از یک‌سری چیزهای مشخص بترسید، همیشه نوعی نگرانی دارید. برای همین است که می‌گویم ترس یک عملکرد و کارکرد زنده است. در قصه‌هایی که نوشته‌ام (و می‌نویسم) تنها کاری که قصد انجامش را داشته‌ام این بوده که آدم‌هایی را معرفی کنم که دارای کابوس‌های متفاوتی هستند. آنها ظاهرا در مکان امنی زندگی می‌کنند، اما برای مدتی درگیر یک ترس و وحشت ناشناخته می‌شوند. علتش این است که قرار است پس از پایان دردسرها و مشکلات یک زندگی آرام داشته باشند.

مهمترین نکته این است که طوری بنویسم که همه چیز قابل باور باشد. همین باعث می‌شود که احساساتم را به کار بگیرم. البته این یک احساس منفی است، اما برای رسیدن به آرامش مورد نیاز هستند.

وقتی شما فیلم را نگاه می‌کنید، می‌دانید که این آدم‌ها درداخل سوپر مارکت در دام افتاده‌اند. حوادثی که برای آنها پیش می‌‌آید چندان طبیعی نیستند، اما اینها اتفاقی هستند که دیر یا زود ممکن است در زندگی عادی همه ما رخ بدهد. می‌توانید بیماری سرطان‌ را جایگزین این مسئله کنید، اما این اتفاقات همان چیزهایی هستند که ما از آنها وحشت داریم. برایم مکاشفه چنین چیزهایی جذاب است. چنین مکاشفه‌ای امکان آن را به من می‌دهد که وارد دنیای تازه‌ای بشوم که سرشار از ماجراجویی است. ‌

  • قصه «مه» چیزی مابین علمی – تخیلی است. خودتان آن را چگونه ارزیابی می‌کنید و دیگر این که چرا در تولید فیلم همکاری نداشتید؟

پاسخ مختصر و مفید این است که مشغول نگارش کتاب تازه‌ای بودم و برای مشارکت در تولید فیلم وقت نداشتم. در مورد علمی- تخیلی بودن قصه هم باید بگویم، قبل از این هم قصه‌هایی نوشته‌ام که به نوعی حال و هوای علمی- تخیلی داشته‌اند. فیلم‌های علمی – تخیلی زیادی دیده‌ام و به هر حال، به نوعی از همه آنها تاثیر گرفته‌ام.

  •  در بین نویسندگانی که کتاب‌هایشان تبدیل به فیلم شده شما جزو خوش‌شانس‌ترین‌ها بوده‌اید چند بار هم با دارابونت کار کرده‌اید. او چگونه کلمات قصه‌هایتان را تبدیل به تصویر می‌کند که احساس خشنودی و راحتی می‌کنید و باز هم کتاب‌هایتان را به دست وی می‌سپارید؟

همکاری با فرانک را دوست دارم. این همکاری به این شکل است که من در گوشه‌ای می‌نشینم و می‌گذارم او کارش را بکند. نکته اصلی در ارتباط با فرانک این است که تخیلی کودکانه دارد که با توانایی بزرگسالانه ادغام شده است. او موضوع را می‌گیرد و دید خودش را در آن اعمال می‌کند.

 این چیزی است که شما معمولاً در بسیاری از فیلمسازان نمی‌بینید. وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، شما شاهد یک کار خوب هستید. به همین دلیل است که فرانک همیشه کارهای خوبی ارائه می‌دهد. وقتی با او کار می‌کنم کاملا احساس راحتی می‌کنم و حاصل کار فوق‌العاده است. این موضوع فقط در ارتباط با من نیست، اکثر کسانی که با او کار کرده‌اند همین احساس را دارند.

  • جالب است بدانیم شما بیشتر از هر چیز از چه چیزی می‌ترسید؟

آدم‌ها! نمی‌دانم قرن بیست و یکم چگونه چیزی خواهد بود. هیچ‌چیزی بیشتر از این مرا نمی‌ترساند که متوجه این شوم که آدم‌ها توانایی انجام چه کارهایی را دارند. خط اصلی قصه «مه» هم در همین ارتباط است. برای همین که می‌گویم قصه این فیلم در هیچ زمان مشخصی اتفاق نمی‌افتد و فاقد زمان است.

منبع این قصه به تراژدی‌های یونان باستان می‌رسد. آدم‌ها وقتی فاقد دلایل منطقی هستند، می‌توانند دست به هر اقدام خلاف واقعی بزنند و این چیزی است که به شدت مرا می‌ترساند. من با نوشته‌هایم در حال تمرین ماشین و مکانیسم ترس و وحشت هستم. در کنار آن، من از خیلی چیزهای دیگر هم می‌ترسم و این نکته را شما در قصه‌هایم می‌بینید.

  • خیلی خوب است که کتاب‌های شما و فیلم‌هایی که براساس آنها ساخته می‌شوند، هر چند وقت یک‌بار وارد بازار می‌شوند. تصمیم‌گیری در مورد برگردان سینمایی قصه‌هایتان چگونه است؟ آیا کتاب خاصی هست که هنوز دوست دارید تبدیل به یک فیلم سینمایی شود؟

قبل از هر چیز بگویم که خوشحالم فیلم‌هایی براساس قصه‌هایم ساخته و روانه اکران عمومی می‌شوند. یک مدتی بود که خبری از این مسئله نبود. هر بار که کسی صحبت از برگردان سینمایی کتاب‌هایم می‌کند خوشحال می‌شوم و کاملاً آماده همکاری هستم.

 البته اگر کسی هم سراغی از من نگیرد، باز هم به زندگی‌ام ادامه می‌دهم! اما امیدوارم طی چند سال آینده با فرانک 4  تا فیلم دیگر هم کار کنم. او چند روز پیش به من گفت دوست دارد یک فیلم دیگر که زندان لوکشین اصلی‌اش باشد را براساس قصه‌ای از من کارگردانی کند و من با تعجب از او پرسیدم: مگر«مه» به نوعی یک فیلم زندانی دیگر نیست؟

  • دارابونت برای قصه «مه» یک پایان تازه و متفاوت نوشت. می‌دانیم که فصل نهایی هر قصه یا فیلمی، نقش مهمی در آن کار دارد. وقتی برای اولین بار پایان مورد نظر او را خواندید واکنشتان چه بود؟

دوستش داشتم و مرا تحت تاثیر قرار داد. وقتی قصه را می‌نوشتم، خیلی درباره پایان آن فکر کردم. فیلم را که نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که فرانک چقدر به قصه من وفادار مانده است. به همین دلیل، اقدام او برایم جالب بود و نسبت به آن موضع نگرفتم. از همان ابتدای کار، فرانک همیشه به من می‌گفت به یک پایان بسیار قوی نیاز داریم و من با نظر او موافق بودم. چیزی که هر دوی ما به یکدیگر می‌گفتیم این بود که باید پایان کار قوی باشد، این به مفهوم آن نیست که پایان قصه کتاب من ضعیف است.

خیر، اما صادقانه بگویم، مادرم هم پایان کتاب مرا دوست نداشت و برایش ارزش قائل نبود! با من تماس گرفت و این موضوع را کاملاً صریح گفت. پایانی که فرانک برای فیلم‌ آورد فوق‌العاده است. وقتی فیلم را دیدم کاملاً متوجه این مسئله شدم. به خودم گفتم چقدر این پایان شوک‌آور است.

  • در مقایسه با کارهای مشترک قبلی با دارابونت، چه احساسی در مورد اقتباس سینمایی تازه او از قصه‌تان دارید؟

فیلم «مه» را دوست دارم و معتقدم فرانک کارش را خوب انجام داده است. این بار او نگاهی متفاوت به قصه‌ام داشته است. نمی‌خواهم مثل یک منتقد اظهارنظر کنم، ولی فیلم نوعی حس مستند بودن با خودش دارد با آنکه در ژانر سینمای ترسناک و تعلیقی است، اما قدم‌هایی در این رابطه به جلو برداشته است.

حس فیلم مثل حس «مناطق کنار شهری» بود که در کودکی دیدم و خیلی دوستش داشتم. «مه» در عین سرگرم‌کننده بودنش یک سری سؤالات جدی مطرح می‌کند. نگاه واقع‌گرای فرانک به موضوع را دوست دارم.

  • شما تا به امروز فقط یک فیلم «نهایت‌سواری» را کارگردانی کرده‌اید. آیا دوباره پشت دوربین قرار می‌گیرید؟

هرگز نمی‌گویم هرگز! وقتی مشغول نوشتن نیستم، به صورت طبیعی ترجیح می‌دهم کارگردانی کنم. خیلی دوست دارم حاصل کارم را ببینم. اما به هیچ وجه دیوانه انجام چنین کاری نیستم. ولی افسوس یک چیز را می‌خورم. فرانک از من دعوت کرد در «مه» نقشی را به عهده بگیرم و من نتوانستم این کار را بکنم.

  movieweb.com
 17نوامبر 2007