سفرهاي كه محتويات آن نان و پنير و هندوانه، خرما و شربت ليمويي براي رفع تشنگي در اين روزهاي داغ تابستان است؛ سفرهاي كه در همه ايام سال در اين مدرسه شبانهروزي حفظ قرآن انداخته ميشود. اينجا قطعهاي از بهشت است و انگار فرشتگان هم به جمع بچهها آمدهاند؛ نوجوانهاي 14تا 18سالهاي كه يكسال از عمرشان را وقف حفظ قرآن ميكنند. آنها از شهرهاي مختلف و از راههاي دور و نزديك به روستاي قرآنآباد آمدهاند. قرآنآباد از توابع شهرستان استهبان در استان فارس است و به اين دليل كه در هر خانه آن يك يا چند حافظ قرآن وجود دارد، اين نام را بهخود اختصاص داده است. فعاليتهاي قرآني در اين روستا تحت آموزش مؤسسه قرآني بيتالاحزان حضرتزهرا(س) است كه يكي از اين موارد، مدرسه حفظ شبانهروزي در داخل حسينيه روستاست. در يكي از روزهاي گرم تابستان، مهمان اين نوجوانان بوديم و درباره حال و هواي اين روزهايشان و حفظ قرآن، آن هم دور از خانواده، با آنها گفتوگو كرديم.
- من مهدييار، 14سال دارم!
سروصداي بچهها از داخل كوچه به گوش ميرسد و كمكم سكوت حسينيه شكسته ميشود. بعضيها جلوتر از بقيه حركت ميكنند، بعضيها هنوز در حال و هواي مسجد و نماز جماعت هستند و درحاليكه زير لب ذكر ميگويند، آرام قدم برميدارند. چند دقيقه بيشتر طول نميكشد كه همه دور سفره جمع ميشوند و با خواندن دعا شروع ميكنند به غذا خوردن. اما براي همه آنها امسال نخستين سالي است كه دور از خانواده هستند. به جاي پدر و مادر و خواهر و برادر، دوستان و معلمهايشان را در كنار خود دارند و البته يار صميميشان «قرآنكريم» را. بهطور معمول همه ما با تجربه دوري از خانواده در سن 18سالگي و بهخاطر تحصيل يا سربازي روبهرو ميشويم. اما چه ميشود كه نوجوانهايي در سن 14و 15سالگي سنگيني بار عاطفي دوري از خانواده را تحمل ميكنند و به مدرسه شبانهروزي حفظ قرآن ميآيند؟ اين سؤالي است كه از كوچكترين عضو اين مدرسه ميپرسيم.
مهدييار اميري از شهرستان ازنا در استان لرستان، به روستاي قرآنآباد آمده و 14ساله است. او قبل از آمدن به قرآنآباد 10جزء از قرآن را حفظ كرده بوده اما براي اينكه بتواند در يك شرايط ويژه حفظ قرآن را ادامه دهد با تشويق خانواده، تصميم ميگيرد به مؤسسه بيتالاحزان بيايد. مهدييار ميگويد كه دوري از خانواده سخت است و گاهي دلتنگي آنقدر زياد ميشود كه تحمل شرايط را سخت ميكند؛ «همه ما براي خانوادههايمان دلتنگ ميشويم؛ مخصوصا روزهاي اول كه خيلي ناراحت بوديم. اما به همان اندازه كه با قرآن انس بيشتري گرفتيم تحمل دلتنگي هم برايمان سادهتر شد. قرآن جاي خالي همهچيز را برايمان پر ميكند و بهترين رفيق و مونس است».
از مهدييار درباره سختي حفظ قرآن ميپرسيم كه اينطور پاسخ ميدهد: «ما همه انرژيمان را از قرآنكريم ميگيريم. حتي در روزهاي ماه مبارك رمضان كه بهنظر ميرسيد روند حفظ قرآن سختتر باشد اما با تعجب ميديديم كه حتي بيشتر از روزهاي عادي داريم پيشرفت ميكنيم. انگار نيرويي به كمكمان ميآيد و ما را در حفظ آسانتر ياري ميكند. البته به اين دليل كه خواندن قرآن ثواب بيشتري دارد، ما هم انرژي زيادي از حفظ ميگيريم و حال خوبي پيدا ميكنيم».
در مدرسه حفظ بيتالاحزان، قرآنآموزها علاوه بر حفظ قرآن، سبك زندگي اسلامي را هم ياد ميگيرند. با توجه به اينكه مهدييار سن كمي دارد اما درباره اين سبك زندگي حرفهاي خوبي ميزند: «وقتي اينجا همه در كنار هم يك آيه قرآن را درباره دروغ، غيبت، حسادت و بداخلاقي حفظ ميكنيم و بعد از آن هم درباره آيات، بحث و تبادل نظر ميكنيم، در كنار هم ياد ميگيريم كه چه كارهايي را خوب است انجام دهيم و از چه كارهايي بايد دوري كنيم. اين موضوع باعث شده تا اخلاق همه ما نسبت به روزهاي اولي كه به مدرسه آمده بوديم خيلي بهتر شود. اينجا همه با هم دوست هستيم و قرآن دلهاي ما را به هم نزديك كرده است».
براي مهدييار قبول شدن در مدرسه حفظ بيتالاحزان يك آرزو بوده است و حالا كه 24جزء از قرآن را حفظ كرده، قدر آن را ميداند. او ميخواهد در آينده درس حوزه بخواند و تبديل به حافظ قرآني شود كه تبليغ دين ميكند. از طرفي فضاي بيتالاحزان را خيلي دوست دارد و بهخاطر رفاقتي كه با ديگر بچهها دارد جدا شدن از آنها برايش سخت است. بچههايي كه يك سال به بركت قرآن در كنار هم زندگي ميكنند، رفاقتهايشان قرآني است، در كنار هم بازي و ورزش ميكنند، به خريد ميروند و در يك كلام براي هم برادري ميكنند.
- اسلام را از قرآن ياد گرفتم
يكي از دوستان مهدييار در مدرسه بيتالاحزان، محمدحسين طاهري است. محمدحسين 15سال دارد و از شهر ميمند در استان فارس به قرآنآباد آمده. او اكنون 26جزء از قرآن را حفظ است اما روند حفظ را از چند سال پيش آغاز كرده. تقريبا3-2 سالي در كلاسهاي حفظ قرآن شركت ميكرده اما چون برنامه منسجم نداشته نميتوانسته به خوبي پيشرفت كند، به همين دليل تصميم ميگيرد يك سال از خانواده و درس دور شود و تمام تمركزش را روي قرآن بگذارد تا موفق به حفظ كل قرآن شود.
محمدحسين بيشترين تأثير آشنايي با معارف قرآن را تغيير اخلاقش ميداند. او ميگويد كه از قرآن، درس اخلاق و زندگي گرفته، با معارف دين بيشتر از قبل آشنا شده و اسلام واقعي را از آيات قرآن ياد گرفته است. او درباره حفظ قرآن در اين مدرسه اينطور ميگويد: «اينجا انگيزهام براي حفظ قرآن بيشتر شده است. ما مهمان بيتالاحزان حضرتزهرا(س) هستيم و آنقدر حالم خوب است كه ميتوانم با انرژي بيشتري نسبت به روزهاي عادي، قرآن را حفظ كنم. سال قبل كه در خانه بودم معمولا به خيابان ميرفتم و با دوستانم وقت ميگذراندم اما اينجا حال و هواي معنوي داريم كه حس خيلي خوبي به من ميدهد».
محمدحسين ميگويد: «اگر زودتر به حفظ قرآن اقدام كرده بودم بهره بيشتري از زندگي ميبردم. به اين دليل كه در سن بالا شخصيت آدمي شكل گرفته و كمتر امكان تغيير در آن وجود دارد». به همين دليل هم ميخواهد وقتي بعد از حفظ قرآن به شهر محل زندگياش برگشت، براي كودكان و نوجوانان آنجا معلم قرآن شود؛ معلمي كه انگيزه و شوق حفظ را در بچهها ايجاد و آنها را براي حفظ قرآن تربيت كند.
- ميخواهم فرهنگ اسلامي را ترويج كنم
تقريبا تمام بچههاي مدرسه روي يك ويژگي سيدجواد موسوي اتفاق نظر دارند. او خوشصداترين قرآنآموز مدرسه است و هرگاه قرار بر قرائت دستهجمعي باشد، با تلاوت زيبايش همه را سر ذوق ميآورد. سيدجواد 16سال دارد و از شهر يزد به بيتالاحزان آمده است. او به تشويق يكي از دوستانش كه سال قبل در همين مدرسه، قرآن را حفظ كرده بود، به اينجا آمده و حالا حافظ كل قرآن است. سيدجواد ميگويد كه در اين مدت گوهر ارزشمندي را بهدست آورده كه ارزش يكسال دوري از خانواده و تحصيل را دارد. براي سيدجواد معنويتي كه در اين مدت كسب كرده از هر امتياز و هدف دنيايي باارزشتر است.
از نظر سيدجواد يكي از بهترين كارهايي كه در ايام مختلف سال ميتوانيم انجام دهيم قرائت قرآن است و حالا كه او حافظ كل قرآن است، مرور حفظياتش كار بسيار لذتبخشي است. او ميگويد: «هركس به اندازه تقوايي كه دارد از قرآن بهره ميبرد و براي بالارفتن تقوايمان، بايد به معني آيات فكر كنيم». به همين دليل تصميم دارد در آينده در حوزه علميه تحصيل كند تا بتواند با توجه به معارف قرآن و معارف دين، فرهنگ اسلامي را ترويج كند.
- يك جزء قرآن را پشت چراغ قرمز حفظ ميكنم!
وقتي با سيدجواد صحبت ميكنيم همهمه و شلوغي بچهها بيشتر ميشود. شوخيهايشان بالا گرفته و صداي خنده فضاي حسينيه را پر ميكند. از او ميپرسيم كه شوخترين و بامزهترين فرد بين شما كيست؟ كه سيدمهدي دفاعي را معرفي ميكند؛ پسر 18سالهاي كه از آبادان آمده و با حُسناخلاقش همه بچهها را بهخود وابسته كرده است. هميشه بين يك جمع كسي وجود دارد كه با شوخ طبعي و خوشاخلاقي انرژي گروه را بالا ميبرد. در مدرسه حفظ قرآن روستاي قرآنآباد هم سيدمهدي دفاعي اين نقش را دارد. او از 15سالگي در آبادان درس حوزه ميخواند و حالا به بيتالاحزان آمده تا حافظ قرآن شود، سپس دوباره به آبادان برميگردد و طلبگي را ادامه ميدهد. او ميگويد زماني كه درس حوزه ميخوانده سن كمي داشته و به همين دليل حال و هواي بچههاي اينجا را خوب درك ميكند. سعي ميكند با شوخي و خنده به آنها در حفظ روحيهشان كمك كند تا احساس تنهايي نكنند؛ مثلا به يكي از آنها گفته قبل از آمدن به بيتالاحزان 34جزء قرآن را حفظ كرده بوده است، درصورتي كه قرآن فقط 30جزء دارد. يا به بعضي از بچهها گفته است كه ميتواند در فاصله معطلي پشت چراغ قرمز، يك جزء قرآن را حفظ كند.
- تمام دنيايم مادرم است
يك جوان 18ساله تمام دلتنگيها براي خانوادهاش را تحمل كرده تا حافظ قرآن شود
يكي از سختترين و عجيبترين مسيرها را براي رسيدن به مدرسه حفظ قرآن، محمدحسين فرهادي 18ساله طي كرده است. او از تهران و در سن ۱۷ سالگي به قرآنآباد آمده است. محمدحسين در همه سالهاي دانشآموزي، شاگرد اول بوده و به همين دليل روند سختي را طي كرده تا بتواند بدون ضربهخوردن در زمينه درسي، يكسال از سرنوشتسازترين سالهاي تحصيل را به حفظ قرآن اختصاص دهد. او از دوران راهنمايي و بهخاطر علاقه شخصي، قرآن را حفظ ميكرده اما چون برنامه منظم و معلم قرآن مناسب نداشته، نميتوانسته به روند حفظ سرعت بدهد. خانواده او هم در اين سالها در جريان علاقهاش به حفظ قرآن قرار گرفتند اما استعداد درسي او آنقدر زياد بوده كه بايد انرژياش را روي درس متمركز ميكرده. آنطور كه محمدحسين ميگويد شبهاي زيادي را در اتاقش بيدار ميمانده و به انس با قرآن مشغول بوده. تا اينكه با مؤسسه بيتالاحزان آشنا ميشود و ميفهمد كه تنها راه رسيدن به آرزويش ثبتنام در اين مدرسه است. با سختيهاي فراوان خانواده را راضي ميكند و حالا حافظ 26 جزء قرآن است.
محمدحسين درباره علاقهاش به حفظ قرآن اينطور ميگويد: «من ميخواستم آنقدر با قرآن انس بگيرم كه از همهچيز جدا شوم، به همين دليل از هياهوي زندگي شهري، امكانات تهران، اينترنت و تلويزيون و از همهچيزهايي كه من را از قرآن دور ميكرد جدا شدم و به سادگي و آرامش روستاي قرآنآباد پناه آوردم».
او از زندگي در مدرسه شبانهروزي بيتالاحزان بسيار راضي است و ميگويد كه اگر هزار بار ديگر هم به دنيا بيايد همين مسير را انتخاب ميكند چون حال و هواي مدرسه خيلي خوب است و با همه مدرسههايي كه در تهران در آنجا درس خوانده كاملا متفاوت است. اما وقتي از سختيهاي دور شدن از خانواده حرف ميزند كمي بغض ميكند. محمدحسن تهتغاري خانواده است و دوري از مادر برايش خيلي سخت است. وقتي درباره دلتنگي نسبت به مادرش حرف ميزند صدايش ميلرزد و ميگويد: «من مادرم را مافوق تصور دوست دارم. هيچوقت نتوانستم با كلمات احساسم را به او منتقل كنم چون از دنيايي حرف ميزنم كه در كلمات نميگنجد. فقط به مادرم ميگويم خيلي دوستش دارم». كمي هم با محمدحسين درباره تصميمهايش براي آينده حرف ميزنيم كه ميگويد حتما درس را ادامه ميدهد و به دانشگاه ميرود. همچنين دوست دارد قاضي شود تا بتواند با گنجينه معرفتي كه در قلبش دارد قضاوتهايي برحق و طبق رضاي خدا انجام دهد.