صورتش را غصهها
زرد و قرمز كرده است
پلك خود را ميكشد
مثل پرده روي هم
غصه دارد ميخورد
او از امكانات كم
هي نشسته روي او
لايهاي از گرد و خاك
ذهن او آلوده است
مثل تهران و اراك
در خيابانها قدم
ميزند بيحوصله
ذرهذره ميشود
مثل كاغذ باطله
ايدهام را ميبرم
پيش يك كارآفرين
او تراشش ميدهد
ميشود يك ذرهبين
تصويرگري: آلاله نيرومند