رفتنم روي سکوي اول
باعث افتخار و خوشحالي است
تا که ميآيم از هواپيما
با مدال قشنگ خود پايين
در خيابان براي من دارد
بوق بوق ميکند هزار ماشين
پدرم گرم شور استقبال
هر دوتا گونهي مرا بوسيد
جيغ و هورا کشيد مامانم
تا مدال قشنگ من را ديد
خالهام حلقهي گل آورده
کرد آن را به گردنم آويز
پسر داييام که شش ساله است
ميخورد روي شانههايم ليز
در و ديوار خانهي ما را
زير يک لايه از بنر کردند
تخسهاي محله فهميدند
سر راهم ترقه منفجر کردند
تصويرگري: شادي هاشمي
نظر شما