برايش ميوه آوردم
خيار و پرتقالخوني
نشست و گفتوگو کرديم
يکي دو فيلم هم ديديم
ميان حرفها گاهي
لطيفه گفت و خنديديم
کتاب درسيام را زد
ورق تا صفحهي آخر
و مضمون کتابم را
ابوريحان نکرد باور
به او گفتم که ما حالا
چگونه ميکنيم تحصيل
سه فصل در مدرسه هستيم
سه ماه سال هم تعطيل
تأسف خورد و بعد فرمود
که با اين خواب و خميازه
تمدن را نميسازيد
شما با فرمت تازه!
تصويرگري: رسول آذرگون
نظر شما