- از چه سني اينکار را شروع کرديد؟
از وقتي فهميدم بهدستآوردن پول سخت است، از حدود 17سالگي.
- زود نبود؟
بود، ولي بايد کاري براي كسب درآمد ميکردم ديگر.
- خودتان دوست داشتيد سوار اين چرخفلکها بشويد؟
وقتي بچه بودم دلم ميخواست، ولي حالا دلم ميخواهد بقيهي بچهها سوار شوند.
- تاحالا شده بچههايي که سوار چرخفلک ميشوند ناخواسته كار اشتباهي انجام بدهند؟
بله. گاهي پيش ميآيد. چندوقت پيش داشتم چرخفلک را ميچرخاندم، بستني بچهاي افتاد روي کفشم.
خيلي ناراحت شد و فکر کرد من دعوايش ميكنم. گريهکنان رفت بغل مادرش. اما من ناراحت نشدم. خنديدم و يك شکلات از جيبم درآوردم و بهش دادم.
- بچههايتان از كارتان راضي هستند؟
بله. خيلي وقتها دخترم کمکم ميكند و بادکنک ميفروشد.
- چه چيزي را در كارتان دوست داريد؟
من خندههاي بچهها را خيلي دوست دارم.
- ميدانيد بچهها برايتان اسم گذاشتهاند؟
بله. به من ميگويند عموچرخي!
ريحانه شوروزي
14ساله از پاكدشت
عكس: زهرا منصف