باید شرایط مساعد را برای هنرمندان تئاتر فراهم کرد تا با اشکال گوناگون صحنهای و تجربههای خلاق این لیوان را پر کنند.
در تئاتر اگر محدودیتها و تنگنظریها و تخطئههای کارها وجود داشته باشد هیچگاه این هنر بال و پر نمیگیرد. من برخلاف بسیاری از فعالان نسل گذشته که عقیده دارند بهترین آثار هنری و ادبی در دوران سخت پدید میآید اعتقاد دارم تا بهار نیاید پرندهای نخواهد خواند و آثاری که در این گونه دورهها به وجود میآید اغلب استعماری و شعارگونه است، که تاریخ مصرف دارد و زمانه که عوض شود دیگر خریداری برایشان نیست.
هنر حقیقی در شرایط متعادل اجتماعی آفریده میشود، در یک زندگی طبیعی و انسانی، با آرامش و سعادت، آنگاه هنر بیهیاهو جان را میسازد و روح را صفا میدهد. در بهار است که پرنده میخواند.تئاتر ایران شکل تازهای از رشد و تکامل خود را طی میکند؛ حرکتی که امید به آینده را در ما زنده میکند.
شکل تازهای از رشد و تکامل تئاتر حقیقی است که در خلوت تئاتر پیشگان جوان میبینیم که دور از هیاهو سرگرم آماده کردن عرصهای جدید در هنر نمایش این سرزمین هستند. غیر از این حرکت امیدبخش باید گفت که تئاتر در ایران سالهاست که کمرونق شده است.
آیا روزی را میتوان انتظار کشید تا با دم مسیحایی دوباره برخیزد؟ پاسخ من این است. در این 3 سال گذشته که در ایران هستم به چشمان خودم افول تدریجی تئاتر را شاهدم. صحنههای تئاتر یکی پس از دیگری جان میدهند، چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی.
گروههای آزاد و مستقل تئاتری از بین رفتهاند یا از رمق افتادهاند، نمونه اش همین گروه خودمان که تبدیل شدهایم به افرادی خسته و بهت زده در این زندگی سخت و بیمعنای روزمره که نه تنها امیدی به حقوق اندکمان نداریم بلکه مطمئنیم تا کار بعدیمان هیچ غباری از قدمهایمان برصحنه بلند نمیشود.
تئاتر یک خانه تکانی میخواهد. تئاتر باید از قید دولتی بودن آزاد شود و گروههای آزاد در سالنهای استانداری که بنا میکنند به فعالیت بپردازند.