تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۱

جنگل‌های ایلام را روی سرم گذاشته‌ام کویرلوت را به گردنم آویخته‌ام

هامون را

درچشم‌هايم ريخته‌ام

البرز را با دست راست

و زاگرس را با دست چپم

بلند کرده‌ام

مي‌خواهم همه را با خودم ببرم

و بگذارم بالاي تاقچه‌ي آسمان

که ديگر دست دود و باران‌هاي اسيدي

و دست آدم‌ها

به آن‌ها نرسد

 

دست‌هايم ديگر جا ندارند

يک نفر درياچه‌ي اروميه را

روي شانه ام بريزد

 

مهديس ذکايي از ساوه

 

تصويرگري: مهرانا سلطاني، 15ساله از سروستان

 

  • فــردا

شعرهايم را

امشب

زير بالشتم مي‌گذارم

شايد فردا

سبز شدم

به سبزي نگاهت

که جا مانده

لاي اين دفتر سبز

 

ياسمين اله‌ياريان

17ساله از شهرري

 

  • بي‌هم‌بازي

در كوچه‌هاي فكر من

شعر

 گوشه‌اي نشسته بود

 اعداد رياضي

توي بازي راهش نمي‌دانند

 

ياسمن‌سادات شريفي

15ساله از اراك

 

  • آغــاز

كم‌كم

آغاز مي‌شوم

در لابه‌لاي طعم موزون نامت

مثل اولين پرواز

در پرهاي پرنده‌اي

که از بلندترين شاخه‌ي سپيدار

پريد

 

نيلوفر قاآني

16ساله از مشهد

 

تصويرگري: ناهيد سليميان از تهران

برچسب‌ها