هرچند شهرها، به واقعیتی یکسان تبدیل شدهاند، اما نمیتوان تأثیر آن را از لحاظ انسانی بر وضعیت کنونی شهرها نادیده گرفت.
روند شهرنشینی
شهرنشینی به وسعت امروز پدیدهای تازه است که جهان را تحت تاثیر و سلطه خود گرفته است. حدس میزنند در سال 1800کمتر از 3درصد مردم جهان در شهرها زندگی میکردهاند. این نسبت تا سال 1950 تا25درصد افزایش یافت. درجه بالای شهرنشینی طی این دورهها به توسعه صنعتی در کشورهای توسعه یافته وابسته بود و شهرهای بزرگ به عنوان کانون اصلی صنایع، فعالیتهای تجاری و فرهنگی شناخته میشدند.
هم اکنون شهرهای کشورهای توسعه یافته سالانه با 1.7 درصد و شهرهای در حال توسعه با بیش از 4درصد در حال رشد هستند.
از دیدگاه تحلیلگران، شهرها به خاطر تنوع نقشها، حرف و کارکردهای خود اقشار مختلف را جذب کردهاند. در این حرکت حتی برخوردهای فرهنگی نیز صورت گرفته است.
کشورهای در حال توسعه بعد از جنگ دوم جهانی با شکل گسترده شهرنشینی روبهرو شدند و فرآیند شهرنشینی به شکلی شتاب زده روبه فزونی است که 3دلیل را برای آن ذکر میکنند: 1- رشد بالای زاد و ولد 2- مکانیزه شدن و تغییر ساختارهای اقتصادی کشاورزی و بیرون رانده شدن کشاورزان از روستاهایشان 3- تبدیل شهرها به تنها امید برای فقرزدگی.
روند شهرنشینی در ایران
شکل عمده زیست، در ایران همواره روستانشینی بوده و این امر تنها طی 2دهه اخیر تغییر کرده است. تا سال 1362 در تقسیمات کشوری،آستانه جمعیت عامل اصلی تعیین شهر بوده است. با این تعریف پس از سال 62، شاخص تعیین شهر، وجود شهرداری بود، اما از نقطه نظر علوم اجتماعی،ملاک تشخیص روستا از شهر را نمیتوان به شاخصی اداری محدود کرد.
روستا یک واقعیت زیستی فرهنگی است که میتوان آن را در گروه بزرگی از خصوصیات تشریح کرد. این ویژگیها گرچه در محیط فیزیکی روستا شکل میگیرد اما میتواند به محیطهای دیگر از جمله شهر انتقال یابد. رابطه شهر و روستا در ایران نیز به این گونه بوده است.
اشکال فرهنگی و شیوههای زیستشهری به شدت در روستاها رایج شده و ورود گسترده روستائیان به شهرها در عین حفظ بخش بزرگی از باورها، روشها و شیوههای زیستی روستایی در شهر، به آنها امکان داد که شهرها را دگرگون کنند و گاه شهرهای روستای پدید آورند.
شهرنشینی یا شخصیت شهری
گرچه بسیاری از شهرنشینان به ظاهر، هویت شهری دارند لیکن به آن معنا نیست که صاحب تمدن شهری هم هستند. صاحبنظران، شهرنشینی را متفاوت از تمدن شهری تعریف میکنند.
شهرنشینی پدیدهای است که در حیطه «رشد» اما تمدن شهری مرتبط با «توسعه» مورد بررسی قرار میگیرد. در تمدن شهری همچنانکه مردم همواره احساس عمیقتر درباره چگونگی ظاهر شهرهای خود دارند به همان اندازه هم به توسعه اقتصادی میاندیشند.
در شهرهای کشورهای در حال توسعه با وجود تشابهات، تفاوتهای قابل ملاحظهای میان ساکنان دیده میشود که این امر معلول مهاجرتهای بیقاعده به شهرهاست و این جمعیت که «روستاییان شهری» نامیده میشوند گرچه در پی فرصتهای شغلی به شهر آمدهاند اما میان توسعه اقتصادی شهر و شهرنشینی آنها همبستگی اندکی مشاهده میشود.
اینان فقط در شهر زندگی میکنند ولی به روشهای متداول در موطن خود عمل میکنند. بنابراین نسبت شهرنشینان میزان شهری بودن و شخصیت شهری آنان را نمایان نمیسازد. رفتارهایی که در شیوه استفاده از اموال عمومی شهر، رفتار ترافیک شهری، آپارتمان نشینی وجود دارد میزان شخصیت و حیات مدنی ساکنان را به تصویر میکشد.
حیات مدنی در پلاک ساختمانها، بیمارستانها، ادارهها و مدارس رخ نمیدهد بلکه در فضای عمومی شهر شکل میگیرد. در حیات مدنی و تمدن شهری نوعی تداوم تاریخی دیده میشود که به ویژه در شهرهای قدیمی نمایان است.
قدیمی بودن نوعی احساس امنیت به شهروندان میدهد که حاصل احساس تداوم در زمان است. قدمت شهرنشینی باعث میشود تا فضای شهری مناسب داشته باشیم و این در حالی است که شهرنشینان جدید نتوانستهاند بین آنچه انتظار دارند و آنچه وجود دارد تعادلی برقرار کنند لذا در بسیاری از نقاط شهری ما، خیابانها و معابر کم ظرفیت، باریک و غیر مجهزند.
برخلاف شهرهای غربی در شهرهای ما غالب مهاجران جایی که حاشیه گندابیشهر نامیده میشود ساکن شدهاند. در جوامعی که شهرنشینی به طور منظم صورت گرفته است و در آن موازین و استانداردها به خوبی رعایت شده است،افراد دارای بهرهوری بالایی هستند که این خود، مطلوبیت اجتماعی ایجاد میکند و این مطلوبیت، تکامل رفتاری و شخصیتی شهروندان را تضمین میکند.
تهران با حیات یا بیحیات مدنی
تهران شهری است که شناسههای هویتی بافتهای تاریخی، کوچههای آشتیکنان و محلههای خاطره انگیزش را به بهای ساختمانهای بیهویت و بدقواره باخته است، که نسبت فرهنگی هم با پایتخت ندارند. محلههای آن پر از ساختمانهایی است که ساکنان آن از گذشته این شهر، هیچ نمیدانند.
آنها به دیروز و امروز و همه لحظههایی که در حصار مرزهای تهران میگذرانند کمترین تعلقی ندارند، اما تهران قدیم و مناسبات اجتماعی آن آکنده بود از خصایصی که میل صمیمیت و نزدیکی ذهنیتها را به دنبال داشت. اما در تهران جدید، فایده گرایی به جای همگرایی نهادینه شده است.
از سویی شهر این امکان را به ما میدهد که در عین حال که هویت محلهای و سبکهای مختلف را تجربه میکنیم همه این محلهها و سبکها را با هم هماهنگ کنیم. باید محلههایی پدید آوریم که شهروندانی با علائق و ذهنیت شبیه به هم در آن ساکن شوند. این به ما کمک میکند تا هم هویت محلهای را احیا میکنیم و هم از بروز آسیبهای اجتماعی ناشی از شهرنشینی جدید پیشگیری کنیم.
لذا باید براساس تفاوتهای موجود شرایط زیستشهری را فراهم کنیم که آدمهایی که به هم شبیهترند و دوست دارند با هم زندگی کنند در یک محله گرد هم آیند. برای جلوگیری از مشکلات فعلی نیازمند به برگشت تفکر محلهای هستیم تا ارزشهای سنتی که شهرسازی مدرن سبب از میان رفتن آن شد و هویت محلهای رو به نابودی گذاشت را احیا کنیم. وقتی مردمی که در یک محله زندگی میکنند دغدغهها و تعلق خاطری نزدیک به هم داشته باشند بیشتر نسبت به آن دلسوزی میکنند.
در کشورهای توسعه یافته، همگام با توسعه شهرها به توسعه روستاها نیز توجه کردهاند و این راه حل مناسبی است که به طور طبیعی روند مهاجرت را کاهش میدهد.
شاید هم راهحلهای اجباری در حل مشکل شهرنشینی انگلی راهگشا باشد.
نمونه موفق آن را میتوان در 2شهر مسکو و لنینگراد مشاهده کرد که براساس این راهکار، اجرای سیستم پاسپورت داخلی که مهاجرت روستائیان را به شهر مسکو و لنینگراد محدود میکرد اجباری شد و اقامت اختیاری در شهرهای بزرگ از مهاجران سلب شد و برای دانشجویانی که نمیخواستند به طور دائمی در شهرهای بزرگ اقامت کنند پاسپورت موقتی صادر میشد.