که در روزگاران تاریخی خویش در پهنایی بس فراخ حضور داشته و توانسته دهها و صدها شاعر و نویسنده، مورخ، جغرافیدان، عارف، پزشک، فیلسوف، ریاضیدان، مهندس و دانشمندانی پرشمار از تمامی علوم دیگر را بر دامان پرمهر خویش بپروراند؛
دانشي مردان و زناني كه ذرهذره يافتههايشان را واژه واژه به گنجينه اين يار باوفا سپردند تا از رهگذرِ دوراني بلند، ايرانِ كهن دنيايي از معرفت و حكمت و دانش و معنويت را به جامعه بشري هديه كند و اين مرز پرگهر به سرزمين تفكر و تدين و بلاغت و هنر و علم شهره گردد و اما... اين همه برنيامد، مگر با جوشش دروني و سرشت بينياز و نستوهي پرتوانِ يكي از بنيانهاي سترگ اين سرزمين كهنسال كه آن «زبان و ادب پارسي» است و نيز كوشش بنيادين و خستگيناشناس دلشيفتگان و بزرگان علمي اين زبان در بستر طولاني تاريخ ايرانِ بزرگ. امروز نيز اين نجيب مظلوم، در ميان بوران و كوراني از تگرگهاي ريز و درشتي كه واژههاي انگليسي، فرانسوي، روسي، آلماني و... بيگانگانِ از هرجا و از هر نژاد بر سرش فرو ميريزند و چنگ و دنداني كه تعبيرها و جملهها و شبه جملههاي آنها بدو نشان ميدهند و نيش و نشترهايي كه حرفهاي اضافه و ضربالمثلهاي غريبهها بر پيكرش وارد ميآورند، دست از پايداري و رسالت خويش برنداشته و به نقش و كاركرد وحدتبخش خود ادامه ميدهد؛ بهطوري كه اگراقوام گوناگون در بين خودشان به زبان محلي و منطقهاي و اصطلاحهاي بينابيني سخن ميگويند، آن هنگام كه در ساحت ملي به ميدان ميآيند و ميخواهند بنويسند يا سخن ساز كنند، به زبان ملي كه رنگ و بوي گستردهتري دارد و همساني و يكپارچگي در آن موج ميزند، ميگويند و مينويسند؛ يعني زبان فارسي معيار. پس، اگر كوتاهي هست يا غفلتي، از ماست؛ از ماست كه امروز زبان فارسي در كانون خويش كه زادگاه و خاستگاه كهن اوست، اينقدر غريب مانده، ! بنابراين بايد دستي بجنبانيم و به ريزبيني و از سرِ حكمت و بهكارگيري تجربه و دانش مردان كارآزموده چارهاي سزاوار و گيرا و البته بنياني، فراگير و ادامهدار، براي اين بنمايه وجودي جان و روان فارسيزبانان صورت ببنديم.
- پژوهشگر ادبيات و مدرس دانشگاه